پس این امر بر اساس یك چنین فلسفه ای است و آن فلسفه را ما از یك نظر فلسفه ی فطرت می نامیم،
از یك نظر دیگر فلسفه ی حق گرایی انسان، كه این همه در قرآن مسئله ی حق و مسئله ی باطل مطرح
است و حق یك واقعیت است. [انسان ]
[1]در عمق فطرت خودش حق طلب و حق گراست و انحرافاتش به باطل به تعبیر
تفسیر المیزاناز قبیل خطای در تطبیق است یعنی انسان هیچ وقت این
فطرتش باطل نمی شود. فطرت حق گرایی در نوع انسان همیشه هست، به ندرت افرادی هستند كه
فطرتهایشان مسخ می شود. اگر شما در یك زمان می بینید كه [انسان ] از حق دوری جسته است،
باز به نام حق از حق دوری می جوید یعنی خطای در تطبیق است. اگر دنبال باطل می رود باز همان
فطرت حق گرایی او را به دنبال باطل- كه خیال می كند حق این است- می كشاند. و این خطاها
برای همیشه در انسان باقی نمی ماند، موقت است و انسان بالاخره به حق واقعی خودش و به كمال
واقعی خودش می رسد و این فطرت انسان است كه انسانیت را به سوی یك وحدت و یك تشابه
می برد، اختلافها تدریجاً در آینده كمتر می شود و انسانِ آینده هرچه بیشتر به فكرش و به عقیده اش
و به اخلاقش و به معنویت خودش وابسته می شود و همان چیزی كه اسمش را «جامعه ی واحد
انسانی» می گذاریم در آینده به وجود خواهد آمد و اصلاً اسلام هم جز [این ] نیست، یعنی برنامه ای
كه در نهایت امر این را می خواهد به وجود بیاورد.
پس این مسئله كه هویتهای ملی در ذات خود تقدّس دارند و به اینها نباید دست زد و حتی
اسلام هم به اینها كار ندارد، حرف درستی نیست.
[1] [افتادگی از نوار است. ]