از جمله آیاتی كه مخاطب، امتند و سرگذشت امتهای پیشین- نه افراد پیشین- به عنوان مایه ی
درس آموزی برای امتهای دیگر ذكر می شود این آیه است:
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما
كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمّا كانُوا یَعْمَلُونَ [1]. مسئله ی فرد مطرح نیست، مسئله ی یك امت مطرح است. آنها قومی بودند كه گذشتند و تمام شدند و آنچه این قوم دستاورد داشت و به دست آورد از آنِ خودش
بود، یعنی شما هم قومی هستید. بعد می گوید:
وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ . تقدیر است: تِلْكَ اُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ وَ
تِلْكُمْ اُمَّةٌ حاضِرَةٌ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ. اگر قوم، ملت و جامعه شخصیت داشته باشد خود
جامعه مخاطب است ولی اگر جامعه شخصیت نداشته باشد جامعه مخاطب نیست افراد مخاطب اند
و اگر احیاناً یك تعبیرِ به صورت كل می كنند جمعِ در تعبیر است. پس خیلی فرق است میان آنكه
مخاطب افراد نباشند جامعه باشد یا اینكه افراد مستقلاً مخاطب اند جامعه لفظ و تعبیر است كه ذكر
می شود، مقصود افراد است نه خود جامعه. در اینجا ما می بینیم كه اساساً مخاطب جامعه است.
سرنوشت جامعه ی از بین رفته و گذشته، برای جامعه ی حاضر به عنوان یك درس ذكر می شود.
تِلْكَ
أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمّا كانُوا یَعْمَلُونَ .
پس این گونه آیات دلیل بر این است كه قرآن برای جامعه شخصیت قائل است.
حال برویم سراغ آیاتی كه برای اقوام و ملل سنت و قانون قائل است. قبل از ذكر این آیات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 786
مطلبی را عرض می كنیم.
خاصیت مركّب حقیقی این است كه وقتی كه به وجود آمد قانونی پیدا می كند وراء قانون اجزاء
خودش. مثلاً عناصری در طبیعت با یكدیگر تركیب می شوند یك مِلح خاصی به وجود می آید.
اینجا برای ما كافی نیست كه ما قوانین آن عناصر اوّلی را كه بشناسیم دیگر قوانین معادن، معدنیات
و مركبات را هم شناخته باشیم. خیر، بعد كه اینها با یكدیگر تركیب می شوند، یك شی ء جدید به
وجود می آید، شی ء جدید خاصیت مستقلی دارد غیر از خاصیت اجزایش و قانون جدیدی دارد
غیر از آن قانون. بسا هست قوانینی دارد كه ضد آن قوانینی است كه اجزای خودش دارد. آب كه به
وجود می آید به صورت یك مایع خاص به وجود می آید و تابع قوانین مایعات است، در صورتی
كه اجزای تشكیل دهنده اش تابع قانون مایعات نبودند تابع قانون گازها بودند. نباتات كه در یك
مرتبه ی بالاتر به وجود می آیند، این تركیب نباتی كه از تركیب مركبات اولیه ی جمادی در سطح بالاتر
به وجود می آید، باز برای خودش قوانین و سنتهای مستقلی دارد غیر از سنتهایی كه مركباتِ در
مرحله ی پست تر داشتند.
جامعه اگر مركب حقیقی باشد، برای خودش سنت و قانون دارد وراء سنت افراد. اگر نه، جامعه
دیگر از خودش قانون ندارد، هرچه هست مال افراد است. افراد هم یك قوانین جسمانی و بدنی
دارند كه مربوط به زیست شناسی و پزشكی است، و یك قوانین روانی دارند كه مربوط به
روان شناسی است. دیگر جامعه چیزی نیست. اصلاً جامعه شناسی معنی ندارد. آن وقت
جامعه شناسی می شود مردم شناسی. مردم شناسی هم آمار افراد است و جز آمار افراد چیز دیگری
نیست، و الاّ خود جامعه قانون ندارد. پس اگر ما برای جامعه سنت و قانون قائل شدیم، شخصیت و
طبیعت هم برایش قائلیم.