حال اینجا دو سه مطلب دیگر هست. یك مطلب این است كه در مشخصات این دوره كه ذكر
می كنند می گویند در دوره ی اشتراك اولیه بردگی نبوده و نمی توانسته هم وجود داشته باشد چون برده
را برای استثمار می خواستند و اصلاً امكان استثمار نبوده، مثل اینكه الآن هم حیوانی یك حیوان
دیگر را نمی تواند استثمار كند، اگرچه در حیوانات هم می گویند كم و بیش پیدا می شود. ولی در
عین حال قبول كرده اند كه جنگ بوده، جنگِ میان قبیله ها بوده و از یكدیگر اسیر می گرفتند و آن
اسیرها را می كشتند یا می خوردند. از اینها باید سؤال كرد كه علت جنگ چه بوده؟ (این خودش
یك مسئله ای است) علت جنگ دو قبیله چه بوده؟ باید یك تضادی برقرار باشد و همچنین باید
ریشه ی اقتصادی داشته باشد. در دوره ای كه مالكیت خصوصی نبوده و ذخایر و محصولات اضافی
نبوده و به قول شما وسایل تولید هم به قدری ساده بود كه اصلاً احتیاجی به غصب كردن در كار
نبود، آنوقت علت یورش بردن قبیله ای به قبیله ی دیگر چه بوده است، با حسابهای اینها كه تمام
جنگها را معلول علت اقتصادی می دانند. در دوره ی اشتراك همین طور كه در میان افراد یك قبیله
جنگ نمی تواند وجود داشته باشد، در میان قبیله ای و قبیله ی دیگر هم اصلاً جنگ نمی تواند وجود
داشته باشد و حال آنكه جنگ وجود داشته است. پس این خودش باز حكایت می كند از اینكه
تاریخ را تنها با این تضادهای اقتصادی نمی شود توجیه كرد.
- عین این حرف را در تقسیم اینها به قبایل می توان گفت كه شرایط تولید آن زمان اجازه
نمی داد كه عده ی بیشتری دور هم جمع بشوند و لذا قبایل، كوچك بود. استاد: بله، این طور بگویید كه شرایط حداكثر اقتضا می كرد گروههای كوچك باشد. چرا گروهها به
صورت قبیله ها بود؟ به صورت قبیله ها بودن نشان می دهد كه همان عاطفه ی طبیعی علت بوده است.
یك وقت انسانها احتیاج دارند به اینكه گروهی زندگی بكنند. بسیار خوب، اما چرا اقتضا می كند كه
این امر حتماً به صورت قبیله ای باشد؟ به صورت قبیله ای بودن نشان دهنده ی این است كه یك امر
دیگری حاكم بوده كه همان حكومت عاطفی بوده است.