راه دیگر شناخت نظر قرآن در تفسیر تاریخ- كه از اینجا باید وارد منطق طرف مقابل هم بشویم-
شناخت گروههای مقابل انبیا از نظر قرآن است. همین طوری كه از راه شناخت مانعها- كه قرآن
چه صفتی را مانع پذیرش دعوت می داند- می توانیم بشناسیم كه آیا نظر قرآن در تفسیر تاریخ نظر
مادی است یا نه، یك راه دیگر معرفی كردن ضدهاست، یعنی نقطه مقابل ها، یعنی گروههایی كه
نقطه ی مقابلند. آنجا صحبت صفتهایی بود كه مانعند، [اینجا صحبت این است كه قرآن ] چه
گروههایی را نقطه ی مقابل انبیا می داند. اینجاست كه ممكن است كسی بگوید كه قرآن در قطب بندی،
گروه مقابل را منحصراً همان گروه استثمارگر می داند. اگر واقعاً چنین چیزی باشد خودش یك
دلیل می شود، بعد ببینیم جمعش با آن ادله چگونه می شود، اینكه قرآن نقطه ی مقابلش را فقط و فقط
استثمارگرها و به تعبیر خودش مستكبرین و ملأ و مترفین می داند. عكسش چنین می شود: قرآن
آنهایی را كه ملأ و مستكبر و مترف و غنی نیستند یعنی فقرا و مستضعفها را در جناح خودش
می بیند. وقتی كه فقط آنها را نقطه ی مقابل خودش حساب می كند معلوم می شود كه همین اصل را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 891
می پذیرد كه انسان اگر در آن قطب قرار گرفت [دعوت انبیا به حال او] فایده ندارد، اصلاً طرز
فكرش یك طرز فكر دیگر [است، ] با او فقط باید مبارزه كرد؛ و اگر انسان در این قطب قرار گرفت
می شود او را اصلاح كرد و به حركت درآورد.
در این زمینه آیات زیادی در قرآن هست كه این آیات را باید بخوانیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 892