از اینجا یك مفهوم جدید در جامعه شناسی ماركسیستی پیدا شده و آن همان چیزی است كه امروز
در دنیا خیلی رایج و شایع است و آن مفهوم «طبقه» است. طبقه البته یك اصطلاح قدیمی است.
[در عرف ] دو قسمت از چیزی كه روی یكدیگر قرار بگیرند اینها را می گویند «طبقه» . مثلاً ما
می گوییم طبقه ی بالای ساختمان، طبقه ی پایین ساختمان. اینها دو شیئی هستند تقریباً به موازات
یكدیگر ولی یكی مافوق و بالاسر دیگری قرار گرفته. در اصطلاح علمای تاریخ و رجال می گویند
ما طبقات مفسرین داریم، طبقات محدثین داریم، طبقات فقها داریم، طبقات اطبا داریم، طبقات
فلاسفه داریم. و حتی كتابهایی به همین نامها نوشته شده: طبقات المفسرین، طبقات النحویین،
طبقات الرواة، طبقات الحفّاظ، طبقات الفقهاء، طبقات الصوفیه. به همه ی این نامها كتاب داریم؛ فقط
طبقات الفلاسفه نوشته نشده كه اخیراً من در این چاپ جدید كتاب
خدمات متقابل اسلام و ایران
یك طبقات فلاسفه ای در حدود صد صفحه به آن اضافه كردم، خیلی هم كار برد.
آنجا طبقات را به چه اعتبار می گویند؟ دوره ای بعد از دوره ای. مثلاً به حسب راوی و مرویٌ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 408
عنه یا استاد و شاگرد. مثلاً می گویند طبقه ی اول محدثین، آنهایی كه از امام یا پیغمبر روایت كرده اند.
طبقه ی دوم، آنهایی كه از آنها روایت كرده اند. طبقه ی سوم، . . . یا در فلاسفه، ما می گوییم اولین فیلسوف
دنیای اسلام (طبقات الفلاسفه در اسلام) مثلاً یعقوب كِندی بوده. او خودش به تنهایی یك طبقه
است. طبقه ی دوم شاگردهای او هستند. طبقه ی سوم شاگردهای شاگردهای او هستند. طبقه ی چهارم
شاگردهای آنها هستند. مثلاً فارابی در طبقه ی سوم قرار می گیرد. بوعلی در طبقه ی ششم قرار می گیرد.
خواجه مثل اینكه در طبقه ی دوازدهم و ملاصدرا گویا در طبقه ی بیست ودوم قرار می گیرد. حاجی
سبزواری در طبقه ی بیست ونهم قرار می گیرد. اگر به زمان خودمان تا استادهای خودمان برسیم
استادهای ما مثل آقای طباطبائی در طبقه ی سی وسوم قرار می گیرند.
طبقات دیگری تاریخ می شناسد، طبقات نژادی. در بسیاری از ملتها مثل ایران قدیم خودمان
[طبقات بوده است. ] ایران قدیم خودمان یعنی ایران ساسانی، ایران اشكانی و حتی ایران هخامنشی
یك جامعه ی طبقاتی بوده. ولی آن طبقات بیشتر بر اساس ثروت و خون و نژاد بوده اما نه اینكه دو
طبقه ی جداگانه، بعضی به اعتبار خون بعضی به اعتبار ثروت، بلكه این ثروت و خون هم در یك جا
جمع بوده، یعنی یك طبقه ای بودند كه از نظر آنها دارای خون عالیتر و خون پاكتر بودند و قهراً
ثروتها هم به آنها اختصاص داشته، باقی مردم را دارای خون پست تر و نژاد پست تر و قهراً ثروت
كمتر می دانستند. طبقات هم بسته بوده یعنی غیر قابل نفوذ بوده، یعنی كسی كه در طبقه ای بود
نمی توانست به طبقه ی دیگر بیاید.
ماركس هم در اصطلاح خودش مفهوم طبقات را گنجانده ولی طبقات از نظر او باز ماهیت
اقتصادی دارد به معنای طبقه ی استثمارگر و طبقه ی استثمار شده. او معتقد است كه از زمانی كه دوره ی
مالكیت اشتراكی منقضی شد و دوره ی مالكیت اختصاصی آمد جامعه به دو قسمت منقسم شد: طبقه ی
ثروتمند و آن كه همه چیز را حیازت كرده، طبقه ای كه مالكیت ابزار تولید را به خود اختصاص داده
و قهراً مالك منافع است، و طبقه محروم؛ و سراسر تاریخ هم یك كشمكش طبقاتی است.