مسئله ی دیگر این است كه آیا تاریخ بر اساس تصادف است یا بر اساس اصل علّی و معلولی؟ یكی
از نظریات در باب تاریخ این است كه تاریخ را تصادفات به وجود آورده، ولی آن كسی هم كه
می گوید «تصادف» مقصودش این نیست كه [وقایع تاریخی ] بدون علت به وجود آمده؛ یعنی نظر او
را كه شما بشكافید نمی خواهد بگوید كه حادثه ای خود به خود و بدون علت به وجود آمده است.
«تصادف» كه از قدیم مسئله ی بخت و اتفاق و تصادف را مطرح می كردند [به معنی علت نداشتن
نیست. ] در واقع انسان به چیزی می گوید «تصادفی» كه كلّیت ندارد، یعنی تحت ضابطه و قاعده در
نمی آید، مثل همین مثال معروفی كه ذكر می كنند: انسان اگر چاه بكند و به آب برسد، این
یك امر تصادفی نیست چون دائماً و لااقل اكثر، كندن زمین در یك عمق معین به آب می رسد. ولی 51
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 34
اگر انسان چاه بكَند و به گنج برسد، این را یك امر تصادفی تلقی می كنیم، می گوییم چاه كندیم
تصادفاً به گنج رسیدیم؛ برای اینكه این یك امر كلی نیست، مخصوص این مورد است؛ یعنی
مجموعه ی یك سلسله علل و شرایط خاص ایجاب كرده كه در اینجا گنجی باشد، و یك سلسله
علل دیگر ایجاب كرده كه شما چاه بكنید و نتیجه ی ایندو این شده كه در اینجا به گنج برسید. ولی
چنین رابطه ی كلی و دائمی میان كندن چاه و پیدا شدن گنج وجود ندارد. چون رابطه ی كلی وجود
ندارد، پس ضابطه و قاعده ندارد نه اینكه علت ندارد.
پس علت نداشتن یك مطلب است، كلیت نداشتن مطلب دیگر. كسانی كه می گویند تاریخ را
تصادفات به وجود آورده، یعنی یك سلسله وقایع به وجود آورده كه آن وقایع تحت ضابطه ی كلی
در نمی آید؛ همان مثالهای معروفی كه ذكر می كنند. مورخی كتابی نوشته تحت عنوان
بینی
كلئوپاترا [1]كه اگر بینی او مثلاً یك ذره كوچكتر یا بزرگتر بود سرنوشت عالم جور دیگری بود؛ چون بینی او فلان جور بود فلان پادشاه عاشق او شد و در نتیجه ی عشق ایندو به همدیگر حوادثی
پیدا شد و اصلاً اوضاع دنیا در اثر یكچنین امری تغییر كرد. حال این معنایش این است كه این یك
امری نیست كه تحت ضابطه دربیاید، یك قانونی درست كنیم به نام «قانون بینی كلئوپاترا» ؛
قانون بردار نیست.
اشخاصی كه قائل به تصادفند می گویند تمام حوادث بزرگ و مهم تاریخی، وقتی نگاه بكنیم
می بینیم یك امر جزئی [علت آن بوده است ] ، مثل جنگ بین الملل اول كه فلان حادثه ی كوچك
اتفاق افتاد، فلان ولیعهد در فلان مملكت كشته شد و آن به یك قضیه ی دیگر كشید و آن به یك قضیه ی
دیگر، و بعد یك جنگ بین المللی درست شد
[2]. دیگر نمی شود از قتل آن ولیعهد یك ضابطه ی كلی درست كرد. پس مسئله ی تصادف غیر از مسئله ی علت نداشتن است.
[2] ممكن است اشخاص دیگر كه منكرند بگویند خیر، آن ظاهر قضیه و بهانه بود، علت چیز دیگری بود.