در
کتابخانه
بازدید : 1648771تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Collapse عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
و اما نظریه ی دین. نمی دانم اینها تعمد داشته اند كه این را این طور بگویند یا اصلاً طرز تفكر فرنگیها همین طور است. توجیه تاریخ براساس دین (به قول اینها) به این معنی غلط است كه ما مشیت الهی را كه مبدأ همه ی جریانات و نظامات عالم است به عنوان یك علت خاص در نظر بگیریم، بگوییم اینها نه، آن. این كه معنی ندارد. ما باید ببینیم كه اگر جهان بینی ما جهان بینی الهی شد آنگاه مجموع نظام عالم در جهان بینی الهی چه شكلی پیدا می كند؟ بنا بر نظریه ی الهی قهراً تاریخ خودش غایت و هدف دارد؛ همین طور كه طبیعت هدف دارد، تاریخ هدف دارد، یعنی تاریخ به سوی تكامل و كمال بشری پیش می رود و تاریخ معنی و هدف دارد. این هدفداری را [به یك شكل غلط بیان می كنند] همین طور كه در طبیعت نیز اغلب این فرنگیها وقتی كه می خواهند مسئله ی دلیل نظم را ذكر كنند در همین شكل غلط ذكر می كنند. دلیل نظم را به گونه ای بیان می كنند كه گویی خدا مثل یك صانع بشری است كه دستی از بیرون می آید این ماده ها را پس و پیش می كند مثل یك كوزه گر یا خیاط، در صورتی كه معنایش این نیست. معنایش این است كه در نظام عالم، در خود طبیعت، توجه به هدف و توجه به نظام هست كه آن هم خودش یك حسابی دارد چون به اصطلاح مسخّر است، طبیعت «به خود واگذاشته» نیست، طبیعت «تسخیرشده» است، و طبیعتِ تسخیرشده یعنی طبیعتی كه طبیعت است كه دارد كار می كند ولی تحت تسخیر یك نیروی دیگر، مثل آنجا كه فردی با اراده ی خودش دارد كار می كند ولی این فرد آنچنان مجذوب یك فرد دیگر است كه همیشه توجهش به اوست و براساس آنچه كه او را مدل قرار داده كارش را انتخاب می كند.
این، معنی غایت داشتن طبیعت است. طبیعت وقتی كه غایت داشته باشد، یعنی مستشعرانه كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 41
بكند، معنایش این است كه در جهت تكامل بی تفاوت نیست؛ یعنی حوادثی كه واقع می شود اگر یك حادثه ای باشد كه در جهت كمال انسانی انسان است، طبیعت و عالم مجبور است با آن هماهنگی نشان بدهد، اگر در جهت ضد كمال انسانی است یعنی ضد آن هدفی كه خود طبیعت و تاریخ دارد، آنگاه جهان عكس العمل مخالف نشان می دهد. مثل این است كه می گویید ساختمان بدن انسان به گونه ای است كه اگر غذایی وارد بدن بشود كه مجموعاً برای بدن خوب باشد، همه ی بدن هماهنگی نشان می دهد ولی اگر یك چیز نامناسبی باشد- البته در یك حد معینی- بدن عكس العمل مخالف نشان می دهد. البته گاهی هرچه هم عكس العمل مخالف نشان بدهد او كار خودش را می كند. آدمی كه سم می خورد باز هم بدن او عكس العمل مخالف نشان می دهد، خیلی هم كوشش می كند كه سم را دفع كند ولی سم وقتی كه زیاد باشد كار خودش را می كند و بدن را از بین می برد.
