در
کتابخانه
بازدید : 1648775تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Collapse پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
وقتی كه ما می گوییم كار معیار شناخت است یا می گوییم كار خلاّق و آفریننده ی انسان است، باید بدانیم كه در ماركسیسم كار از دو جهت مفهوم خاصی پیدا كرده كه در غیر ماركسیسم این جنبه های خاص نیست: یكی اینكه در ماركسیسم كار مساوی است با دگرگون كردن. اگر یك كاری در آن دگرگونی نباشد درواقع كار شمرده نمی شود. اینها وقتی می گویند كار، یعنی آن حمله ای كه انسان می كند كه در سرشت انسان تمایلی به تغییر دادن و دگرگون كردن طبیعت برای شناخت طبیعت، جامعه برای شناخت جامعه، حتی خود برای شناخت خود هست. پس اینها به كار مفهوم «دگرگونی» می دهند. و دیگر اینكه اینها به كار بعد اجتماعی می دهند، كه خواندیم نه تنها ماركس بلكه قبل از او فویرباخ به كار بعد اجتماعی داد، [گفتند] انسان خودش یك موجود اجتماعی است، انسانِ تنها اصلاً انسان نیست، انسان فقط در جامعه انسان است؛ گفتیم نظیر اینكه به طور كلی در مركّبها و در «كل» كه دارای یك اندام و یك سلسله اعضاست هر عضوی در «كل» ماهیت خودش را دارد، اگر از «كل» جدا شود آن ماهیت را ندارد. چشم وقتی كه در این بدن و جزء این بدن است واقعاً چشم است، اگر این را جدا كنیم و كناری بگذاریم این چشم بوده، حالا دیگر چشم نیست. بینی در جای خودش و در حالی كه جزء یك كل است بینی است و نام خودش را دارد- كه این مطلب را در یك حدی بوعلی و دیگران هم گفته اند- ولی اگر این را جدا كنیم این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 446
دیگر خودش خودش نیست، ماهیت خودش را ندارد. انسان در جامعه انسان است. یك انسان منعزل از جامعه اصلاً او انسان نیست، او هویت و ماهیت انسانی خودش را از دست داده است. آن فكر ارسطویی در اینجا بیشتر تقویت می شود كه می گفتند انسان مدنیّ بالطبع است، اجتماعی بالطبع است، طبیعتاً اجتماعی است. این همان معناست در یك شكل شدیدتر؛ یعنی انسان منفرد اصلاً انسان نیست، عضوِ جدا شده است، هویت و ماهیت خودش را ندارد. قهراً كار انسان هم آن وقتی كار انسان است كه به صورت كار اجتماعی دربیاید. همه ی معجزه هایی كه اینها از كار می خواهند و [به آن ] معتقد هستند كه كار ملاك شناخت است، كار چنین و چنان است، مقصود كار اجتماعی است نه هر كاری. پس در باره ی هر كاری اینها این حرف را نمی زنند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است