- در توجیه تحول از دوره ی اشتراك اولیه به برده داری، این طور گفته شد كه در اثر افزایش
جمعیت، آن عاطفه ای كه میان افراد وجود داشت از بین رفت و «ما» تبدیل به «من» ها شد و
«من» ها در مقابل همدیگر قرار گرفتند و این موجب استثمار و بهره كشی انسانها گردید. استاد: مقصود این است كه در انسان، آنچه كه اسمش را «من» و «ما» می گذاریم، یك «من» در هر
فردی هست كه عبارت است از همان جنبه ی سودجویی، و وقتی این حس انسان فعالیت می كند به
همه چیز به شكل یك ابزار نگاه می كند، همان كه آقای طباطبایی حس استخدام نامیده است. از
نظر این حس همه چیز علی السویّه است، یعنی انسان به هر چیزی به چشم یك ابزار نگاه می كند.
ولی انسان تنها این احساس نیست، صدها چیز دیگر هم دارد. گفتیم یكی از آنها احساس عاطفی
فامیلی است، همان كه در انسانهای اولیه به علت وضع اجتماعی بدوی قویتر و شدیدتر بوده و لهذا
زندگیهای قبایلی براساس عواطف قبایلی بوده و یك نوع تضامنها و تعاونهای قبایلی وجود داشته
است كه الآن دیگر آن حرفها اساساً مطرح نیست و آن مقداری كه از آن باقی مانده است در حدود
محیط خانوادگی یعنی خویشاوندان بسیار نزدیك است.
اگر دوران اشتراك اولیه ای به این صورت- كه تا یك مقدارش می تواند راست و همین طور
باشد- در ابتدا وجود داشته، به اعتبار همان حكومت قوی و شدید عاطفی قبیله ای بوده
[1]و این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 608
خود به خود در یك دایره ی محدودی می تواند حاكم باشد. وقتی كه عدد افراد قبیله تكثیر پیدا كرد به
حدی كه افراد نتوانند یكدیگر را درست بشناسند، دیگر حكومت این عاطفه هم ضعیف می شود،
حكم یك سلولی را پیدا می كند كه تا یك اندازه ی معین می تواند بزرگ بشود و اگر از آن حد گذشت
بعد به دو سلول دیگر تقسیم می شود و هركدام از اینها وقتی كه بزرگ شدند باز به دو سلول دیگر
تقسیم می شوند. آن وقت است كه باز آن حس «من» كه همان حس سودجویی و حس استخدام
است [فعال می شود. ] وقتی كه آن حسی كه او را تحت الشعاع قرار داده بود یعنی حس «مایی» -
همان حسی كه ما الآن در محیط خانوادگی خودمان میان برادرها و خواهرها، پدر و فرزند، مادر و
فرزند، زن و شوهر احساس می كنیم- ضعیف شد آن حس به فعالیت خودش می پردازد؛ و در آن
حس هم هیچ فرق نمی كند كه آن كه انسان می خواهد از آن سود ببرد جماد، نبات، حیوان یا انسان
باشد. قهراً دیگر آن وقت زمینه برای برده داری و استخدام یك انسان انسان دیگر را به وجود
می آید.
[1] البته یك علتش را عرض كردیم. علل دیگرش را هم تا یك حدی قبول داریم، نه به شكلی كه آنها می گویند.