این می شود یك نوع اشتراكیتی براساس یك نوع عاطفه ی قوی. و از این جهت آن دوره های
زندگیهای قبیله ای اشتراكی اگر وجود داشته واقعاً زندگیهایی در یك حد عالی بوده؛ یعنی باید
بگوییم در دوره های بعد در اثر پیشرفت تمدن، انسان در قسمتهای عاطفی عقب رفته است. مسئله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 575
سوسیالیسم مذهبی و اسلامی همین است كه براساس عاطفه باشد نه براساس زور و جبر، یعنی
اخوان الصفایی كه به این حالت باشد نه با این حكم كه قانون به زور می آید محصول این و آن را
می گیرد، بعد می آید در میان آنها تقسیم می كند، بلكه به معنی اینكه عملاً من و تو در میان نیست.
در
سفینة البحارجلد اول، صفحه ی 290، ماده ی «حقق» كه به اعتبار حقوق برادران مؤمن نسبت به
یكدیگر است: الكاظمی (از حضرت امام موسی كاظم علیه السلام) : قالَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ الْعاصِمِیِّ: یا
عاصِمِیُّ! كَیْفَ اَنْتُمْ
[1]فِی التَّواصُلِ وَ التَّواسی؟ درجه ی تواصل (به یكدیگر متصل بودن) و تواسی و مواسات داشتن شما در چه حدی است؟ قُلْتُ: «عَلی اَفْضَلِ ما كانَ عَلَیْهِ اَحَدٌ» در آن بالاترین
درجه ی تواصل و تواسی هستیم. قالَ: أ یَأْتی أحَدُكُمْ اِلی دُكّانِ أخیهِ أوْ مَنْزِلِهِ عِنْدَ الضّائِعَةِ فَیَسْتَخْرِجُ كیسَهُ
وَ یَأْخُذُ ما یَحْتاجُ اِلَیْهِ فَلا یُنْكِرُهُ عَلَیْهِ؟ آیا در این حد هست كه یكی از شما به دكان برادرش یا به
خانه ی او بیاید در وقتی كه گرفتار است (از آن طرف هم حسابها شده؛ نه در هر وقتی، بلكه وقتی كه
یك گرفتاری دارد، احتیاج دارد) و بدون اینكه با او حرف بزند، به اندازه ای كه احتیاج دارد از جیب
او پول بردارد برود و او اساساً این كار را بر او منكر نشمارد كه چرا تو این كار را كردی؟ قالَ: «لا»
گفت: نه، در این حد نیست. قالَ: فَلَسْتُمْ عَلیْ ما اُحِبُّ فِی التَّواصُل پس شما در این حدی كه من
دوست دارم باشید نیستید.
خوب، این یك مسئله ای است كه آن ایده آل مذهب و ایده آل اسلام و آن چیزی كه در دوره ی
آخرالزمان به ما وعده داده اند كه خواهد بود، این است كه رشد اخلاقی و عاطفی و اخوّت اسلامی
و صفای در اخوّت به این حد می رسد؛ یعنی انسان از نظر تكامل اخلاقی به حدی می رسد كه عملاً
اشتراك وجود دارد، عملاً این جیب و آن جیب وجود ندارد، نه اینكه یك جبر انسان را علی رغم
میل و رضا و اختیار و انتخاب خودش وادار به اشتراكیت كرده است.
