در باب تصادف دو سه مطلب هست كه بعضی را قبلاً گفتیم. یكی اینكه تصادف به معنای واقعی
هرگز وجود ندارد. (این كتاب هم این بحث را دارد و خوب هم دارد. ) اگر مقصود از تصادف این
باشد كه حادثه ای بدون علت به وجود بیاید، چنین حادثه ای در عالم پدید نخواهد شد. تمام
حوادثی كه ما آنها را حوادث تصادفی می نامیم، علل آنها علل جزئی است نه علل كلی و عمومی.
مثلاً یك شی ء علت است برای شی ء دیگر به طور كلی و عمومی، یعنی هرگاه طبیعت این علت
پیدا بشود- در هر زمانی و در هر شرایطی- این معلول پیدا می شود. این را ما علت كلی می نامیم.
مثلاً انسان می خواهد از تهران به قم برود. حركت از تهران و در راه قم رفتن، لازمه اش رسیدن به
قم است بعد از یك مدت معین. اینها علل دائمی و علل اكثری نام دارند. علت اتفاقی آن است كه
در شرایط خاص، یك فرد مخصوص، علت شده است. مثلاً روزی كه انسان به قم می رود، در بین
راه از ماشین پیاده شده می بیند مقداری اسكناس روی زمین ریخته، نشانه ای نیز ندارد و برداشتن
آن اشكال شرعی ندارد، اسكناسها را برمی دارد. رفتن از تهران به قم علت كلی این واقعه نیست كه
باز فردا از همین جا عبور كنیم و دوباره اسكناس پیدا كنیم، ولی در آن شرایط خاص و روز خاص
و مكان خاص، آن [رفتن ] واقعاً علت بوده است. پس تصادف به معنی «بلاعلت» معنی ندارد ولی
به معنای علت كلی نبودن درست است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 195