در
کتابخانه
بازدید : 1648863تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Collapse فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تركیب جامعه تركیب جامعه
Expand اجتماعی بودن انسان اجتماعی بودن انسان
Collapse اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی اصالت یا اعتباریت جامعه- وحدت جامعه ی انسانی
Expand جامعه و نظریه ی فطرت جامعه و نظریه ی فطرت
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بنابراین با اینكه ما هم قبول داریم كه در مجموع، جامعه رو به كمال پیش می رود اما ما قائل نیستیم به اینكه جامعه روی خط مستقیم رو به كمال پیش می رود. این را ما مكرر گفته ایم و اخیراً دیدیم كه حتی جامعه شناسهای امروز هم قبول دارند، می گویند جامعه ی انسانی در مجموع متكامل است اما این به این معنا نیست كه وضع جدیدی كه فردا پیدا می كند از وضع امروزش كاملتر است، پس فردا از فردا كاملتر، روز بعدش از پس فردا كاملتر و به همین ترتیب، یعنی روی خط مستقیم و بدون توقف؛ بلكه جامعه چون از افراد تشكیل می شود گاهی توقف هم دارد. این یك حركت جبری نیست كه دائماً و سال به سال یك حركت تكاملی داشته باشد. جامعه خیلی وقتها درجا می زند، ممكن است صد سال هم درجا بزند. جامعه عقبگرد دارد، ممكن است كه به عقب برگردد؛ نه تنها جلو نرود، به عقب هم برگردد. جامعه انحراف به راست و انحراف به چپ دارد، یعنی حركت دارد ولی در عین حركت ممكن است روی آن خط مستقیمی كه باید برود نرود. بله، اگر ما معدّل بگیریم، مثلاً معدّل جامعه ی انسانیت را در طول دو هزار سال بگیریم این جامعه روی خط مستقیم به جلو رفته. توقف هم داشته، عقبگرد هم داشته، انحراف به راست هم داشته، انحراف به چپ هم داشته، در مجموع كه معدّل بگیریم، آیا نسبت به دو هزار سال پیش به عقب برگشته یا جلو رفته؟ در مجموع جلو رفته. پس فرق است میان اینكه بگوییم جامعه كه متكامل می شود، در مجموع حركات خودش در نهایت امر رو به پیشروی است، و میان اینكه هر حركت جامعه و هر وضع جامعه را پیشروی تلقی كنیم.
پس مسئله ی زمان هم به این شكل حل می شود. این جور نیست كه زمان هر وضعی پیدا كرد همان صواب است و افراد باید خود را به زمان تطبیق بدهند؛ بلكه زمان یك معیار دیگری دارد؛ زمان ممكن است به عقب برگردد، به انحطاط كشیده شود، زمان ممكن است راكد بشود، زمان ممكن است منحرف به راست بشود و ممكن است منحرف به چپ بشود.
اینجا یكی از آن مواردی است كه نظریه ی فطرت، عجیب به كار می آید كه در تكوّن روح جامعه فطرت انسانیت سهمی دارد. البته همان گونه كه افراد مختلف هستند: افراد فطری و مستقیم و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 802
افراد منحرف و حتی افراد ممسوخ الفطرة و مسخ شده، جامعه ها هم مختلف هستند، دارای روحهای مختلف یعنی دارای اخلاق و ملكات اجتماعی مختلف هستند. از این بحث فعلاً می گذریم.
- در مورد طبیعت و فطرت و جامعه كه فرمودید، منظورتان از «طبیعت» چیست، آیا مادیات جامعه است؟
استاد: نه، طبیعت بیجان؛ یعنی انسان با عالم سروكار دارد. . .
- مثلاً منزل و خوراك و پوشاك.
استاد: و همه چیز دیگر. انسان كشاورزی می كند. انسان با صنعت سروكار دارد. انسان همیشه از طبیعت تجربه می گیرد. مگر این طور نیست؟ بلكه طبیعت حتی از جامعه منبع مهمتری است. آن دانشمندی كه دارد روی یك موضوع مطالعه می كند، مثلاً آن كسی كه دارد روی مورچه یا موریانه مطالعه می كند یا آن كه روی فلز مطالعه می كند، او الآن با طبیعت سروكار دارد و از طبیعت درس می آموزد و بعد آنچه را كه از طبیعت می گیرد می آورد وارد جامعه می كند. پس منبع او طبیعت است.
- سؤال دیگری دارم: اشكالی كه به نظریه ی دوركهیم بود كه مبدأ روح جامعه از كجاست، آیا اینها حتی اعتقاد به این ندارند كه انسان وقتی كه قابلیت صرف را از جامعه داشت بعد خودش جامعه را تكمیل می كند؟ یعنی نظریاتی علاوه بر نظریاتِ. . .
استاد: «خودش» كه می گویید، «خود» به عنوان فرد نه، «خود» به عنوان جامعه بله. از نظر او افراد حكم اعضای جامعه را دارند. شما اگر بگویید دست كار می كند درست می گویید اما اگر این را بشكافید بگویید من هستم كه این ضبط صوت را برداشتم یا دست من برداشت؟ هردو درست است: دست برداشت، من برداشتم. ولی دست به فرمان من برداشت. بلكه مثال روشنتر می توانیم ذكر كنیم: ما اگر در بدن خودمان مطالعه كنیم [درمی یابیم كه ] در مجموع بدن ما میلیاردها سلول وجود دارد، سلولهای مختلف. سلولهایی عضلات ما را ساخته اند، سلولهایی اعصاب ما را ساخته اند، سلولهایی استخوان ما را ساخته اند، سلولهایی قلب ما را و سلولهایی در خون ما هست.

