بعد، اینها كه راجع به مذهب این حرفها را می زنند، راجع به مسیحیت دچار دو تناقض شده اند. از
اینها می پرسیم مذهب، اوّلی كه پیدا شد چرا پیدا شد؟ می گویند معلول جهل بشر بود و یك نوع
سرگرمی برای بشر بود. بشر برای خودش یك نوع تسلّی خاطر در مذهب به وجود آورد، و همین
به سود طبقه ی ارباب بود. حال لازمه ی این حرف چیست؟ آیا مذهب كه یك تخدیر و یك تریاك
است می تواند ولو در یك شرایط محدودی منشأ تكامل جامعه بشود؟ بدیهی است كه نمی شود.
نكته ی خوبی است: اگر ما در مورد اخلاق یا علم و یا حقوق این حرف را بزنیم خیلی ساده است
چون می گوییم هر اخلاقی متناسب با یك زمان است و این اخلاق در زمان خودش یك عامل
پیش برنده است ولی شرایطش كه عوض شد همین عامل پیش برنده یك عامل عقب برنده می شود.
این مانعی ندارد كه یك چیزی در یك زمان در یك شرایط عامل تكامل باشد در شرایط دیگر نه.
ولی آنچه كه در آن شرایط عامل تكامل هست دیگر عامل تخدیر نیست. حقوق هم همین طور
است. هر حقوقی در زمان خودش یك شی ء مترقی بوده، در زمان بعد نباید وجود داشته باشد.
در مذهب یك وقت ما همین حرف را می زنیم، می گوییم مذهب هم نظیر اخلاق و حقوق و علم
و فلسفه در زمان خودش یك امر مفید به حال جامعه و عامل تكامل است، وقتی كه دوره و
زمانش می گذرد عامل تأخّر است؛ در این صورت دیگر ما نمی توانیم بگوییم از ابتدا مذهب عامل
تخدیر بوده. شما به صراحت گفتید وقتی كه طبقه ی محروم از منافع خودش محروم ماند نیاز داشت
به یك امری كه سبب تسلّی خاطر و تسكین خاطرش بشود، نیاز داشت به یك تریاك. مثل یك
آدمی كه بچه اش می میرد و دچار مصیبت عظیمی می شود، نمی تواند تحمل كند، به مشروب پناه
می برد خودش را مست می كند كه چیزی نفهمد، به تریاك پناه می برد برای اینكه می خواهد خودش
را به آن عادت بدهد كه سرگرمی پیدا كند. دیگر این مشروب و تریاك كه نمی شود عامل تكامل او
باشند. حداكثر همان تسلّی خاطر است برای او.
ولی اینها چاره ای ندارند؛ همینها كه می گویند از اول مذهب عامل تخدیر بود، در یك جای
دیگر قبول می كنند كه هر مذهبی در زمان خودش عامل ترقی و تكامل بوده است، عیسویت در
زمان خودش عامل ترقی بود، اسلام در زمان خودش همین طور بود. این خودش یك تناقض
بسیار صریحی است.
تناقض دومی كه اینجا هست این است كه روی اصول ماركسیستی چه كسی باید طرفدار
مذهب باشد و چه كسی مخالف مذهب؟ قهراً آن گروهی كه منتفع می شوند [باید طرفدار باشند. ]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 652
خود اینها گفتند برای طبقه ی ارباب آن كاری را كه دولت با زور شلاق نمی توانست انجام بدهد
مذهب با زور موعظه و اندرز و تعلیمات خودش انجام داد. پس لازمه اش این است كه هر زمانی
هر یك از مذاهب كه پیدا شدند باید همان طبقه ای كه منتفع می شدند بیش از هر طبقه ی دیگر طرفدار
مذهب باشند و حال آنكه خود اینها اینجا اعتراف می كنند كه غلامان و بردگان طرفدار مسیحیت
بودند و طبقه ی حاكمه به شدت مخالف بودند. بعد جنایاتی را كه از طرف طبقه ی حاكمه در 250 سال
اول مسیحیت علیه غلامان و بردگانی كه به مسیحیت گرایش پیدا كرده بودند انجام می شد از
تاریخ
آلبرمالهنقل و حكایت می كند. راجع به اسلام هم عیناً همین حرف را می زند، می گوید اسلام هم تا
پایان دوره ی خلفای راشدین همین وضع را داشت و [طبقه ی ارباب و تاجر] با آن مبارزه می كردند.
شما می گویید محیط مكه یك محیط تجارت پیشه ای بود و روابط تجاری در مكه پیدا شده بود و
مكه حلقه ی رابطی بود میان یمن از یك طرف و شام از طرف دیگر و بنابراین احتیاج به یك تمركز
در عربستان پیدا شده بود و این، زمینه ی مادی پیدایش اسلام است. خوب، از این تمركز چه كسی
استفاده می كرد در این شهر تاجرنشین؟ بدیهی است كه تاجرهای همین شهر، همان ابوسفیانها و
ابوجهلها و ولید بن مغیره ها. خودت قبول داری كه اینها در ابتدای اسلام تا زمان بنی امیه مخالف
سرسخت بودند؛ به این دلیل كه خودشان روی كار آمدند. پس این تعلیل و تحلیل ها به جایی
نمی رسد.
- فرمودید مذهب در عین حال كه عامل تخدیر است تكامل را هم باعث می شود. می شود این
جور توجیه كرد كه تكامل به نفع طبقه ی حاكم، یعنی تولید بیشتر اقتصادی كه مآلاً جیب حاكم
را پر می كند. استاد: خیر، اینها تكامل كه می گویند، تكامل جامعه است به طور كلی، یعنی جامعه از یك مرحله ی
پست تر به یك مرحله ی عالی تر قدم می گذارد، نه اینكه این امر از نظر آنها تكامل است؛ آن كه
انحطاط است. واقعاً جامعه یك تغییر كیفی پیدا می كند و قدم به یك مرحله ی بالاتری می گذارد. اینها
صریح این حرف را می زنند. بحث مذهب هم اینجا پایان پذیرفت.
من در جلسه ی پیش نیمه وعده ای دادم كه درباره ی مطالب كتاب
منشأ خانواده، مالكیت و دولت
انگلس در این جلسه بحث كنم. امروز هم دو سه ساعتی مطالعه كردم، بعد دیدم یك كتاب خیلی
مفصلی است و از یك مقدمات دوری هم شروع كرده. البته مطالعه ی آن خیلی خوب است، بد هم
ترجمه كرده اند، همین فدائیان خلق آن را ترجمه كرده اند. آن مقداری هم كه با بحث ما ارتباط دارد
كم است یعنی در همین حدودی است كه ما در اینجا خواندیم. دیگر من از اینكه آن را طرح بكنم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 653
صرف نظر كردم و این كتاب را دنبال كردم. حالا ما رسیدیم به اول فئودالیسم. به این ترتیب كه پیش
می رویم سریعتر پیش می رویم كه شاید در سه چهار درس دیگر این كتاب تمام بشود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 654