در
کتابخانه
بازدید : 1648892تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Collapse دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand اجتماعی یا انفرادی بودن انسان اجتماعی یا انفرادی بودن انسان
Expand تكامل اجتماعی انسان تكامل اجتماعی انسان
Expand زندگی اشتراكی زندگی اشتراكی
Expand انتقال به دوره ی برده داری (1) انتقال به دوره ی برده داری (1)
Expand انتقال به دوره ی برده داری (2) انتقال به دوره ی برده داری (2)
Collapse دوره ی برده داری دوره ی برده داری
Expand پیدایش دولت پیدایش دولت
Expand پیدایش مذهب پیدایش مذهب
Expand انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال اینجا بیان به اصطلاح علمی عرض كنم. فلاسفه می گویند كارها بر دو قسم است: كارهای طبعی و كارهای قسری. كار طبعی آن كاری است كه مقتضای ذات و طبیعت یك شی ء است. مثلاً اگر گلی می روید، رویش، برگ دادن، دانه دادن و شكوفه دادن این گل، همه ی اینها مقتضای طبیعت آن است. همین طور درختی كه رشد می كند. ولی اگر ما بخواهیم این را برخلاف آنچه كه طبیعتش هست وادار كنیم، باید نیرویی از خارج بیاید به زور این را وادار كند. مثلاً درخت تبریزی یا درخت چنار به حكم طبیعت خودش مستقیم رشد می كند. شما می خواهید این درخت را به صورت یك خط منحنی دربیاورید. مجبورید قالبی برای آن بسازید به طوری كه هم خشك نشود و هم كج رشد كند. یا مثل آنجا كه یك قالبی در درختها می گذارند و یك چیزی را آنجا حك می كنند. مانند آن داستان انارها كه درنجم الثاقبهست، داستان آن حاكم سنّی كه دستور داده بود قالبهایی ساخته بودند كه در آنها اسم خلفا را به صورت معكوس درج كرده بودند، بعد انارهای روی درخت را در حالی كه كوچك بود در داخل آن قالبها می گذاشتند و انارها رشد می كردند. وقتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 621
برمی داشتند می دیدند اسم خلفا در آنجا هست، آن وقت این می شد یك معجزه ای! خوب، معلوم است كه یك انار به طور طبیعی آن شكلها را پیدا نمی كند و به یك قوّه ی قاسره احتیاج دارد. یا مثال می زدند، می گفتند شما اگر بخواهید یك سنگ را به بالا پرتاب كنید باید ضربه ای از خارج بر آن وارد كنید ولی اگر سنگ را رها كنید، به حكم طبیعتِ خودش به طرف زمین می آید.
اینها می گویند اگر در جامعه مالكیت نباشد- كه مالكیت یك امر قسری است- جامعه ی بشری به حكم طبیعتِ خودش قانون خودش را اجرا می كند و نیاز به یك آقابالاسر ندارد. ولی چون این امر غیرطبیعی در جامعه پیدا شده- كه نامش مالكیت است و یك نوع دزدی است [1]- [دولت برای حفظ آن ایجاد می شود. ] در حال غیرطبیعی، همیشه تمایل طبیعت به سوی بازگشت به حالت اصلی خودش است؛ اگر رهایش كنیم به حالت اولیه برمی گردد مگر اینكه ما همیشه یك زوری داشته باشیم برای اینكه آن را نگه دارد، مثل اینكه اگر من بخواهم این تسبیح را در این فضا نگه دارم همیشه باید دست من اینجا باشد. اگر من دستم را رها كنم، تسبیح به حالت عادی خودش برمی گردد. دولت یعنی آن نیروی زور و جبری كه می خواهد جامعه را به این حالت عدم تعادل (این حالت ظالمانه) نگه دارد. پس فلسفه ی پیدایش حكومتها و دولتها این ظلم است كه اسمش مالكیت است و مرگ دولتها هم با مرگ مالكیت است. مالكیت كه از بین برود دولت هم از بین می رود.
نظیر همین را در مذهب هم می گویند. می گویند عامل به وجود آمدن مذهب مالكیت است و با مرگ مالكیت مذهب هم خود به خود منتفی می شود. لهذا جزء تعلیمات ماركس است كه می گوید با مذهب مبارزه نكنید، مذهب را در درجه ی دوم قرار بدهید، با آن عاملی كه پدیدآورنده ی مذهب است مبارزه كنید كه سرمایه داری است، اگر با عاملش كه مادر و علت آن است مبارزه كردید و آن را از بین بردید خود به خود این منتفی می شود.
یكی از عجایب روزگار این است كه دولتهایی كه به سوسیالیسم و كمونیسم رسیدند بیش از دولتهایی كه به این مرحله نرسیده اند همه چیزشان وابسته به دولت است. این حرفها در تعلیمات ماركس بود و ماركس به قول اینها یك فیلسوف بود، در خانه اش نشسته بود و این حرفها را می زد.

