بنابراین سوسیالیسم یعنی زندگی اجتماعی كه «من» ها تبدیل به «ما» بشود و این هم مشروط به
این است كه مالكیت ابزار تولید از صورت انفرادی به صورت اجتماعی دربیاید، و مالكیت ابزار
تولید هم از صورت انفرادی به صورت اجتماعی درنمی آید مگر آنكه ابزار تولید به یك مرحله ی
خاصی از تكامل برسد؛ و به این دلیل این را «سوسیالیسم علمی» می گویند، یعنی سوسیالیسمِ
آرزویی نیست كه ما بگوییم زندگانی دسته جمعی خیلی خوب چیزی است، حالا كه خوب چیزی
است پس كوشش كنیم به وجود بیاید. این به میل و آرزوی ما نیست، خودش جزء قوانین طبیعت
است. آیا ما می توانیم گندمی را كه می خواهیم به وجود بیاید با صِرف آرزو به وجود بیاوریم؟ ما
دلمان می خواهد كه صد خروار گندم داشته باشیم. این یك قانون و حسابی دارد. بذری باید باشد،
بذر باید كاشته بشود، فصل زمستان است باید این فصل منقضی بشود بهار بیاید. بهار هم كه آمد و
بذر كاشته شد مدتها باید طول بكشد تا اینكه از زمین سر در بیاورد، بعد مراحلی را طی كند تا به
مرحله ی خوشه گذاشتن برسد، تازه به آن مرحله كه برسد وقت دروكردن و چیدن آن است. به
اختیار ما نیست.
به همین جهت اسم آن را «سوسیالیسم علمی» می گذارند یعنی سوسیالیسمی كه قانون علمی و
طبیعی دارد و انسان باید آن قانون را بشناسد و خودش را با آن تطبیق بدهد. انسان آن مقدار
می تواند در ایجاد سوسیالیسم علمی دخالت داشته باشد كه در هر امر طبیعی دیگری احیاناً
می تواند دخالت داشته باشد. مثلاً یك گندمی كه كاشته، می تواند با وجین كردن یا مبارزه با آفاتش
یا آب رساندن [به رشد آن ] كمك بدهد و الاّ نمی تواند مطابق آرزوی خودش مثلاً در فصل
زمستان بگوید كه من می خواهم گندم را در همین برفها ایجاد كنم؛ این امكان ندارد. باید او خودش
را با آن قانون تطبیق بدهد.