خوارج در ابتدا حرفشان همین بود، می گفتند ما قرآن داریم، دیگر حاكم نمی خواهیم. «لا حُكْمَ اِلاّ
لِلّهِ» را به معنی «لا حاكِمَ اِلاَّ اللّه» گرفته بودند. بعد از اینكه از حضرت امیر هم اعراض كردند
می گفتند كه [حكومتِ ] هر دوی اینها غلط است: هم علی، هم معاویه. چرا غلط است؟ چون اصلاً
ما حاكم نمی خواهیم، از همان اول حاكم داشتن غلط بوده است. منتها بعد دیگر خودشان هم
فهمیدند كه این طور نمی شود باشد. بعد خود آنها هم نظریاتی در باب خلافت پیدا كردند و حرف
دیگری گفتند. امیرالمؤمنین در پاسخ آنها كه گفتند: لا حُكْمَ اِلاّ لِلّهِ، فرمود: كَلِمَةُ حَقٍ ّ یُرادُ بِهَا الْباطِلُ.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 634
قرآن می گوید لا حُكْمَ اِلاّ لِلّهِ
[1]قانون جز از ناحیه ی خدا نمی تواند باشد، ولی اینها می گویند: «لا اِمْرَةَ الاّ للّه» امارت جز از برای خدا برای كس دیگری نیست وَ اِنَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ اَمیرٍ بَرٍّ اَوْ فاجِرٍ
[2]كه چنین و چنان بكند. بدون اینكه یك امارت و فرماندهی در كار باشد، این امر ممكن نمی شود. این
مثل این است كه بگوییم ارتشی وجود داشته باشد و این ارتش فرماندهی نداشته باشد!
خلاصه این را در اینجا بیان نمی كنند كه حالا كه می گوییم در دوره ی كمونیسم دولت وجود
ندارد، اداره ی جامعه به چه شكلی است؟ یك مدیریتی به یك شكلی هست. خوب، مدیریت به هر
شكل باشد یك شكلی از دولت است. دولت كه یك شكل واحد ندارد. خودتان می گویید ما دولت
سلطنتی استبدادی داریم، دولت سلطنتی مشروطه داریم، دولت جمهوری داریم، دولتهای فدرال
داریم و. . . خوب، آن هم بالاخره یك شكل از اشكال دولت خواهد بود، فقط اسمش در كار نیست.
پس نگویید دولت از بین می رود، بگویید دولتی وجود دارد كه آن دولت نماینده ی همه ی مردم است نه
نماینده ی یك طبقه ی معین. ولی اینها می گویند اصلاً دولت بكلی منتفی می شود. این یك مسئله.
مسئله ی دیگری كه در این كتاب مطرح نشده است
[3]مسئله ی خانواده است. آن كتاب معروف انگلس- كه من هم اخیراً در این سفر خارج
[4]به دست آوردم و این كتاب هم از آن خیلی نقل می كند- كتابی است به نام
منشأ خانواده، مالكیت و دولت. اینها همین طوری كه دولت را ناشی از
اصل مالكیت می دانند، خانواده را هم ناشی از اصل مالكیت می دانند و معتقدند در دوره ی اشتراك
اولیه اشتراك، هم در مال بوده و هم در زن و فرزند، نه زن جنبه ی اختصاصی داشته و نه فرزند، همه
به صورت اشتراكی بوده و در نهایت امر باز موضوع باید برگردد به اشتراك نهایی كه خانواده نباید
وجود داشته باشد. خود ماركس و انگلس تزشان همین بود. لنین هم در ابتدا تزش همین بود، منتها
اینها بعد كه دولت تشكیل دادند و خودشان مجری این افكار شدند، در عمل دچار اشكال شدند و
در 1936 این نظریه را الغاء كردند ولی گفتند به صورت موقت. مثل همان الغاء دولت است؛ همین
طوری كه هنوز زمان نرسیده به وقتی كه دولت بكلی الغاء بشود و در آن كمونیسم نهایی باید دولت
الغاء بشود، همچنین هنوز زمان نرسیده به اینكه اختصاص در جنسیت و مسئله ی رابطه ی پدر و
فرزندی از بین برود، در آینده باید باشد. در اینجا هیچ اسمی از آن نبرده است. حال ما برای جلسه ی
آینده براساس كتاب
منشأ خانواده، مالكیت و دولتمقداری درباره ی آن بحث می كنیم تا ببینیم كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 635
خود انگلس در آنجا چه گفته است.
بعد از این مسئله وارد مسئله ی دین و مذهب می شوند كه با پیدایش مالكیت همچنان كه دولت
برای حفظ منافع طبقه ی استثماركننده پیدا شد، بعد- به تعبیر اینها- نیاز به یك ابزار و یك عامل
تخدیركننده ای پیدا شد كه تخدیركننده ی روح طبقه ی استثمارشده باشد، این بود كه مذهب را همین
طبقه اختراع كردند. از مسئله ی خانواده كه فارغ شدیم، مسئله ی مذهب را به طور خلاصه می گوییم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 636
[1] [عین آیه چنین است: اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ (انعام/57) ]
[2] نهج البلاغه، خطبه ی 40.
[3] لابد چون این كتاب در ایران منتشر می شده، مصلحت ندیده اند این قسمت منتشر شود.
[4] [اشاره به سفری است كه استاد همراه مرحوم علامه طباطبایی برای معالجه ی ایشان به انگلستان در سال 1356 داشتند. ]