لنین وقتی آمد اینها را پیاده كند عملاً دید اینها حرف مفت است؛ اگر دولت نباشد، اگر زور نباشد مگر می شود یك جامعه را نگهداری كرد؟ این بود كه جزء تغییراتی كه داد مسئله ی دولت بود، بلكه خشن ترین دولتها را اینها به وجود آوردند، منتها اسمش را «دیكتاتوری پرولتاریا» گذاشتند و گفتند این، دیكتاتوری طبقه ی كارگر (كارگر كارخانه) و محروم است. حالا كارگر چگونه خودش علیه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 622
خودش دیكتاتور شده است، آن را باید توجیه كرد. می گویند هنوز كمونیسم برقرار نشده و این یك مرحله ی وسط است؛ یك وعده ی سر خرمن می دهند كه در آینده ی كمونیسم، دولت هم از میان خواهد رفت. ولی این با اصول ماركسیسم جور درنمی آید. مطابق اصول ماركسیسم در جامعه ی سوسیالیستی جبراً نباید دولت وجود داشته باشد و جبراً نباید مذهب وجود داشته باشد، و عملاً هردوی اینها نقض شده: دولت كه خودشان به وجود آورده اند، با مذهب هم دائماً دارند مبارزه می كنند و حال آنكه علت كه از بین رفته باید بدون اینكه احتیاج به مبارزه باشد اصلاً دیگر سخنی از مذهب در میان نباشد.
پس تز اینها در مورد دولت چنین تزی است.
- رئیس جمهور آلبانی اعلام كرده كه ما جشن می گیریم برای اینكه در این كشور دیگر نامی از خدا برده نمی شود.
استاد: در شوروی هم این حرف را می زنند اما عملاً چنین چیزی نیست.
مسئله ی دیگر این است كه آیا واقعاً نیاز به دولت به علت همین غیرطبیعی شدن جامعه است؟ فقط به دلیل اینكه استثمار و مالكیت اختصاصی در جامعه وجود دارد وجود دولت برای نگهداری این امر غیرطبیعی ضروری شده؟ یا نه، اگر این هم نباشد باز جامعه نیازمند به دولت است؟
- فرمودید كه به عقیده ی كمونیستها در جامعه ی برده داری و فئودالی و سرمایه داری دولت یك امر قسری است، در حالی كه مطابق عقیده ی اینها نباید چنین باشد، در آن زمان لازمه ی ابزار تولید این بوده كه نظام جامعه نظام برده داری باشد. . .
استاد: لازمه ی آن است ولی خود این نظام یك حالت غیرعادلانه است. قبلاً عرض كرده ایم كه اینها در یك حساب كلی تر دوره ی اشتراكیه را تز می دانند و تمام این ادوار دیگر را یكجا به منزله ی آنتی تز آن می دانند كه هر آنتی تزی به نوعی از خود بیگانه شدن است. می دانید مسئله ی مثلث «تز و آنتی تز و سنتز» را هگل طرح كرده است. ازخودبیگانگی را هم برای اولین بار هگل طرح كرده است كه اصلاً آنتی تز شدن یعنی از خود بیرون آمدن و با خود بیگانه شدن كه اجباراً باز دومرتبه باید به حالت با خود یكی شدن برگردد. اینها گاهی این طور می گویند: مرحله ی اشتراك اولیه، بعد آنتی تزش برده داری، بعد سنتزش دوره ی فئودالیسم؛ باز برده داری خودش تز، فئودالیسم سنتز، دوره ی بورژوازی تركیب، همین طور یك در میان تا اینجا می آیند. ولی خیلی اوقات در یك حساب كلی تر آن دوره ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 623
اشتراك اولیه را تز می دانند و تمام این ادوار دیگر را كه دوره ی مالكیت است دوره ی آنتی تز و تضاد و یك نوع از خود بیگانه شدن می دانند كه در آن دوره ی اشتراك نهایی همه با یكدیگر یكی می شود.

پس این منافات با این جهت ندارد؛ و بعلاوه این تقریبی كه من عرض كردم بیانی است كه ما روی فلسفه های خودمان برای آنها تقریب می كنیم كه حرفشان بهتر فهمیده شود. آنها هیچ وقت [چنین بیانی ندارند. ] [2]
حال آیا واقعاً نیاز به دولت و حكومت فقط به دلیل مالكیت است؟ یا دلایل دیگری، هم وجود داشته است و هم وجود دارد كه مهمترش در عصر ماست كه هرچه زمان پیش می رود كنترل و نظارت دولتها بیشتر می شود و این یك امر طبیعی است كه باید در جامعه یك واحدی- دولت به معنای اعم را می گوییم- وجود داشته باشد كه واحد برنامه ریزی باشد و همین واحد نیاز به قوّه ی مجریه هم دارد.
ادامه ی بحث را ان شاء اللّه در جلسه ی آینده طرح می كنیم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 624

[1] البته این بیان، تقریبی برای حرف آنهاست؛ آنها چنین بیانی ندارند.
[2] [چند ثانیه از نوار افتادگی دارد. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است