غرض این است كه ممكن است- و این احتمالْ بسیار قوی است- كه در دوره های اولیه،
بشرهای اولیه به حكم اینكه این آلودگی به تمدن را پیدا نكرده بودند و به حكم آنكه از لذات مادی
و شخصی و فردی زیاد نچشیده بودند و اینقدر بنده ی لذت نشده بودند عواطف در آنها فوق العاده
قوی بوده و چون عواطف قوی بوده همان روحی كه الآن در یك خانواده حاكم است در یك قبیله
حاكم بوده، یعنی همه ی افراد قبیله به آن صورت زندگی می كردند كه امروز همه ی افراد یك خانواده
زندگی می كنند. الآن باز ما می بینیم كه در ملتهای مشرق زمین یا به علت اینكه منطقه شان فرق
می كند یا به علت اینكه هنوز به این درجه ی تمدن خبیث نرسیده اند، باز در محیط خانواده چنین
وحدتی وجود دارد، در صورتی كه در مغرب زمین همین هم دیگر از بین رفته یعنی چنین چیزی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 576
الآن وجود ندارد كه پدر و مادر و برادرها و خواهرها تا وقتی كه در محیط خانواده هستند
احساس وحدت و یگانگی كنند؛ بلكه از همان روز اول احساس جدایی می كنند: بابا منتظر است
كه دخترش یك قدری بزرگ بشود كه بتواند كار كند، به او بگوید برو بیرون، هرجا می خواهی
بروی برو كه من نمی توانم خرج زندگی تو را بدهم. آن مقدار هم كه تكفل می كند در واقع به زور
قانون تكفل می كند. پس آن البته ممكن است یك فرض اساسی باشد، كما اینكه هست.
- . . . ممكن است كه اینها بگویند ابزار تولید به عنوان یك عامل مهم در تغییر دوره های
تاریخی مطرح نیست، بلكه آنچه مهم است شیوه های تولید است. مثلاً اول كه انسان در جنگل
زندگی می كرده جمع آوری میوه و كرم و دانه های نباتات بوده است. بعد در اثر سرما و
یخبندان از جنگل گریخت و به طرف جنوب آمد و ناگزیر شكارچی شد كه بنا به قول اینها
حتی شكار آدم می كرده است. بعد از مدتی به ترتیب صید ماهی، چوپانی و كشاورزی كرده
است كه این سه دوره را «نئولیتیك» یا نوسنگی می نامند. تمام این شیوه های كاملاً مختلف و
متنوع تولید را در كمون اولیه جا می دهند كه با آن اساس و اصلی كه مطرح كرده بودند كاملاً
تخالف و تناقض دارد. استاد: اینها هر تغییری در ابزار تولید را علت تغییر روابط تولیدی و بعد سایر میزانهای جامعه
نمی دانند. یعنی این اصل را قائل هستند كه هر تغییری مادامی كه جنبه ی كمّی دارد منشأ یك
دگرگونی نمی شود و هر تغییر كمّی هم در نهایت امر به تغییر كیفی منتهی می شود؛ وقتی كه جنبه ی
كیفی پیدا كرد آن وقت است كه تحول و دگرگونی به وجود می آید. لذا ممكن است این طور
بگویند: تغییر ابزارها مثلاً از سنگ غیرصیقلی به سنگ صیقلی، در حد تغییر كمّی است، یا حتی
اینكه تیر و كمان بسازند و به قول اینها شكار غیرمنظم تبدیل به شكار منظم شود. مقصود از شكار
غیرمنظم ظاهراً این است كه یك وقتی انسانها با هم می رفتند چشمشان به یك مرغی، یك حیوانی
می افتاد، سنگی از روی زمین برمی داشتند و می زدند. شكار منظم [این بود] كه بعد كه تیر و كمان
كشف شد رسماً به دنبال این كار می رفتند؛ در كمین آن حیوانات بودند و كارشان این شده بود. این
مقدارها را ممكن است اینها بگویند تغییرات كمّی است؛ تغییرات كیفی آن وقتی است كه مسئله ی
اهلی كردن حیوانات پیدا شد و كشاورزی به یك مرحله ی عالیتری رسید (نه اینكه كشف شد) كه
تقریباً مقارن با دوره ی محصول اضافی می شود. ممكن است اینها بگویند كه آن تغییرات تغییر كیفی
نبود. وقتی تغییر كیفی پیدا شد اختلاف مرحله ی قبلی و مرحله ی بعدی خیلی شدید است به قدری كه
اینها را باید دو ماهیت نامید. آن وقت بود كه منشأ یك دوره ی جدید شد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 577
[1] «اَنْتُمْ» یعنی شما شیعیان.