در
کتابخانه
بازدید : 1648560تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Collapse تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال باید ببینیم كه ما تاریخ را متكامل بدانیم یا ندانیم و اگر تاریخ را متكامل می دانیم آیا هدفدار بدانیم یا هدفدار ندانیم؟ و بعلاوه باید تكامل را تعریف كنیم و مسئله ی عمده این است كه معنای «تكامل در تاریخ» چیست؟ تعریف تكامل در زیست شناسی اگرچه خیلی روشن نیست ولی تا اندازه ی زیادی روشن است كه یك «نوع» در مرتبه ی عالیتر از نوع دیگر قرار می گیرد بدین معنا كه ارگانیزمش مبسوطتر و پیچیده تر است و از نظر كارآیی، از اعضا و اندام مجهزتری برخوردار است.

اگر می گوییم این موجود جاندار نسبت به آن موجود جاندار كاملتر است، یعنی این موجود مجهز به اندامی است كه از نظر آن اندام نسبت به آن موجود كاراتر است. ولی در باب تكامل تاریخ، ما چه بگوییم؟ اگر بگوییم «جامعه ها متكامل می شوند و رو به تكامل می روند» یعنی چه می شود؟ مثلاً اگر بگوییم- كه زیاد می گوییم- ما داریم پیشرفت می كنیم، پیشرفت از چه نظر؟ اصلاً معنی پیشرفت چیست؟ ممكن است پیشرفت به ثروت توجیه شود، یعنی [با گذشت زمان ] بشر تسلطش بر منابع طبیعی زیادتر می شود و بیشتر می تواند ثروت زمین را استخراج كند، پس این كاملتر است (واقعاً هم این خودش مسئله ای است. وَ لَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْكُرُونَ [1]) و انسان پیشرفته یعنی انسانی كه «معایش» را- كه در زمین هست- هرچه بیشتر به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 201
دست آورد.
همچنین ممكن است ملاك تكامل را قدرت بدانیم. البته قدرت با ثروت بستگی دارد ولی عین همدیگر نیستند [2]. در باب قدرت هم اگر بگوییم قدرت به معنای تسلط بیشتر است، این سؤال مطرح می شود كه تسلط بیشتر بر چه؟ بر طبیعت؟ كه همان تكنولوژی می شود، یعنی هرچه انسان از نظر تكنیك جلو آمده تسلطش بر طبیعت بیشتر شده است. یا تسلط بر انسانهای دیگر؟ آیا می شود این را تكامل نامید؟ بگوییم هر جامعه ای كه قدرت بیشتری پیدا كند به طوری كه جامعه های دیگر را تحت سلطه ی خود قرار دهد [متكاملتر است؟ ] مثل امروز كه می گوییم دو ابرقدرت وجود دارند. امروز دنیا بر همین مقیاس است. وقتی می گویند «جامعه ی پیشرفته» در درجه ی اول آمریكا و شوروی به نظر می رسند به این علت كه آنها ابرقدرت هستند مافوق همه ی قدرتهای جامعه های دیگر، و پیشرفت همین است و چیز دیگر نیست.
ممكن است پیشرفت بر اساس آگاهی علمی توجیه شود. آگاهی علمی غیر از جنبه ی فنیِ فقط است، چون فن یك رشته از علم است و همه ی علوم نیست. مثلاً اگر جامعه ای در پزشكی خیلی پیشرفت كرده باشد، این امر ملاك قدرتش نسبت به جامعه ی دیگر نمی شود. ممكن است بهترین اطبای چشم و بهترین جراحان در آن جامعه وجود داشته باشند و مثلاً سرطان را در آنجا معالجه كنند، ولی این هرگز ملاك ابرقدرتی نمی شود.
همچنین ممكن است بگوییم اصلاً ملاك پیشرفت چیز دیگر است و آن امور معنوی و انسانی است. بشر هرچه بیشتر به سوی آزادی (یعنی آزادی انسان از طبیعت و آزادی انسان از انسانهای دیگر و آزادی انسان از خودش) پیش برود متكاملتر و مترقی تر است. مثلاً ما اخلاق را در نظر بگیریم، اموری كه «ارزشهای انسانی» نامیده می شود، بگوییم پیشرفت این است كه انسانها به مرحله ای برسند كه از نظر اجتماعی هیچ نیازی نباشد به اینكه قوه ی مجریه در كارها دخالت كند بلكه مردم به طور خودكار موازین اخلاقی را با یك انگیزه ی اخلاقی و درونی عمل كنند و قهراً از همین جا [این نظریه ] برمی گردد به مسئله ی تسلط انسان بر خود كه این نیز برمی گردد به آزادی انسان از انگیزه های درونی خودش. آزادی معنوی كه ادیان همیشه انسان را دعوت می كنند به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 202
اینكه بر نفس خود مسلط بشود و از حكومت هواهای نفسانی و شهوات خویش آزاد باشد همین است [3]. بنابراین [آزادی ] سه جبهه پیدا می كند: آزادی از محكومیت طبیعت، آزادی از محكومیت انسانهای دیگر و آزادی از محكومیتِ- به قول عربها- حافز یعنی انگیزه های درونی خود.
اگر ما بعضی از این امور را ملاك پیشرفت بگیریم، به سادگی می شود گفت تاریخ متكامل است. مثلاً اگر ما قدرت را بالخصوص در نظر بگیریم بسیاری از جامعه ها را باید گفت «جامعه های پیشرفته» ، مخصوصاً جامعه های غربی مثل آمریكا، چون قدرتشان [نسبت به گذشته ] خیلی بیشتر است. یا اگر ثروت را در نظر بگیریم ثروتشان خیلی بیشتر است. ولی اگر مثلاً جنبه های انسانی را در نظر بگیریم قدری كمیت آنها لنگ می شود، یعنی خود غربیها نیز دیگر مدعی پیشرفت نیستند.

[1] اعراف/10.
[2] ثروت و قدرت به نوعی با یكدیگر خویشاوندند. ثروت، قدرت به وجود می آورد و قدرت، ثروت. اینكه می گویند «توانا بود هركه دانا بود» در عمل در دنیای امروز باید گفت «توانا بود هر كه دارا بود» . حقیقت این است كه دانایی و دارایی و توانایی با یكدیگر نوعی تلازم دارند. البته دانا، توانا و دارا هم می شود (آنچنان كه غرب چون دانا شد دارا و توانا هم شد) ولی دارایی ملازم با دانایی و توانایی نیست. بعضی كشورها دارا هستند (عربستان سعودی) ولی دانا و توانا نیستند. توانایی هم ملازم با دانایی و دارایی به طور صددرصد نیست. بلكه باید گفت این سه معنی در عین اینكه به نوعی ملازم یكدیگرند، همه از هم قابل تفكیك می باشند. حتی دانایی اگر دانایی غیر فنی باشد مثلاً پزشكی یا ادبی یا علوم یا فلسفه باشد، مستقیماً سبب توانایی و دارایی نمی شود.
[3] ولی ارزشهای انسانی را در آزادی- ولو شامل آزادی از هواهای نفسانی و شهوات حیوانی هم باشد- نمی توان خلاصه كرد. آزادی معنوی صرفاً جنبه ی تخلیه دارد. برخی از ارزشها جنبه ی تحلیه و اثباتی دارد مثل ایثار، مهربانی، خدمت. تقوا شرط اساسی سایر ارزشهاست ولی تمام ارزش نیست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است