هر دسته از این سلولها وظیفه ای را انجام می دهند. هركدام اینها هم حیات دارند و یك موجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 803
زنده اند. آن گلبولهای سفیدی كه در خون وجود دارد كه تا یك میكروب مضر وارد خون می شود به طور دسته جمعی حمله می كنند و آن میكروب را می كشند و از بین می برند، اگر ما برویم در عالم زندگی آنها، آیا آنها می دانند كه جزو یك پیكری هستند، در یك ماده ای به نام خون شناوری می كنند و این خون یك جزء از یك بدن است و اینها دارند خدمت به یك كل می كنند؟ نه. انسان یك روح دارد، یك حیات قاهر بر همه ی اینها دارد و آن حیات انسانیِ انسان است. آن حیات قاهر است كه این گلبولهای سفید را در واقع فرمان می دهد. اینها مسخّر آن حیات هستند بدون اینكه خودشان بدانند. اگر عدد گلبولها كم شد می بینید فوراً بدن به طور خودكار شروع می كند به خون ساختن و گلبول سفید ساختن. آن حیات قاهرِ بر این كل است كه اینها را می سازد، وقتی كه كسری پیدا شد از نو اینها را می سازد. بنابراین آنها حیات و زندگی دارند و یك نوع استقلالی هم دارند.

آنها در عالم خودشان احساس نمی كنند كه مسخّر یك حیات بزرگتر هستند، از نظر خودشان مستقلند، اما از نظر كسی كه اندام را مطالعه می كند آنها استقلال ندارند و مسخّر یك حیات كلی تری هستند كه بر آنها قاهر است.
او (دوركهیم) می گوید بله افرادند كه دارند كار می كنند؛ افراد وقتی تلاش می كنند اصلاً احساس نمی كنند كه آن روح كلی جامعه اینها را مسخّر كرده. آنها خیال می كنند استقلال دارند. فرد می گوید من می روم پول درمی آورم چون فردا می خواهم متأهل بشوم، خانه می خواهم زندگی می خواهم.

بعد هم می گوید من در كارها فلان كار را دوست دارم، اصلاً به ذوق من مثلاً كارهای فنی بهتر می چسبد. دیگری می گوید به ذوق من طبابت بهتر می چسبد. او می گوید این روح جمعی است كه اینها را وادار كرده كه شغلهای مختلف را انتخاب كنند. حتی می گوید اخلاق را چون جامعه به اخلاق نیازمند است [جامعه به انسان می دهد. ] این فكرهای فضیلت اخلاقی و از این قبیل را، اینكه مثلاً راستی خوب است و فضیلت است و دروغ پستی است و بد است، این فكر را روح جمعی به انسان می دهد، چرا؟ چون بدون اینها كه جامعه نمی تواند زندگی كند. جامعه این فكر را به افرادش می دهد برای اینكه خودش می خواهد باقی بماند.
او در باب دین هم همین حرف را می زند، می گوید دین یك نیاز جامعه است، جامعه بدون دین نمی تواند زندگی كند. و لهذا او می گوید كه اصلاً دین همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود و بیخود می گویند كه دین از بین خواهد رفت، چون دین الهام روح كلی جامعه به افراد است.
پس اینكه شما سؤال كردید آیا فرد یا جامعه، از نظر او اینها در طول یكدیگر هستند. همان كاری كه فرد می كند چون این وجدان را جامعه به او داده و به حكم وجدانی كه جامعه به او داده كار را دارد انجام می دهد، در خدمت جامعه هم هست. این دنباله ی بحثهای پیش بود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 804
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است