نظریه ی دیگر كه آمیخته ای از این نظریه است این است كه گفته اند مذهب معلول ترس است. آمده اند
این غریزه ی دیگر بشر را در پیدایش مذهب بیشتر دخیل دانسته اند كه جمله ی معروف «ترس پدر همه ی
خدایان است» [بیانگر همین نظریه است. ] روی غریزه ی حقیقت جویی و علت جویی بشر تكیه
نكرده اند، بلكه گفته اند در بشر غریزه ی ترس هست، غریزه ی صیانت ذات و ترس از هر چیزی كه
برخلاف این صیانت ذات باشد؛ و چون با حوادثی وحشتناك و هولناك در طبیعت روبرو می شده
و علت این حوادث را نمی شناخته است و از طرف دیگر ترس هم بر او مستولی می شده است،
آمده فرض كرده كه منشأ این امور اینهاست و بعد هم به پرستش آنها پرداخته است.
می بینیم در این نظریه هم باز جهالت دخالت دارد، هم ترس و هم جهل هر دو دخالت دارند.
ولی در آن نظریه به جنبه ی پرستش مستقیماً كار نداشت، به جنبه ی اعتقاد كار داشت: بشر نمی دانست
علتها چیست، یك علتهای ماوراء الطبیعه فرض كرد و معتقد شد. دیگر راجع به پرستش چیزی
نمی گوید. در اینجا بیشتر توجه به پرستش است كه اصلاً پرستش و عبادت از كجا پیدا شد.
بنابراین مذهب را مولود جهل به بعضی علل كه از آن علل می ترسیده است دانسته اند. آنوقت بشر
چون می ترسیده آمده است این قوای مرموزی را كه خودش از جعل خودش فرض كرده پرستش
كرده است. پس آغاز پرستش هم پرستشِ از روی ترس است نه پرستشِ از روی طمع.
مطابق این دو نظریه پیدایش مذهب ریشه ی طبقاتی ندارد. می تواند مذهب در دوره ی اشتراك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 640
اولیه هم- كه اینها می گویند- وجود داشته باشد، چون بشر در دوران اشتراك اولیه از دوران بعد
جاهلتر بوده و چون جاهلتر بوده قهراً ترسش هم بیشتر بوده است. مثل اینكه اینها به اینجا كه
رسیده اند، هم در مقابل نظریاتی واقع شده اند كه می گوید آثار مذهب در دوران قبل از پیدایش
مالكیت هم دیده شده، یعنی در همان دورانی كه آثار نشان می دهد كه دوران اشتراك اولیه است
آثار پرستش هم پیدا می شود و حال آنكه در آن دوران مالكیت نبوده؛ و هم دیده اند كه اگر بگویند
مذهب مولود جهل و ترس بشر است، برای هو كردن مذهب شاید یك مقدار بهتر است، جاذب تر و
جالب تر است. این است كه از این نظریات صرف نظر نكردند ولو اینكه یك مقدار جنبه ی ماركسیستی
آن ضعیف است. از جنبه ی ماركسیستی مذهب روبناست، باید یك تعلیل اقتصادی بشود و این تعلیل
هیچ جنبه ی اقتصادی ندارد. بیشتر روی این مطلب تكیه كرده اند ولی بعد كوشش كرده اند كه به آن
ماهیت اقتصادی و جنبه ی طبقاتی هم بدهند. آنجا كه مذهب را به طبقه ی محروم اختصاص می دهند
[می گویند] طبقه ی محروم بعد از آنكه از مواهب زندگی محروم شد، برای تسلّی خاطر خودش به
مذهب روی آورد، نه اینكه طبقه ی مرفه مذهب را برای او اختراع كرد. مذهب اختراع طبقه ی محروم
است ولی به عنوان یك تسلّی خاطر؛ به واسطه ی جهل یا ترس و این گونه امور احتیاج پیدا كرد به
یك مایه ی تسلّی خاطر. درباره ی جنبه ی طبقاتی اش توضیح نداده اند [ولی ] ناچار این جور باید بگویند:
اگر طبقه ی مرفهی نبود و اینها را تحت فشار قرار نمی داد اینها نیازی به یك مایه ی تسلّی خاطر و به قول
خود اینها به یك تریاك مخدر پیدا نمی كردند. پس این باز هم جنبه ی طبقاتی دارد. منتها می گویند
بعدها اربابان هم دیدند كه این وسیله ی خوبی است و از این وسیله باید استفاده كرد. پس طبقه ی
ارباب، طبقه ی فئودال اختراع كننده ی مذهب نیست ولی استفاده كننده ی از مذهب هست. اما عرض كردم
كه در بسیاری جاها اساساً نظریه شان این است كه اصلاً این طبقه مذهب را اختراع كرده است.
بعد در مقام توجیه مطلب برمی آیند كه بله، اینها چون علل را نمی شناختند یك علل موهومی
فرض می كردند، علم تدریجاً آمد و اینها را یك یك كشف كرد و هرچه كه علم جلو می آید و یك
علت را كشف می كند خود به خود مذهب یك درجه عقب تر می رود، تا آنجا كه دیگر علم همه
چیز را كشف كند كه دیگر جا برای مذهب نیست، بلكه قبل از این هم كه همه چیز را كشف كند
وقتی كه روح علمی در بشر پیدا شود و بداند و مطمئن شود كه اگرچه علل بعضی امور كشف شده
و علل بعضی دیگر كشف نشده است ولی علل آن بعض دیگر هم از همین قبیل است و در آینده
كشف خواهد شد، دیگر جا برای مذهب باقی نمی ماند. این، خلاصه ی حرف اینها در اینجا در باب
مذهب به طور كلی است. بعد بحثهایی راجع به عیسویت و اسلام كرده اند كه آنها را هم عرض
می كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 641