برای اینكه فرق ایندو روشن بشود توضیحی لازم است. قبلاً عرض كردم كه یك نظریه اصلاً
ساختمان جامعه را ساختمان ماشینی می داند كه قطعات در واقع از یكدیگر جدا هستند یعنی متحد
نیستند ولی به همدیگر وابسته هستند. شما سپر ماشین را كه بگیرید حركت بدهید همه ی ماشین
حركت می كند. یا سپر حركت نمی كند و یا اگر حركت كرد همه ی ماشین حركت می كند. آنها
می گویند جامعه حكم یك ماشین را دارد. اجزاء جامعه گاهی پیش افتادگی و پس افتادگی پیدا
می كند. اول یك وضع هماهنگی دارد. بعد یك قسمت از قسمتهای جامعه پیش می افتد، كه از نظر
اینها آن قسمتی كه اصل است و پیش می افتد اقتصاد است. در نتیجه تعادل جامعه بهم می خورد. آن
قسمتهای دیگر همان وضع سابق خودشان را دارند، این قسمت پیش می افتد، بعد یك كشمكشی
رخ می دهد. آن قسمتها می خواهند بمانند، این قسمت می خواهد جلو برود. مثل یك اندامی كه
نیمی از آن زنده باشد بخواهد جلو برود، نیم دیگر فلج یا نیمه فلج باشد و باید آن را بكشند. یك پا
دارد راست حركت می كند، یك پای دیگر را به زور باید كشید و برد. كشمكش رخ می دهد ولی
بالاخره آن اندام ضعیف مجبور است كه خودش را تطبیق بدهد به آن اندامی كه قویتر است.
پس این گونه است كه نیمی از جامعه جلو می افتد نیم دیگر عقب می افتد كه از نظر اینها آن كه
جلو می افتد زیربناست و آن كه عقب می افتد روبناست. بعد جنگ زیربنا و روبنا رخ می دهد و
روبنا چاره ای ندارد كه آخرش خودش را به زیربنا تطبیق بدهد.
ولی مطابق نظریه ی فطری چنین نیست، جامعه به تمام وجودش مثل یك نهال است. این نهال
گلابی كه به زمین كرده اند، به تمام وجودش دارد به سوی درخت گلابی شدن حركت می كند.
نمی گوییم دچار آفت نمی شود، ممكن است دچار آفت زدگی بشود یك سال هم رشد نكند، ممكن
است یك شاخه اش بشكند، ممكن است وضع دیگری پیش بیاید ولی مسیر طبیعی همه ی این «كل»
به عنوان یك موجود زنده به طرف آن كمال نهایی خودش است.
این است كه طبق نظریه ی فطرت اصلاً انسانیت به سوی هویت واحد حركت می كند و یك
هویت ایده آل واحدی دارد كه در عمق فطرتش است و دین آن هویت واقعی انسانیت را به انسان
عرضه می دارد و می خواهد همه ی هویتها را در آن شكل قرار بدهد. آیه ی
هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی
وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ [1]معنایش این است. همچنین آیه ی
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 824
اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّكْرِ أَنَّ اَلْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ اَلصّالِحُونَ [2]. همین طور آیه ی
إِنَّ اَلْأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ اَلْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ [3]، یا آیه ی
مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اَللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی اَلْكافِرِینَ [4]. به مردم خطاب می كند می گوید شما منّت به سر اسلام نگذارید، شما با خود خیال كرده اید كه ما هستیم كه پرچم اسلام را به دوش گرفته ایم و چنین و
چنان می كنیم. این یك كارِ شدنی است، اگر شما نكنید قومی دیگر این كار را خواهند كرد.
از آن تفاوت كه صرف نظر كنیم، با این جبر تاریخی كه این آقایان می گویند منطبق می شود یعنی
می خواهد بگوید كه یك كار شدنی است. مثل اینكه اینها می گویند كه قهرمانها نقش درجه ی دوم را
دارند نه درجه ی اول. می خواهند بگویند كه حادثه به حسب طبیعت اجتماع باید رخ بدهد، قهرمان
نقش درجه ی اول را ندارد. نه این است كه قهرمان حادثه ی تكاملی اجتماعی را آفریده، بلكه این
حادثه به هرحال رخ دادنی است. منتها این قهرمان اگر وجود پیدا كند حادثه را جلو می اندازد، اگر
هم وجود پیدا نكند بعد یك قهرمان دیگری پیدا خواهد شد، كه ما قبلاً تشبیه می كردیم به یك آب
زیرزمینی كه از زیرِ زمین فشار می آورد كه از یك جا بیرون بیاید. اگر یك جا زمین فاصله اش با
آن خزانه های زیرزمینی كم باشد از آنجا منفجر می شود. حالا اگر اینجا هم نباشد باز از یك جای
دیگر كه فاصله اش كمی بیشتر است بیرون می آید. بالاخره بیرون می آید و در آنجا نخواهد ماند.
این آیه هم این مطلب را می گوید.
مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اَللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ
عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی اَلْكافِرِینَ. ما در
خدمات متقابل اسلام و ایرانگفته ایم كه اصلاً اسلام همیشه در مقابل مسلمین تعزّز به
خرج داده، همیشه گفته كه شما به این احتیاج دارید این به شما احتیاج ندارد، این نیازِ انسانیت
است، این حامل و افرادِ خودش را پیدا می كند، شما خودتان را به این تطبیق بدهید اگر سعادت
خود را می خواهید، شما نجات دهنده ی اسلام نیستید اسلام نجات دهنده ی شماست.
این حرفی هم كه اقبال در این زمینه گفته حرف خیلی خوبی است كه از او نقل می كنند.
می گوید من تاریخ چهارده قرن اسلام را مطالعه كردم، در تمام این چهارده قرن هیچ وقت مسلمین
اسلام را نجات نداده اند، همیشه اسلام مسلمین را نجات داده؛ و حرف خیلی حسابی هم هست.
یا آیه ی دیگری كه در سوره ی
اَلَّذِینَ كَفَرُوااست:
وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَكُمْ ثُمَّ لا یَكُونُوا
أَمْثالَكُمْ [5]اگر شما پشت كنید، بجای شما قوم دیگری را خواهد آورد، آن وقت این ضعفی را هم كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 825
شما الآن دارید آنها نخواهند داشت.