در
کتابخانه
بازدید : 1648719تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Collapse تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسئله ای كه در اینجا طرح كرده است تحت عنوان «انحطاط غرب» كه اكنون مسئله ی مهمی در دنیا شده است و آن را طرح می كنند، ارتباطی با مسئله ی قدرت ندارد. درحالی كه غرب از نظر تكنیك روز به روز پیشتر می رود، همواره صحبت از انحطاط غرب است، و تازه غرب نه فقط با معیار ارزشهای اخلاقی انحطاط دارد [بلكه با برخی معیارهای دیگر نیز انحطاط دارد. ] بگذار انحطاط داشته باشد. در شرایطی كه روز به روز از نظر فنی قویتر و مجهزتر می شود، در حال انحطاطی است كه منجر به سقوط آن خواهد شد و به همین دلیل اینها را باید انحطاط گفت؛ یعنی از درون خودش، خودش را دارد می خورد و همین سبب اضمحلال و فنا و سقوطش خواهد شد [1]. مؤلف این كتاب كوشش دارد كه بگوید این طور نیست؛ درست است كه غرب به نسبت تمدن مادی خود - كه در آن پیشرفت كرده است- در مسائل معنوی و اخلاقی پیشرفت نكرده ولی آنقدرها هم كه اینها دم از انحطاط می زنند انحطاط پیدا نكرده است، و حرفهای هوچی گری می زند كه مثلاً آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 203
استاد دانشگاه كه قبلاً حقوق زیاد می گرفت و در خانه اش نوكر و كلفت داشت برای اینكه یك عده مردم بیكار بودند و مجبور بودند بیایند بخور و نمیری از این آقا بگیرند و در خانه ی او یكی به نام كلفت و یكی به نام نوكر خدمت كنند، حالا كه آنها نیستند و خودش باید كارش را انجام بدهد او باید هم بگوید این جامعه خراب شده است. بله، از نظر او جامعه خراب شده است ولی از نظر آن نوكر و كلفت كه اكنون آزادی به دست آورده و خودشان برای خودشان آقا هستند این طور نیست.

یك سلسله از این گونه مسائل را مطرح و خلط مبحث می كند.
مسئله ی تكامل جامعه یك مسئله ی بسیار اساسی است. من در آن وقت كه مقاله ی «قیام و انقلاب مهدی علیه السلام» را می نوشتم، بدون اینكه توجه زیادی به این كتاب داشته باشم مسئله ی تكامل را طرح كردم. حالا كه فكر می كنم می بینم با اینكه این چیزها را ندیده بودم، مسئله در آنجا با اساس خوبی طرح شده است.
جنبه های زیادی هست كه این جنبه ها را باید از این كتاب ببینیم. اولین چیزی كه اینجا طرح می كند مطلبی است كه از شخصی به نام پروفسور پوویك نقل می كند:
اشتیاق به تفسیر تاریخ چنان ریشه دار است كه اگر فاقد بینش سازنده ای از گذشته باشیم به عرفان یا مشرب كلبی كشانده می شویم.
بعد خودش توضیح می دهد كه:
مقصود از عرفان خیال می كنم نظریه ای است كه مفهوم تاریخ را خارج از تاریخ در قلمرو حكمت الهی یا مقوله ی رستاخیز می پندارد، یعنی نظریه ی نویسندگانی چون بردیااف و توین بی كه آخرین مورخ زمان ما بوده است. مقصود از مشرب كلبی عقیده ای است كه تاریخ را بی معنی یا واجد مفاهیم بالسویه متغیر یا نامتغیر یا معنایی خودسرانه كه ما بدان می دهیم می داند و من نمونه ی آن را چندین بار نقل كردم.
مؤلف روی یك جمله تكیه می كند، اینكه «ما باید بینش سازنده ای از تاریخ داشته باشیم. » این را ما در گذشته، خودمان طرح كردیم كه «بینش سازنده از تاریخ» یعنی چه؟ گفتیم یعنی تاریخ چگونه جریانی دارد كه اگر ما آن جریان را آگاه بشویم بعد می توانیم تاریخ آینده را با استفاده از تجربیات گذشته بسازیم.
بعد نظریاتی را طرح می كند كه طبق این نظریات بینش ما از تاریخ بینش سازنده نخواهد بود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 204
یكی را بینش كلبی و دیگری را بینش عرفانی می نامد. می گوید بینش كلبی اصلاً برای تاریخ معنایی قائل نیست و تاریخ را تقریباً مجموعه ی حوادث بی سنت و بی قاعده و [مقرون به ] هرج و مرج می داند. كلبیون گروهی از یونانیان هستند كه یك روش زهد منشی خیلی افراطی داشته اند.

شخصیت خیلی معروفشان دیوژن است و قبل از او استاد دیوژن به نام انتیس تنس است. اینها در واقع از منشعبین سقراط شمرده می شوند كه بخشی از روش سقراط را به نحو افراطی دنبال می كردند؛ و چون سعادت را از درون خود انسان جستجو می كنند ملاك سعادت را درون خود انسان و بی نیاز از بیرون می دانند- كه خیلی به فكر بودایی نزدیك می شود- و اینكه باید كوشش كرد تا حد امكان نیازها را از بیرون قطع كرد تا انسان از ناحیه ی درون خودش حالت غنا و بی نیازی پیدا كند.
داستان دیوژن و اسكندر معروف است كه بعد از آنكه اسكندر در جایی فاتح شده بود، همه ی طبقات و از جمله دانشمندان به دیدن او می آمدند و تبریك می گفتند. دیوژن نیامد. اسكندر گفت:

حال كه او نیامده ما به سراغ او می رویم و رفت. دیوژن در بیابان، لخت و عور آفتاب گرفته بود.

اسكندر با سران سپاه می رفت. دیوژن از دور صدای سم اسبها را شنید. خیلی تعجب كرد و خودش را نیم خیز كرد. اسكندر آمد بالای سر دیوژن و قدری با او صحبت كرد. دیوژن خیلی با بی اعتنایی جواب داد. اسكندر گفت: از من چه می خواهی؟ گفت: اینكه بروی كنار و سایه ات را از سر من كم كنی، چون آفتاب گرفته بودم و تو مانع شدی. اسكندر خیلی متعجب شد و با خود گفت: یعنی تا این حد استغنا و بی نیازی! وقتی بیرون آمد، سران سپاه داشتند انتقاد می كردند كه این مرد احمق. . .

ولی اسكندر خیلی تحت تأثیر قرار گرفته بود و این جمله ی معروف را گفت كه: اگر اسكندر نبودم دوست داشتم دیوژن باشم.

[1] ارزش امور معنوی در حدی است كه یك جامعه با همه ی قدرتها و ثروتها و امكانات و علوم و فنون، از درون پوك و خالی می شود و خطر سقوط آن را تهدید می كند.
سولژنیتسین به نقل امیر طاهری در مقاله ی «از مجمع الجزائر گولاك. . . » در كیهان. . . می گوید: «غرب به دو مصیبت گرفتار است و به همین جهت تهدید به سقوط می شود: یكی خلأ آرمانی، دیگر: جهنم خوشیها. » این خلأ آرمانی كه او می گوید مربوط می شود به مسئله ای كه ما در كتاب قیام و انقلاب مهدی علیه السلام طرح كردیم كه تكامل انسان در جهت رهایی از وابستگی به طبیعت بیرونی و درونی و انسانهای دیگر و به سوی وابستگی به عقیده و آرمان بوده و خواهد بود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است