در
کتابخانه
بازدید : 1648885تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Collapse دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand اجتماعی یا انفرادی بودن انسان اجتماعی یا انفرادی بودن انسان
Expand تكامل اجتماعی انسان تكامل اجتماعی انسان
Expand زندگی اشتراكی زندگی اشتراكی
Collapse انتقال به دوره ی برده داری (1) انتقال به دوره ی برده داری (1)
Expand انتقال به دوره ی برده داری (2) انتقال به دوره ی برده داری (2)
Expand دوره ی برده داری دوره ی برده داری
Expand پیدایش دولت پیدایش دولت
Expand پیدایش مذهب پیدایش مذهب
Expand انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
می گویند ظلّ السلطان- كه می دانید خیلی به كارهای دیكتاتورمآبانه و اموال مردم را به هر شكل تصاحب كردن معروف است- شنید یكی از آن خوانین بختیاری كه خیلی هم ثروتمند بوده مُرده است. می خواست به این وسیله خلاصه یك نیزه ی قرصی بزند. خودش بلند شد به عنوان تعزیه با دم و دستگاه رفت. تا رسید، اظهار تأسف كرد كه ایشان پدر ما بودند، چنین بودند. خودش هم شال عزایی به گردنش انداخت و ایستاد از مردم پذیرایی كردن. سیاه پوشید و مثل پسرهای دیگر آمد ایستاد. گفت: اصلاً ایشان پدر ما بودند، حق پدری به گردن ما دارند. این چند روزی كه آنجا تعزیه بود، بر عدد پسرها یك پسر هم افزوده شده بود كه آقای ظل السلطان بود! تعزیه كه برچیده شد گفت: بیاییم مال بابا را قسمت كنیم، من سهم خودم را بردارم (خنده ی استاد) . اول قضیه شكل مجازی داشت (البته آن یك امر زوری بود) گفت: او پدر ما بود و ما هم پسرش هستیم. او واقعاً كه پسرش نبود؛ مجازاً، اعتباراً پسرش شد. چند روز كه در عالم اعتبار پسر او شد، بعد در عالم عین آمد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 593
نتیجه گیری كرد: بیاییم مال بابا را قسمت كنیم، و سهم خودش را گرفت و رفت.
حال، دیگران می گویند مسئله ی اعتبار مالكیت نسبت به هر شی ء مفید، بالخصوص اگر انسان نقشی در تحصیل و تولید آن، در به وجود آوردن و به صورت یك امر مفید در آوردن آن داشته باشد، یك امری است كه غریزه ی بشر است بلكه غریزه ی هر حیوانی است. یك حیوان هم اگر لانه ای را می سازد این شكل لانه را او به وجود آورده، بعد كه این لانه را ساخت این را به خود اختصاص می دهد یعنی از آن همان طور دفاع می كند كه از عضو بدن خودش. بچه ی انسان جزء اولین احساسهایی كه در او پیدا می شود حس مالكیت است. گاهی اوقات به همان زور ظلّ السلطانی وقتی یك چیزی گیرش آمد برمی دارد و می گوید مال من است، دیگر مال او شد. یا لااقل آن چیزی را كه به او به عنوان كفش و لباس داده اند یك حالتی در خود و یك رابطه ای میان خودش و آن چیز احساس می كند كه اسمش اختصاص است. خوب، این حس كه ما می بینیم در حیوانات وجود دارد، در كودك انسان وجود دارد، آیا در انسان اوّلی وجود نداشته است؟ وجود داشته، منتها یك مسئله ی دیگر هم هست و آن این است كه آنجا كه عواطف قویاً حاكم باشد مرز «من» ها فرو می ریزد؛ یعنی در اثر عواطف «من» تبدیل به «ما» می شود نه صرف اینكه اشتراكاً زندگی می كنند.

همین حالتی كه گفتیم، الآن هم در محیطهای خانوادگی وجود دارد. حس مالكیت، خیلی شدید و قوی هم هست ولی یك پدر خانواده این حس «من» ، «مال من» را كه در مقابل همه ی افراد دیگر احساس می كند در داخل خانواده ندارد؛ نسبت به همسر و فرزندانش «مال من است نه مال تو» برای او مطرح نیست. همه ی «من» ها در اینجا یك واحد «من» را تشكیل می دهند، یعنی همه ی اینها به منزله ی یك «من» و یك «ما» هستند. چه چیزی این كار را كرده؟ عواطف. اینها با همدیگر منافات ندارند. آن حس مالكیت هست ولی آن حس مالكیت در كنار یك عاطفه ای قرار گرفته است كه «من» ها را به «ما» تبدیل كرده، یعنی دیگر «من» به عنوان یك فرد وجود ندارد. وقتی این طور باشد، مالكیت اشتراكیِ به این معنا را در منطقه ای كه عاطفه حكمفرماست نتیجه می دهد.
در جامعه های پیشرفته- علم هم ثابت كرده- تدریجاً روابط خانوادگی ضعیف شده است. قبلاً گفتیم در جامعه های گذشته، شاید به علت اینكه هنوز ثمرات تمدن را نچشیده بودند عواطف رَحِمی خیلی قویتر بوده؛ یعنی نظیر روابطی كه ما امروز میان برادرها می بینیم، میان پسرعموها، پسردایی ها، پسر خاله ها، حتی دورترها تا دو سه پشت وجود داشته است. تاریخ هم نشان می دهد كه اگر یك نفر فقیر می شد افراد قبیله به سراغش می رفتند، فوراً بچه هایش را بین خود تقسیم می كردند یا زندگی اش را اداره می كردند، یعنی همان عواطف حكم می كرد و چنین كاری را می كردند. حتی می توان در قصه ی ابوطالب این حرف را زد. گرچه من خودم شخصاً آن قصه را مجعول می دانم، ولی این جور قضایا بوده است كه وقتی ابوطالبی فقیر می شود خویشان نزدیك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 594
می روند برای اینكه این بارِ زندگی را از دوشش بردارند. حال اگر در مورد شخص ابوطالب هم این قصه دروغ باشد ولی در موردهای دیگر امثال این قضیه زیاد بوده است.
شما خودتان هم قبول دارید و می گویید كه در آن وقت مبادله بوده ولی مبادله میان قبیله ها.

حال ما می خواهیم ببینیم اسم این را باید مالكیت اختصاصی گذاشت یا مالكیت اشتراكی؟ به عقیده ی ما این به مالكیت اختصاصی نزدیكتر از مالكیت اشتراكی است، حداكثر بگوییم مالكیت نیمه اختصاصی و نیمه اشتراكی. ولی نه، این مالكیت به مالكیت اختصاصی شبیه تر است؛ یعنی حس مالكیت و تملك در همه ی اینها بوده است ولی «من» به صورت «من» وجود نداشته، «من» نسبت به قبیله در كل یك «من» را به وجود می آورده، نه این است كه حس مالكیت نبوده است. گفتیم بهترین دلیلش این است كه شما می گویید مبادله در آن وقت بوده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است