در باب هویتهای ملی هم [چنین مطلبی مطرح است، ] ساختمانهای روحی ملتها كه هر ملتی در
طول تاریخ به عللی، كه این علل هم هیچ در اختیار این ملت نبوده، به علت رنجهایی كه كشیده، به
علت موفقیتهایی كه نصیبش شده، به علت مهاجرتهایی كه كرده، به علت فضا و منطقه ای كه در آن
زیست كرده، به علت برخوردهایی كه با ملتهای برتر یا پایین تر از خودش داشته، به علت حوادث
طبیعی كه برایش پیش آمده، در مجموعْ این ملت دارای یك خلق و خوی و منش و حساسیت و
ذوق و احساس شده كه هویت این ملت را تشكیل می دهد. جای ترجیح در كار نیست. ذوق من
فلان رسم را می پذیرد و ذوق شما فلان رسم را می پذیرد. مثلاً یك ملتی وقتی كه می خواهند ادای
احترام كنند سر خودشان را می پوشانند، چنانكه در قدیم میان خودمان معمول بود؛ اگر كسی
نشسته بود و شب كلاه سرش بود و یك آدم محترم وارد می شد، به علامت احترام برمی خاست آن
كلاه یا عمامه اش را به سرش می گذاشت چون سر لخت بودن علامت بی ادبی بود. در میان فرنگیها
قضیه درست برعكس است. وقتی كسی می خواهد وارد اتاق بشود اگر كلاه سرش باشد علامت
بی احترامی است، كلاهش را برمی دارد تا ادای احترام كرده باشد. او می گوید ما آن را احترام
می دانیم و این را بی احترامی، این می گوید ما این را احترام می دانیم و آن را بی احترامی. او می گوید
رسم ما این است، این می گوید رسم ما هم این است.
یك تاجر ایرانی طرفی در اروپا داشت. او به ایران آمده بود و این تاجر وی را خیلی پذیرایی
كرده بود؛ روزهای زیادی شام و ناهار داده و این طرف و آن طرف برده بود. تا بعد این تاجر به
اروپا رفته بود. او هیچ به او اعتنا نكرده بود. آمده بود در هتل یك دیدنی كرده بود، شاید یك روز
هم رفته بود یك ناهاری با او خورده بود. بعد از دو سال او یك سفر دیگر به ایران آمده بود. این
هم دیگر به او اعتنا نكرده بود. او خیلی با تعجب از او پرسیده بود كه چطور شده آن سفر ما آمدیم
تو خیلی از ما احترام كردی، این سفر از ما هیچ احترام نكردی؟ گفت: آخر من آمدم اروپا تو هیچ
به من اعتنا نكردی. گفت: بسیار خوب، تو به رسم خودت عمل كردی ما هم به رسم خودمان عمل
كردیم. بناست هركسی به رسم خودش عمل كند. برای شما خوب این است، برای ما هم خوب آن
است. تو باید به رسم خودت عمل كنی؛ وقتی من می آیم تو از من خیلی پذیرایی كن، وقتی كه تو
می آیی من اصلاً به تو اعتنا نمی كنم؛ چون رسم ما این است رسم شما هم آن است. هركسی به رسم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 818
خودش عمل كند.
همین طور ذوقها، ادبیات. هر قومی یك ادبیات مخصوص به خود دارد. یا موسیقی ها. هر
قومی یك ذوقی در پسند موسیقی ها دارد، و ممكن است اینها علل مهم تاریخی داشته باشد. و
حتی در طرز تفكرها و ارزیابیها درباره ی اشیاء.
بنابراین وقتی كه این گونه است پس هر ملتی از خودش یك هویتی دارد و طبیعی است كه
هویت خودش را باید برای خودش حفظ كند؛ همین طوری كه حیات شخصی اش را خودش باید
حفظ كند. اگر كسی به او حمله كند و بخواهد او را بكشد آیا این منطقی نیست كه از حیات شخصی
خودش دفاع كند؟ چرا. اگر بخواهند بچه ی او را بربایند و بخواهد دفاع كند آیا منطقی نیست؟ چرا.
وقتی هم بخواهند هویت ملی اش را از بین ببرند باز هم خودش را دارند از بین می برند، باز هم
شخصیتش را دارند از بین می برند، با شخصش هیچ فرق نمی كند. آن مهاجمْ هویتش هرچه
می خواهد باشد، پیامش هم هرچه می خواهد باشد، همین قدر آمده و می خواهد من را دگرگون و
عوض كند. این درست مثل این است كه بخواهد جان من را یا بچه ی من را بگیرد، چرا؟ زیرا آنچه
كه من دارم بالاخره مال من است و به دلیل اینكه مال من است و تاریخ در طول چند هزار سال به
من داده است برای من محترم و مقدس است و باید من از این دفاع كنم. این طرز تفكر [وجود
دارد. ]