در
کتابخانه
بازدید : 1648496تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Collapse دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand اجتماعی یا انفرادی بودن انسان اجتماعی یا انفرادی بودن انسان
Expand تكامل اجتماعی انسان تكامل اجتماعی انسان
Expand زندگی اشتراكی زندگی اشتراكی
Expand انتقال به دوره ی برده داری (1) انتقال به دوره ی برده داری (1)
Expand انتقال به دوره ی برده داری (2) انتقال به دوره ی برده داری (2)
Expand دوره ی برده داری دوره ی برده داری
Expand پیدایش دولت پیدایش دولت
Collapse پیدایش مذهب پیدایش مذهب
Expand انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این حرف اینها بسیار عوامانه و احمقانه است از دو جنبه، چه از جنبه ی به قول خود اینها علم و چه از جنبه ی دین كه مقصودم از دین در اینجا علم الهی و حكمت الهی است. اول همان جنبه ی [دینی ] را ذكر می كنیم. خود این نظریه ی لاوازیه چقدر دگرگون شده؟ امروز كه دیگر كسی مثل لاوازیه فكر نمی كند كه ماده یك مقدار ثابتی در عالم دارد و ماده ثابت است هیچ تغییر نمی پذیرد، هیچ موجودی معدوم نمی شود و هیچ معدومی موجود نمی شود وهرچه كه موجود و معدوم ما می بینیم همان اجزاء ماده است كه با همدیگر تألیف و تركیب می شود. ما می دانیم كه بعد نظریه ی دیگری پیدا شد كه نه، ماده به انرژی تبدیل می شود و انرژی به ماده، مجموع مقدار ایندو كم و زیاد نمی شود.

«مجموع مقدار كم و زیاد نمی شود» غیر از این است كه موجود معدوم نمی شود و معدوم موجود نمی شود. اینكه مجموع مقدار [ماده و انرژی ] در عالم ثابت است مثل این است كه: ما اگر یك مقدار آب در یك حوض داریم، یك وقت می گوییم این آبها كه در این حوض هست خود این آبها ثابت است، هزار سال است كه همین آبها در این حوض بوده و بعد هم خواهد بود. و یك وقت می گوییم مقدار آب در این حوض ثابت است، یعنی این آبها تغییر و تبدیل پیدا می كنند، می روند و می آیند، ولی همیشه یك مقدار معین آب در این حوض وجود دارد، یعنی از هزار سال پیش مثلاً پانصد لیتر آب در اینجا وجود داشته، این پانصد لیتر نه یك سانتیمتر مكعب بیشتر شده است و نه كمتر.
مسئله ی تغیر و تبدل ماده به انرژی و انرژی به ماده، باز معنایش این است كه یك چیزی در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 646
عالم وجود دارد كه غیر آن چیزی است كه ما به آن ماده می گوییم، یعنی آن اصلی كه تحول پیدا می كند و حالتی كه ندارد به او داده می شود و بعد باز حالتی كه دارد از او سلب می شود و حالت جدیدی پیدا می كند، یك چیزی است بسیطتر از ماده و انرژی، یعنی آنچه كه ما ماده می نامیدیم او در واقع ماده نیست، چون ماده یعنی آن كه هیچ حالتی غیر از ماده ی اشیاء بودن ندارد یعنی خودش یك حالت نیست. وقتی كه معلوم شد یك چیزی است كه این حالتی است برای او كه بعد او یك حالت دیگر در مقابل این پیدا می كند، پس این دیگر شایستگی ماده بودن را ندارد، كه حكمای الهی هم همیشه این جور گفته اند كه آن كه ماده ی عالم است آنقدر بسیط است كه اصلاً ما نمی توانیم به آن «شی ء» بگوییم. آن یك چیزی است كه همیشه در پناه حالتها و صورتها می تواند وجود داشته باشد. حالتهای او همیشه موجود می شوند و معدوم می شوند و در واقع خلق می شوند و نفی می شوند ولی خود او چیزی است كه در لابلای این حالتها وجود دارد. هیچ چیزی بدون سابقه خلق نمی شود. اصلاً این یك نظریه ی بسیار اساسی در حكمت الهی است، نه تنها خواجه نصیرالدین طوسی بلكه هرچه حكیم الهی تا حالا در دنیا آمده این جور فكر می كرده است. نه تنها اینها مادی نبوده اند، بلكه به كسی كه بگوید اینها مادی بوده اند می خندند. و آن ماده ای كه به آن معنا آنها قائل هستند آنقدر بسیط است كه اصلاً خودش حكم ندارد چون شیئیت ندارد؛ شیئیت او فقط این است كه گاهی این است گاهی آن، ولی خودش حتی قابل اشاره هم نیست.
