اینجا ما مسئله ی زیادی خیال نمی كنم داشته باشیم، مسئله ی مهممان این است كه بعد ما به
سرمایه داری می رسیم. اینجا فقط یك زمینه ای ذكر می كنند برای انتقال از فئودالیسم تدریجاً به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 662
سرمایه داری، البته اول به دوره ی بورژوازی، كه چطور می شود كه فئودالیسم ضعیف می شود و
بورژوازی می رسد. (مثل اینكه توجیه از نظر ابزار تولید هم خیلی ساده است و توجیه كرده اند. )
می گویند صنعت در دوره ی فئودالیسم تدریجاً رشد می كند، یك طبقه ای به عنوان ارباب صنایع به
وجود می آید، مبادلات هم توسعه پیدا می كند، در ابتدا مبادلات منحصر و محدود است به همان
حوزه ی خان، یعنی محصولاتی كه در قلمرو او تولید می شود در قلمرو همان خان هم مصرف
می شود و از این قلمرو به قلمرو دیگر تجاوز نمی كند و از آن قلمرو نیز محصولی به این قلمرو
نمی آید. قهراً وقتی كه محصولات در یك قلمرو محدودی مصرف بشود بسا هست بسیاری از آن
معاملات معاملات جنسی باشد نه معاملات پولی یعنی معاملات كالا به كالا باشد، مثلاً گندم بدهند
خرما یا ماست و یا روغن بخرند؛ پشم بدهند جو یا برنج بخرند؛ و امثال اینها. در دهات، معاملات
كالا به كالا لااقل تا چند سال پیش معمول بود یعنی كمتر اتفاق می افتاد كه مغازه داران و دكاندارها
از طرف پول بگیرند، چون اغلب پول نداشت. مثلاً این آدم مقداری چای می خواست، می دیدی كه
دستمالش را پر از گندم كرده آورده و به دكاندار می گوید این قدر چای به من بده.
به هرحال وقتی كه دایره ی مبادلات مضیّق و محدود باشد و جامعه جامعه ی محدودی باشد، حتی
پول هم ممكن است كه در این دوره چندان رایج نباشد. ولی تدریجاً به عللی مبادلات توسعه پیدا
می كند. این توسعه ی مبادلات سبب می شود كه كم كم یك طبقه ای كه آنها را طبقه ی واسطه می نامند
یعنی طبقه ی بازرگان، طبقه ای كه رابط است میان تولیدكننده و مصرف كننده و در واقع او را باید به
یك معنا طبقه ی توزیع كننده هم نامید، به وجود بیایند. كالاهایی را از نقاط دوردست به نقاط دیگری
می برند. كم كم كار به كالاهای به اصطلاح تجملی می كشد؛ همان خانی كه قبلاً با مردم كه زندگی
می كرد شبیه به همان مردم لباس می پوشید، كفشش شبیه كفش مردم بود، قبا و جبّه اش نظیر قبا و
جبّه ی مردم دیگر بود، فرشی كه در خانه ی خودش گسترده بود نظیر فرشی بود كه در خانه ی دیگران
بود، لوازم سوختش مثل لوازم دیگران بود، در اثر اینكه صنعت در یك گوشه ای ترقی می كند،
فرض كنید یك نوع پارچه ای در یك جایی پیدا می شود، در اثر مسافرتها یا به جهت دیگر اطلاع
پیدا می كند كه یك پارچه ای در كجا پیدا شده یا خود آن پارچه را در اینجا عرضه می دارند؛
خوب، بشر است، همین قدر كه دید یك چیز جدیدی آمده هركسی كه امكانات دارد می خواهد آن
را تهیه كند.
اینها سبب می شود كه یك طبقه ای كه رابطاند میان تولیدكننده هایی كه در نقاط دوردست
هستند و مصرف كننده هایی در نقاط دیگر، به وجود بیایند كه طبقه ی تاجر و تاجرپیشه هستند. این
طبقه تدریجاً رشد می كنند و تقریباً سرمایه و امكانات و دارایی را از اختیار این فئودالها می گیرند به
طوری كه تدریجاً این فئودالها هم احتیاج به اینها پیدا می كنند. اینها وضع كارشان با وضع كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 663
فئودال فرق دارد، یعنی فئودال برای اینكه فئودال باقی بماند اصلاً احتیاج دارد به چوب و فلك و
به نوكر و سرباز و این را بگیر و این را بیاور و از این حرفها، زیرا مستقیماً دارد مردم را استثمار
می كند. چون مستقیم مردم را استثمار می كند احتیاج به خفقان و امثال اینها هم دارد. ولی تاجر
زیركانه مردم را استثمار می كند، اصلاً احتیاجی به این حرفها ندارد، همان گوشه ی دكّه ی خودش
نشسته و اصلاً هیچ كس نمی فهمد [چه می كند. ]