حال، وظیفه ی مورخ بعد از اینكه معلوم شد كه باید از اصل علیت استفاده كند چیست؟ می گویند
مورخ نباید یكتاگرا باشد، یعنی توجهش را به یك علت خاص معطوف كند، بلكه باید كوشش كند
تا همه ی علل را مطرح كند، چون اگر بخواهد دائماً به یك موضوع نگاه كند و علل دیگر را نبیند به
اشتباه می افتد؛ یعنی باید توجه داشته باشد كه در بافت علل تاریخی، یك علت به تنهایی دخیل
نیست، علل متعددی دخیل هستند. پس وظیفه ی اول مورخ توجه به جمیع علل است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 192
وظیفه ی دوم مورخ تحلیل علل است. تحلیل علل یعنی چه؟ یعنی علل ممكن است در عرض
یكدیگر و بی ارتباط به یكدیگر در حادثه ای مؤثر باشند و ممكن است تقدّم و تأخّر داشته باشند
یعنی یكی علت است و دیگری علتِ علت است و دیگری علتِ علتِ علت است و. . . تحلیل علل،
وظیفه ی دیگر مورخ است؛ یعنی بفهمد كدام علت، اوّلی است و كدام علت دومی یا در مقابل، كدام
علتها هستند كه هیچ كدام نسبت به یكدیگر تقدّم و تأخّر ندارند. همان بحث محرك تاریخ در واقع
یك نوع تحلیل علل است. در باب محرك تاریخ ممكن است نظریات به صورت تكوینی باشد:
یكی می گوید عامل جغرافیا مؤثر است و عوامل دیگر هیچ، دیگری می گوید عامل نژاد مؤثر است
و عوامل دیگر هیچ، سومی می گوید قهرمانها مؤثرند و عوامل دیگر هیچ، و یكی دیگر می گوید
اقتصاد مؤثر است و عوامل دیگر هیچ. و ممكن است این طور نباشد و از راه تحلیل علل به نتیجه
رسیده باشند؛ یعنی آن كه می گوید عوامل جغرافیایی، همه ی علل دیگر را قبول دارد ولی آن را علت
اصلی می شناسد و به عبارت دیگر علت اصلی را عوامل جغرافیایی می داند و بقیه را علت فرعی.
وظیفه ی مورخ این است كه بعد از طرح همه ی علل، كوشش كند تقدّم و تأخّرها را به دست آورد، ببیند
كدام اصلی است و كدام فرعی. ممكن است در بین علتها به یك علت اصلی برخورد كند، ممكن
است به دو علت اصلی كه در عرض یكدیگرند برسد و ممكن است به سه علت اصلی برخورد
نماید، و خلاصه وظیفه ی دوم مورخ این است كه علل را مرتب نماید.
بعد اشاره می كند به اینكه علوم در دو جهت متضاد پیشرفت كرده، هم به سوی پیچیدگی و هم
به سوی سادگی؛ یعنی از یك طرف با پیشرفت علم، علل بیشتری روشن می شود و باعث پیچیدگی
مسئله می شود، و از طرف دیگر همین پیشرفت سبب می شود كه در مقام تحلیل، این علل بیشتر
تحلیل می شود به علت اول و دوم و سوم و. . . و این امر به سادگی مسئله منتهی می شود.
این، اصلی است كه امروز مورد قبول واقع شده كه علوم در عین اینكه به طرف پیچیدگی پیش
می روند، از جنبه ی دیگر كه جنبه ی فلسفی قضیه است به طرف سادگی و وحدت پیشرفت دارند. در
واقع وحدتی در عین كثرت و كثرتی در عین وحدت است. به سوی كثرت می رود در علل فرعی و
به سوی وحدت می رود در علل اصلی.