آنوقت مسئله ای كه اینها در اینجا دچارش هستند این است: لنین بعد از آنكه انقلاب شوروی را به
وجود آورد یك تزی را پیش كشید به نام دیكتاتوری پرولتاریا
[1]، دیكتاتوری طبقه ی كارگر و زحمتكش، یعنی در واقع یك دولت دیكتاتوری اینچنینی، و این مورد اعتراض یك عده از
كمونیستهایی واقع شد كه باور كرده بودند كه واقعاً با آمدن جامعه ی سوسیالیستی، دولت و
دیكتاتوری بكلی از بین می رود. از جمله مردی به نام كائوتسكی- كه معروف است- سخت به
لنین حمله كرد كه تو بار دیگر دیكتاتوری را برقرار كردی در صورتی كه باید دموكراسی باشد و
همه ی مردم باید متساوی الحقوق باشند. لنین كتابی در رد او نوشته به نام
انقلاب پرولتاریا و
كائوتسكی مرتدو در آن كتاب آقای لنین دو حرف ادعا می كند: یكی اینكه می گوید اولاً در دنیا
هیچ وقت دموكراسی وجود نداشته، همیشه دموكراسی دموكراسیِ یك طبقه بوده است، طبقه ی
پرولتاریا باید در میان خودشان دموكرات باشند نه برای غیر خودشان، برای غیر خودشان باید
فشار بیاورند، دولت همیشه عامل فشار یك طبقه بر طبقات دیگر بوده؛ تا حالا آنها به این طبقه
فشار می آوردند، حالا وقت این است كه این طبقه به آنها فشار بیاورد و تو نمی توانی تاریخ را
تفسیر طبقاتی بكنی، در حالی كه تاریخ جز تفسیر طبقاتی تفسیر دیگری ندارد. تا آن وقتی كه آن
طبقه ها روی كار بودند آنها فشار می آوردند، حالا كه این طبقه روی كار آمده این طبقه باید فشار
بیاورد، فشار این هم یك فشار مشروع است. ثانیاً این یك دوره ی به اصطلاح محلّل و یك دوره ی
موقت است، برای اینكه ما هنوز دوره ی سوسیالیسم را می گذرانیم و به دوره ی كمونیسم نرسیده ایم. به
دوره ی كمونیسم كه برسیم، دولت بكلی ملغی می شود و دیگر دیكتاتوری پرولتاریا وجود ندارد. در
واقع هنوز جامعه منقسم به دو طبقه است: طبقه ی پرولتاریا و غیر پرولتاریا. طبقه ی پرولتر حالا باید
فشار بیاورد، هر وقت كه آن طبقه بكلی محو و نابود شد آنوقت دیگر این دیكتاتوری هم نابود
می شود و دولت هم بكلی از میان می رود. این خلاصه ی حرفشان در اینجاست.
[1] حتی از كلمات خود ماركس هم این را نقل می كنند. لنین آن را به موقع اجرا گذاشت و حتی میان كمونیستها اختلاف نظری به وجود آمد و شاید از اختراعات لنین باشد.