ما می بینیم كه اسلام- شاید برخلاف همه ی مذاهب دیگر- به نیازهای مادی به چشم حقارت نگاه
نكرده، یعنی این را یك مسئله ی لازم شمرده، خیلی هم لازم شمرده. می بینیم كه اولیاء دین خیلی
وقتها می گویند: اَللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ خدایا ما از فقر به تو پناه می بریم. یا در
نهج البلاغه
هست كه امیرالمؤمنین به پسرشان محمد بن حنفیه فرمودند: یا بُنَیَّ اِنّی اَخافُ عَلَیْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ
مِنْهُ فَاِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدّینِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ داعِیَةٌ لِلْمَقْتِ
[1]. به خدا پناه ببر از فقر كه فقر نقص در دین است. مقصود از «نقص در دین است» این است كه سبب می شود كه انسان در [انجام وظایف دینی
كوتاهی كند. فقر موجب دشمنی و سرزنش می شود. اگر كسی فقیر شد]
[2]به حساب بی عرضگی و بی شخصیتی اش می گذارند، تحقیر و ملامتش می كنند، می گویند مردك بی عرضه را ببین، نمی تواند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 855
نان خودش را به دست بیاورد؛ و برعكس، اگر كسی ثروتمند شد مردم به حساب شخصیتش
می گذارند. وقتی انسان در جامعه تحقیر بشود، این امر عوارض بسیار بدی دارد.
مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ انسان وقتی كه در چارچوب فقر و مسكنت و نیاز گرفتار شود اصلاً عقلش را از
دست می دهد و نمی داند چگونه فكر كند. مردم عوام ما هم می گویند: «شكم گرسنه ایمان ندارد» یا
شكم گرسته عقل ندارد، هوش ندارد، فهم ندارد. این مطلب همین است كه از نظر مسائل اقتصادی
به قدر نیاز داشتن و یا نداشتن، مسئله ی مهمی است، مسئله ی روزی كفاف كه جزء اصول اسلام است
كه كوشش كنید به قدر كفاف یعنی به قدری كه به مردم محتاج نباشید [تأمین باشید. ]
حتی در ذیل آیه ی كریمه ی
رَبَّنا آتِنا فِی اَلدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ اَلنّارِ [3]راجع به «
آتِنا فِی اَلدُّنْیا حَسَنَةً» در احادیث وارد شده كه حسنه ی دنیا روزیِ به قدر كفاف است كه انسان محتاج
مردم نباشد.
یا پیغمبر اكرم در
كافیدر مورد نان، همین كلمه ی نان (خُبْز) می فرماید: اَللّهُمَّ بارِكْ لَنا فِی الْخُبْزِ، لَوْ
لاَ الْخُبْزُ ما صَلَّیْنا وَ ما تَصَدَّقْنا وَ لا صُمْنا. خدایا به ما در نان بركت عنایت بفرما كه اگر نان نباشد ما
نمی توانیم صدقه بدهیم، نمی توانیم روزه بگیریم، نمی توانیم نماز بخوانیم.
یا آن جمله ی معروفِ مَنْ لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ.
در اینكه در اسلام جایگاه بسیار پر ارزشی برای نیازهای اقتصادی قائل شده اند بحثی نیست.
ولی سخن در این است كه آیا ارزش اوّل و ارزش اصیل را برای این نیازها قائل شده اند كه هر چیز
دیگری اگر برای انسان ارزش دارد ارزش تبعی و طفیلی است؟ یا این طور نیست؟
[1] نهج البلاغه، حكمت 311.
[2] [افتادگی از نوار است. ]