من گاهی كه می خواهم به صورت مثال ذكر كنم برای توضیح مطلب به این صورت ذكر می كنم (ولی باز هم خیلی فرق می كند) ، می گویم ماده مثل این حروف هجاء است كه با صداهای مختلف تلفظ می شود، مثلاً همزه را می گوییم اَ، اُ، اِ، آ، او، ای ِِ؛ یا صداهایی كه ممكن است در بین این صداها باشد. آنچه كه ما به آن همزه می گوییم كدام است؟ اگر فقط «اَ» همزه باشد پس بقیه همزه نیستند، و همین طور سایر صداها. می گوییم نه، همزه آن چیزی است كه در همه ی اینها وجود دارد.

«اَ» همزه است به علاوه ی یك حالت، یك صدا، و لهذا همین حالت در «بَ» هم وجود دارد. «اِ» همزه است به علاوه ی صدای دیگر. «اُ» همزه است به علاوه ی صدای دیگر. ولی خود همزه چه؟ خودش را ما نمی توانیم تلفظ كنیم. هرجور تلفظ كنیم، ولو تلفظ سكونی هم بكنیم، مثلاً بگوییم بُؤْ، آن هم خودش یك حالتی است. فقط می توانیم به آن اشاره كنیم بگوییم آن چیزی كه در میان همه ی اینها هست ولی خودش نمی تواند تنها وجود داشته باشد.
حالا آن كه در میان همه ی اینها هست و خودش نمی تواند تنها وجود داشته باشد اصلاً نمی تواند هم تنها خلق بشود. او اصالت ندارد كه بگوییم حالت را به او می دهند. حالت را به چیزی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 647
می شود داد كه او اصالت داشته باشد بعد یك چیزی از بیرون به آن بدهند. ماده آن چیزی است كه هیچ اصالتی از خودش ندارد [بلكه ] اول باید حالت را به او بدهند تا ضمن این حالت وجود پیدا كند. لذا حكم ندارد. ماده به معنای دقیقی كه در عالم وجود دارد نه قدیم است نه حادث؛ قدیم است به قدیم بودن حالتش اگر حالت قدیم داشته باشد، حادث است به حادث بودن حالتش، كه اتفاقاً همه ی حالاتش هم حادث است؛ و از خودش حكم ندارد.
پس این حرفهای مفت كه آمده اند گفته اند كه اگر بگوییم عالم قدیم است به این معنا، پس خدایی وجود ندارد، بگوییم حادث است آنوقت خدا وجود دارد؛ چنین نیست، حدوث و قدمی كه الهیون می گویند حدوث و قدم ذاتی است، یعنی یك شی ء اعم از اینكه حادث و قدیم باشد در ذات خودش یك وقت نیازمند به شی ء دیگر است یعنی در ذات خودش نیست است با شی ء دیگر هست می شود، شی ء دیگر هستی را به او بخشیده، به این «حادث» می گویند ولو اینكه زماناً حادث نباشد؛ و یك وقت بی نیاز است. قدیم آن چیزی است كه در ذات خودش بی نیاز از غیر خود باشد اعم از اینكه در همه ی زمانها وجود داشته باشد یا در بعضی زمانها (كه البته فرض نمی شود كه شیئی قدیم ذاتی باشد و در بعضی زمانها باشد، ولی ملاك قدمش آن است. ) پس این حرف مفت و نامربوط كه- به قول نویسنده- چون ثابت شده است ماده قدیم است [پس خدایی وجود ندارد، ] حتی اگر فرض كنیم نظریه ی لاوازیه هم درست باشد [بطلان آن روشن است. ] تازه نظریه ی لاوازیه هم یك نظریه ی غیر علمی است ولی نظریه ای نیست كه ضربه ای به اصول الهی وارد كند.
آنچه تا حالا گفتم جنبه ی دینی [و حكمت الهی مسئله ی پیدایش ] مذهب بود، حال می آییم سراغ جنبه ی علمی قضیه.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است