و اما ایمان، اخص از اسلام است. با گفتن شهادتین، گفته نمی شود كه این شخص مؤمن است. ایمان
در درجه ی اول آن گرایش اعتقادی و فكری و قلبی است آنهم در حدی كه در عمل این دو خصیصه
را داشته باشد كه اقرار داشته باشد نه انكار و نیز عمل كند به مقتضای آنچه كه اعتقاد دارد و اقرار
می كند. این مطلب از خود قرآن استنباط می شود كه مادام كه اسلام و این عقاید به مرحله ی قلب
نفوذ نكرده است، اسم «ایمان» نباید اطلاق بشود با اینكه اسم «اسلام» به حسب ظاهر گفته
می شود. در آن آیه هست كه
قالَتِ اَلْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ اَلْإِیمانُ فِی
قُلُوبِكُمْ [1]. (اعراب در اصل یعنی بادیه نشین ها نه قوم عرب. اعرابی یعنی بادیه نشین. ) این بادیه نشین ها به تو گفتند كه ما ایمان آوردیم، به آنها بگو كه شما به جای
آمَنّابگویید
أَسْلَمْنازیرا
هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده. این تفكیكی است كه خود قرآن میان اسلام و ایمان كرده
است. دین هم دیدید كه یك معنی اعمی داشت از دین حق و دین باطل. خود قرآن آن دین
مشركین را هم دین نامید
(لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِیَ دِینِ) [2]. كلمه ی دیگر كلمه ی «شرك» است. قرآن در مقابل «مؤمنین» بالخصوص، كلمه ی «مشركین» را
می آورد و احیاناً در مقابل كلمه ی «مسلمین» مشركین را می آورد. چون در مفهوم «مؤمنین» و در
مفهوم «مسلمین» توحید خوابیده است و مؤمن آن كسی است كه به توحید و به نبوت ایمان و
اعتقاد دارد قهراً نقطه ی مقابل مشرك واقع می شود كه موحد نیست. پس مشرك نقطه ی مقابل موحد
است كه موحد بودن در ضمنِ مؤمن بودن و در ضمنِ مسلِم بودن هست، یعنی ما در قرآن كلمه ی
«توحید» و صیغه ی «موحد» را هیچ جا نداریم. اصلاً لفظ موحد، موحدین، توحید را در قرآن نداریم
ولی البته معنی توحید را در آن عالیترین درجاتش داریم. خود
لا إِلهَ إِلاَّ اَللّهُ یعنی توحید.
فَاعْبُدِ اَللّهَ
مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ [3]یعنی توحید در حد اخلاص، در حد خلوص، نفی شرك در عالیترین حد توحید.
پس مشرك نقطه ی مقابل مؤمن و مسلِم است از آن جهت كه در ضمن مسلِم و مؤمن مفهوم
توحید خوابیده است. طبعاً «شرك» مفهوم دینی و مذهبی دارد؛ یعنی همین طوری كه توحید مفهوم
مذهبی دارد، یعنی یگانه پرستی، خدای یگانه را پرستیدن و غیر او را نپرستیدن، شرك نیز مفهوم
مذهبی دارد، یعنی برای خدا شریك در پرستش قائل شدن.
ولی اینجا نكته ی دقیقی هست و آن این است كه آیا معنی مشرك این است كه انسان در
پرستش خودش دو معبود دارد كه با یكدیگر شریكند؟ ابتدا همین طور در ذهن انسان می آید. آیا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 984
اِشراك لِلّه به معنای این است كه در عبادتها غیر خدا را با خدا شریك می كنند، یعنی در عبادت
موحد و یكجهته نیستند، دل به دو سو دارند، دوجهته و دوسویی هستند، هم خدا هم غیر خدا؟ البته
ممكن است در مواردی این طور هم باشد ولی آیا اصلاً معنی شرك همین است؟ یا نه، اینكه قرآن
مشرك را مشرك می نامد نه به دلیل این است كه دوقطبی فكر می كند، دو هدفی است، دو جهتی
است، نیمی از دلش به طرف خداست و نیمی به طرف غیر خدا، بلكه در واقع شركی كه قرآن
می گوید جانشین سازی است، یعنی به جای خدا غیر خدا را قرار دادن. معنای اینكه با خدا در
عبادت شریك قرار می دهد این نیست كه حتماً دو موجود را عبادت می كند: خدا و غیر خدا، از این
جهت به او مشرك گفته اند، بلكه شریك قرار دادن به معنی این است كه در یك شأن از شئون خدا
كه معبودیت است، غیرخدا را شركت داده. به اعتبار اینكه در یكی از صفات خداوند موجود
دیگری را به جای خدا قرار داده، شرك گفته اند، و الاّ اصلاً خدا را نمی پرستد، نه اینكه خدا و غیر
خدا را می پرستد، به این اعتبار به او «مشرك» می گویند.
همان مشركین زمان قرآن و مشركین دیگر، غالب آنها
[4]اساس حرفشان این بود كه می گفتند خالق و آفریننده اللّه است و او ربّ الارباب هم هست ولی او را نباید پرستش كرد، این ارباب دوم را
یعنی آنهایی كه خدا كارها را به آنان تفویض كرده و به جای خدا كارگردان عالم هستند باید
پرستش كرد. آنها را پرستش می كردند و اصلاً اللّه را پرستش نمی كردند. مشركین عرب همه ی
پرستششان پرستش بتها بود نه اینكه نیمی از پرستششان پرستش خدا بود و نیم دیگر پرستش بتها.
بنابراین مشركین هم از نظر گرایش عبادتی موحد بودند اما به این معنا موحد بودند كه غیر خدا را
به جای خدا قرار داده بودند. این معنی شرك در قرآن است كه غالباً این گونه است.
البته در مواردی این طور بوده كه چون خود اللّه را قبول داشتند
وَ ما كانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی
شُرَكائِهِمْ [5]مثلاً قربانی می كردند، سهمی را برای اللّه و سهمی را برای بتها قرار می دادند. ولی معمولاً در پرستشها اصلاً كاری به كار خدا نداشتند.
پس باید مفهوم كلمه ی «شرك» درست روشن بشود كه خود شرك هم نوعی توحید است اما نه
توحیدی كه قرآن می گوید. توحیدی كه قرآن می گوید یعنی اللّه را به یگانگی شناختن و به یگانگی
پرستش كردن. چنین نیست كه اگر ما به جای اللّه یك چیز دیگر را- انسان یا ملك و فرشته ای و یا
خورشید را- قرار بدهیم و فقط همان را پرستش كنیم و غیر از او هم چیزی را در نظر نداشته باشیم
آنوقت ما از نظر قرآن موحد هستیم. نه، موحد یعنی توحیدِ اللّه. بجای اللّه هرچه را قرار بدهیم- چه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 985
یكی چه دوتا چه ده تا- مشرك هستیم. پس آنجایی هم كه یكی قرار می دهیم باز مشرك هستیم.
بنابراین ما نباید از مفهوم شرك حتماً ثنویت بفهمیم، كه شرك یعنی ثنویت و تعدد. لازمه ی شرك
ثنویت و تعدد نیست. شرك، جانشین ساختنْ به جای خداست، خواه ثنویت در آن باشد و خواه
نباشد. مسئله ی شرك در قرآن زیاد مطرح شده است.
[4] بعضی از آنها اصلاً مشرك نبودند.