توجیه تاریخ براساس دین، معنایش نفی قانون علت و معلول نیست. این نظریه، قانون علت و معلول یعنی اصل علت فاعلی را پذیرفته است. توجیه تاریخ بر اصل دین یعنی علاوه بر علت فاعلی، علت غائی را هم پذیرفتن. پس اینكه [گفته اند] اگر ما تاریخ را براساس دین توجیه كنیم تاریخ دیگر علم نیست چون رابطه ی علت و معلول بهم می خورد، اینها چیز دیگری پیش خودشان فكر كرده اند. ما باید بگوییم گذشته از حوادثی كه از پشت سر، تاریخ را می رانند (یعنی گذشته ها، اینهایی كه جلوتر واقع شده كه بعد از آن را به وجود آورده) یك هدف و غایتی هم از پیش رو تاریخ را به سوی خود می كشد كما اینكه در مسئله ی تكامل جانداران، اكنون در میان زیست شناس ها مطرح است كه آیا تكامل، هدفدار است یا هدفدار نیست؟ یعنی آن اولین سلولی كه در طبیعت به وجود آمده كه اكنون منتهی شده به انسان- مطابق نظریه ای كه مثلاً لكنت دونوئی در كتابسرنوشت انسانیا مؤلف كتابحیات و هدفداریدارد- آیا واقعاً آن سلول به طور آگاهانه به سوی انسان شدن در حركت بوده، می رفته كه انسان بشود، مثل یك موجودی كه هدف و مقصد خودش را تشخیص داده، دائم تلاش كرده تا به آن مقصد برسد؛ یا نه، تصادفات به همان معنا كه عرض كردیم (علل اتفاقی، علل بی ضابطه، علل بی قاعده) آن را به اینجا رسانده است، مثل كاهی كه بر روی موج آب قرار بگیرد كه بدون ضابطه و قاعده یعنی با علل شخصی (نه با علل كلی) ، با علل بی ضابطه و قاعده به این سو و آن سو می رود. مثلاً یكدفعه یك كسی دستش را در آب كرده یك موج بلند شده، كمی كاه را به آن طرف كشیده، یك كسی یك سنگ آن طرف انداخته، یك موج ایجاد شده و كاه را به این طرف كشیده، دائم به این طرف و آن طرف رفته و اكنون هم به یك نقطه ی خاص رسیده است؛ آیا آن اولین سلول كه بعد از میلیونها سال رسیده به انسان شدن، تحت یك ضابطه و قاعده و یك كلیتی به اینجا رسیده، یا علل تصادفی و اتفاقی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 42
همین جور آن را از اینجا به آنجا كشیده، تصادفاً این جور شد، تصادفاً آن جور شد، تا آخر به اینجا رسید؟
درباره ی تاریخ هم عیناً همین مطلب است. هگل از كسانی است كه قائل است به اینكه تاریخ هدف دارد؛ یعنی همین طور كه فرد انسان و نوع هر حیوانی [روح و شخصیت دارد] جامعه ی انسانی هم یك روح و یك شخصیت دارد- منتها او به شكل خاصی خواسته توجیه كند و آن روح، این جامعه را رو به كمال می كشد، و لهذا او معتقد است به اینكه «روح زمان» هرگز اشتباه نمی كند (خودش مسئله ای است و مسئله ی كوچكی هم نیست) ، می گوید روح زمان معصوم است، روح زمان هرگز اشتباه نمی كند زیرا روح زمان تاریخ را به سوی كمال سوق می دهد.
- روح زمان را هم «خدا» می داند.
استاد: البته خدایی كه او قائل است یك خدای مخصوصی است كه از حد اندیشه تجاوز نمی كند.

خدای هگل یك خدای عینی نیست. به هر حال او معتقد است به اینكه روح زمان تاریخ را به سوی تكامل می برد.
این است معنای اینكه ما می گوییم در طبیعت عكس العمل وجود دارد:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُری آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْضِ [1].
رابطه ی جهان و انسان اینچنین است كه اگر انسان در آن مسیر كمالی و انسانی خودش قرار بگیرد، طبیعت با انسان هماهنگ تر سر آشتی می گیرد. حال چه روابط مرموزی میان طبیعت و انسان هست، بسا هست كه ما بتوانیم به دست آوریم، بسا هم هست كه نتوانیم به دست آوریم، ولی چنین چیزی هست. و اگر انسان بر ضد مسیر خاص طبیعت قرار بگیرد، یعنی بر ضد مسیر تكامل قرار بگیرد، كشیده بشود به سوی فسق و فجور و آن چیزهایی كه انسان برای آنها نیست، كمال انسان نیست و ضد انسان است، آنگاه طبیعت مثل بدنی كه جزء بیگانه را از خود دفع و رد می كند یك عكس العمل اینچنینی نشان می دهد كه این عكس العمل هاست كه به نام عذابها گفته شده است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 43

[1] اعراف/96.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است