حال به چه دلیل شما می گویید كار جوهر انسانیت است؟ كار را شما تقدیس می كنید، حتی به حد
پرستش برده اید [كه ] اگر چیزی در عالم قابل پرستش باشد آن كار است و نه علم. حال این «كار»
مگر چه كرده است كه رسیده است به حدی كه جوهر انسانیت است و یك امر قابل تقدیس است و
همه ی شرافتهای انسان در كار خلاصه و از كار ناشی می شود؟ منبع و كانون تمام شرفها و حیثیتهای
انسانی است، به چه دلیل؟ یكی اینكه كار معیار شناخت است؛ گفتیم كه انسان با كار جهان را و
طبیعت را كشف می كند، خودش را كشف می كند، جامعه اش را كشف می كند. در مسئله ی بسیار
معروف شناخت، در این مكتب كار ملاك شناخت است. انسان با كار می شناسد ولی خود شناختن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 445
هم در این مكتب باز نوعی كار است، به قول مؤلف خیزِ در راه فتح و پیروزی است. می شناسد
برای اینكه فتح كند یعنی بار دیگر شناسایی خودش را به كار ببندد. پس كار از آن نظر كه معیار و
ملاك شناخت است و وسیله ای است برای پیدایش شناخت، و خود شناخت كه ناشی از كار
[است ] وسیله ای است برای فتح كردن طبیعت یا خود یا جامعه و برای دگرگون كردن اینها، از این
جهت كار خودش همه چیز انسان است؛ ملاك شناخت است، پدر شناخت است؛ علمی كه اینهمه
تبلیغ می شود پدرش كار است.
دیگر اینكه كار نه تنها مبدأ شناسایی است، آفریننده ی انسان است، انسان را می آفریند. این
مكتب چون منكر خداست می گوید انسان را خدا نیافریده است و حتی طبیعت هم نیافریده است،
انسان را كار انسان آفریده است، انسان آفریده شده ی كار خودش است. پس این موجود، خلاّق
انسان است.
پس كار قداست خودش را از این دو جهت كسب می كند، یكی اینكه مبدأ شناسایی انسان است
و دیگر اینكه خلاّق و آفریننده ی انسان است. حال در مكتب اینها چگونه كار انسان را می آفریند؟
ابتدا دو نكته را عرض بكنم.