و اما می آییم سراغ كلمه ی نفاق. ما گروه دیگری در قرآن داریم كه قرآن اینها را گروه منافق می نامد.
منافقین كسانی هستند كه در باطن و در روش اصلی زندگی كافر به اللّه و اَلیوم الاخِر و كافر به
اَلنبی و اَلرسول و كافر به وحی هستند اما در ظاهر خودشان را به اینها می چسبانند. در سیزده
سوره- و شاید بیشتر
[1]- از سوره های قرآن مسئله ی منافقین مطرح شده و قرآن خیلی هم با لحن شدیدی منافقین را مطرح كرده است. از جمله در اول سوره ی بقره است كه در واقع در آنجا مردم را
بعد از آمدن قرآن سه دسته می كند: گروه مؤمنین یعنی متقینی كه ایمان به غیب می آورند
وَ یُقِیمُونَ
اَلصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. . . [2]و گروه دیگر گروه كافرها كه
إِنَّ اَلَّذِینَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ [3]. سه چهار آیه مؤمنین را و دو آیه هم كافرها را ذكر می كند، بعد بیش از سه چهار آیه درباره ی منافقین بحث می كند:
وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ. `یُخادِعُونَ اَللّهَ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ [4]. بنابراین از نظر گروههای تاریخی، در قرآن مردم تقسیم می شوند به مؤمن، مشرك
[5]، اهل كتاب و منافقین. آنوقت ممكن است كسی بخواهد كه از نظر گروه بندیهای تاریخی حساب كند ببیند
كه آیا اینها از جنبه ی مادّیت تاریخ قابل توجیه هستند یا نه. می بیند قابل توجیه نیستند زیرا مشركِ
در اصطلاح قرآن معنایش لزوماً دوخدایی و دوقطبی بودنِ فكر نیست، بلكه طولی بودن
معبودهاست، یعنی رب داشتن و آن ربْ رب [دیگر] داشتن، به جای خدا غیرخدا را پرستش
كردن. از نظر ما اینها را نمی شود بر اساس نظامهای اجتماعی توجیه كرد كه مثلاً نظامات اجتماعی
ایجاب می كند كه یك وقت مردمی مشرك باشند (مشركِ به اصطلاح قرآن) ، اگر جامعه دوقطبی
شد مردم مشرك می شوند؛ چون مشركِ به اصطلاح قرآن معنایش دوخدایی نیست. همین طور
مسئله ی منافقین كه قرآن خیلی روی آن تكیه می كند و ما نباید منافقین را در ردیف مشركین قرار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 991
بدهیم. این هم یك اشتباه دیگری است كه گاهی منافق را در ردیف مشرك قرار می دهند، حال
آنكه منافقین غالباً خدا ناپرست اند و هیچ چیز را پرستش نمی كنند نه اینكه دو خدا را پرستش
می كنند یا یك خدا را پرستش می كنند و آن بتی است كه به جای خدا قرار می دهند. اینها اغلب
مردمی هستند كه اصلاً لامذهب محض و لامذهب مطلق هستند. در شرایطی كه در جامعه
خداپرستی و مذهب در میان توده ی مردم نفوذ دارد عده ای كه در واقع اعتقاد و ایمان ندارند، نفوذ
مذهب سبب می شود كه اینها بیایند پرده ای روی عقاید خودشان بكشند و تظاهر كنند، برای اینكه
از آنچه كه وجود دارد استفاده كنند.
[1] قدر مسلّمش سیزده سوره است.
[5] به آن معنا كه عرض كردم، یعنی آن كه غیرخدا را جای خدا قرار می دهد خواه دوخدایی یا سه خدایی و یا یك خدایی باشد.