در
کتابخانه
بازدید : 1648757تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Collapse پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجا مسئله ی كار مطرح می شود: در رابطه ی میان انسان و كار، آیا انسان اندیشه است، و اندیشه است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 417
كه منشأ كار می شود، كار تابع اندیشه است؟ پس تقدم اندیشه است بر كار. یا بر عكس است، اندیشه تابع كار است، انسان كار است و اندیشه ی انسان را هم كار انسان می سازد؟ قهراً سؤال روی خود انسان می آید كه انسان چیست؟ جوهر انسان چیست؟ ما معمولاً می گوییم ذات و جوهر انسان را فكر یعنی اندیشه (البته نه به آن معنای تصور، به آن معنایی كه در باب علم حضوری می گویند) [تشكیل می دهد] ، می گوییم من واقعی انسان از سنخ آگاهی و اندیشه است. اینها می گویند جوهر انسان كار است، نه اینكه كار را شما یك امر طفیلی به شمار آورید. اصلاً جوهر انسان را كار انسان تشكیل می دهد و لهذا می گویند فروختن كار مساوی است با فروختن خود، كه چرا كار خرید و فروش بشود؟ بنابراین اصلاً اگر بشر بخواهد كار خود را به دیگری بفروشد مساوی است با اینكه خود را به دیگری بفروشد یعنی خود را برده كند؛ همین طور كه شما در باب بردگی و آزادی این حرف را می زنید، می گویید یك انسان آزاد این حق را در مورد خود- حتی خودش- ندارد. آیا یك انسان آزاد این قدر آزاد هست كه حتی آزادی را از خودش سلب كند یعنی خود را برده كند؟ بگوید من آزادم، اختیار كامل خودم را دارم. یكی از اختیاراتم همین است كه نفس این آزادی را از خودم سلب كنم به این معنا كه خودم را به دیگری بفروشم، برده ی دیگری بكنم. این حق را دارم یا نه؟ نه، این یك امری است كه شرع هم اجازه نمی دهد، فلسفه های عقلی هم اجازه نمی دهد. مادون این و كمتر از این، آزادیهای دیگر را چطور؟ من نمی خواهم خودم را به صورت یك برده و مملوك دیگری قرار بدهم، من یك آزادیهای طبیعی و آزادیهای اجتماعی دارم.

مثلاً آزادی بیان یك آزادی است كه حق طبیعی هر كسی است كه آزادی بیان داشته باشد، آزادی قلم داشته باشد، آزادی سیاسی داشته باشد. آیا كسی حق دارد كه بیاید همه ی اینها را بفروشد، مثلاً به حكومت وقت بگوید چقدر به من می دهی كه من آزادی قلمم را به تو بفروشم؟ این قدر پول می گیرم دیگر چیز نمی نویسم. چرا ما افرادی را كه چنین كاری می كنند محكوم می كنیم؟ ممكن است آنها منطقی داشته باشند، بگویند مگر شما قائل به آزادی نیستید؟ می گوییم بله. مگر هر فردی اختیار خودش را ندارد؟ بله. من از جمله آزادیهایی كه دارم همین آزادی قلم است و از جمله آزادیهایی كه دارم این است كه آزادم در اینكه آزادی قلم خودم را محدود كنم در مقابل پول؛ آزادی خودم را می فروشم. چطور اگر شما كتابتان را بفروشید كسی شما را ملامت نمی كند، چون به خودتان تعلق دارد، من هم آزادی خودم را فروختم، به خودم تعلق دارد. یا اگر كسی رأی سیاسی خودش را بفروشد چرا او را محكوم می كنیم؟ و حال آنكه او هم می تواند ادعا كند كه من آزادم.

اینجا شما یك امر دیگری را می توانید در مقابل این اشخاص بگویید. باید بگویید نه، شرافت انسانیت حقیقتی است مافوق خرید و فروش. انسان نمی تواند آنچه را كه ملاك شرافت خودش است و انسانیت خودش است بفروشد. ناچار چنین حرفی باید بزنیم، و الاّ حرف دیگری در اینجا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 418
نداریم.
ماركس این حرف را در مورد كار می زند، می گوید كار جوهر انسانیت است و هر كسی كار خودش را بفروشد جوهر و گوهر خودش را فروخته است. حال برویم سراغ مسئله ی اصالت كار در مقابل اندیشه، و ارزش كار و نقش كار نه فقط در تقدم كار بر اندیشه، بلكه به چند معنی دیگر. تقدم كار بر اندیشه یعنی تقدم كار درواقع بر شخصیت انسان، یعنی كار انسان است كه شخصیت او را می سازد. چون انسان آفریننده ی كار خودش است و كارش آفریننده ی شخصیت خودش است، پس انسان به وسیله ی كار خودش آفریننده ی خودش است. پس تنها تقدم كار بر اندیشه نیست، بلكه تقدم كار بر انسان است، كه باز به معنی تقدم انسان بر انسان است، به معنی خالق شدن انسان خودش راست، كه انسان خود را می آفریند. این قسمتش همان مطلبی است كه در اگزیستانسیالیسم بیشتر توضیح داده شده است و بحث خیلی خوب و عالی هم هست از نظر تلاقیهایی كه با فلسفه ی اسلامی دارد، كه ان شاء اللّه آنها را هم عرض می كنیم.
پس این فلسفه ی تقدم كار بر اندیشه، تا اینجا می رسد كه كار آفریننده ی انسان است و چون كار مال انسان است و جوهر انسان است پس انسان خود آفریننده ی خودش است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است