تكامل جامعه از نظر تقسیم كار خواه ناخواه یك خطر بزرگ اجتماعی به دنبال خودش دارد و آن
جدا كردن انسانها از یكدیگر است. قهراً فكر مشترك، عاطفه ی مشترك و گرایش مشترك در مردم
كمتر وجود پیدا می كند و چون انسان ساخته می شود با علمی كه تحصیل می كند، ساخته می شود با
فنی كه دارد، ساخته می شود با شغلی كه دارد، انسانهایی كه ساخته می شوند بكلی با یكدیگر
متباین اند.
بعلاوه چون كارها اختصاصی می شود، این مسئله ی تقسیم كار كه می گویند سبب تكامل جامعه
است- و راست است، سبب تكامل جامعه است- سبب نقص فرد است. ماشین كارش آنقدر دقیق
شده كه حتی كارگری كه در یك كارخانه است سر از كار آن كارخانه در نمی آورد، فقط یك كار
بسیار كوچكی مثلاً مراقبت كردن از حركتِ فلان جزء این ماشین را به او سپرده اند كه تو همیشه
باید مراقب آن پیچ باشی كه شل نشود. یك عمر چیزی كه در دنیا می شناسد فقط همین پیچ است.
از باب اتحاد عاقل و معقول كه هركسی هرچه را فكر بكند مفكِّر و فكر یكی می شود، بعد او اصلاً
یك آدمی می شود كه خواب هم اگر ببیند همیشه همان را خواب می بیند، در بیداری هم فقط آن را
می بیند.
وقتی تقسیم كار خیلی زیاد شد هر انسان، مخصوص یك كار می شود و ساخته ی این كار
می شود، پس انسانیتی كه مشترك میان انسانهاست كجا رفت؟ آن دیگر قربانی می شود. این است
معنی اینكه اینها مدعی هستند كه وقتی صنعت خیلی پیشروی می كند و كار كارگر تقسیم و یك كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 677
جزئی می شود و بعد یك عمر فقط به همان یك كار باید مشغول بشود، او تبدیل به یك ابزار
می شود، یعنی این دیگر انسان نیست، خودش می شود مثل یك ابزار، كه اینها می گویند نوعی
«از خودبیگانگی» است. آنوقت این انسان دیگر انسان نیست، یك ابزار است؛ مسخ می شود، یك
انسانِ مسخ شده به ابزار است. این هم یك خصوصیت دیگر در دوره ی ماشین و سرمایه داری كه البته
این خصوصیت را ما نباید از مختصات سرمایه داری حساب كنیم برای اینكه اگر ماشین وجود
داشته باشد، سوسیالیسم هم كه باشد قهراً همین جور است. این امر لازمه ی ماشینیسم است نه لازمه ی
كاپیتالیسم؛ این یك مصیبت و بلایی است كه به هرحال به بشر هجوم آورده است، همان چیزی
است كه می گویند ماشین در عین اینكه این همه فواید برای بشر آورده است، به دنبال خودش یك
خطراتی هم برای بشر آورده كه جلو این خطرات را هم نمی شود گرفت یعنی خود بشر هم الآن در
مقابل این ماشین اسیر شده است.