در
کتابخانه
بازدید : 1648498تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Collapse بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این مسئله كه كار سبب تكامل بشود، اتفاقاً تنها و تنها با فلسفه های غیرمادی قابل توجیه است، فلسفه هایی كه برای حیات در مقابل ماده اصالت قائل اند و حیات را به عنوان یك جوهر و نفس قائل هستند، یعنی صرفاً خاصیت و خصلت و تابع ماده نمی دانند. در بحث پركسیس، در این باره مقداری بحث كردیم.
در موجود بیجان، كار هیچ نقش فعالی در سازندگی آن موجود ندارد، بلكه برعكس سبب فرسودگی آن می شود. به اصطلاح ترمودینامیسین ها- كه آقای مهندس بازرگان خیلی به كار می برد- آنتروپی. آن موجود بیجان انحطاط پیدا می كند. مثلاً مغناطیس هرچه زیادتر كار كند این كار او را نمی سازد؛ و هر جماد دیگری. اگر این انگشتر كار بكند، هرچه زیادتر كار كند، این كار نمی تواند او را بسازد و نمی سازد بلكه او را كاهش می دهد، انرژیهای او را مصرف می كند، او را فرسوده می كند. حیات به تعبیر اینها ضد انحطاط است، یك حالت ضد انحطاط در طبیعت پیدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 471
شده. به تعبیر قدما حیات قوه ای است كه بر ماده سوار است و بر ماده حكومت می كند و ضمناً یك جریان هدفداری را طی می كند و لهذا در زمینه ی نیازهای مختلف خودسازی می كند برای اینكه اساس حیات بر بقا و ادامه ی آن است كه خود را ادامه بدهد و بر فرار از مرگ است؛ هر نیاز جدیدی كه پیدا بشود، در درون، تجهیز جدید به وجود می آورد و این یكی از آثار خارق العاده ای است كه در طبیعت هست و فوق العاده هم جالب توجه است.
حیات در گیاهان، ضعیفتر است؛ در حیوان، بیشتر و قویتر، و در انسان از او هم قویتر. مثلاً یك اتومبیل- چون یك جماد است- در آن محیطی كه هست عوامل محیط روی آن اثر منفی می گذارند و لهذا هر اتومبیلی نوترین روزش همان روزی است كه از كارخانه بیرون می آید. روز به روز كه كار می كند و تحت تأثیر عوامل محیط قرار می گیرد كهنه تر و فرسوده تر می شود. اگر ما اتومبیل را از این محیط ببریم به محیط بدتری كه در آن عامل فرسوده كننده بیشتر است، مثلاً ببریم مازندران كه آنجا رطوبت زودتر اتومبیل را خراب می كند، اتومبیل هیچ عكس العملی در جهت حفظ بقای خودش نشان نمی دهد، یك حالت بی تفاوتی دارد.
ولی موجود زنده همیشه در حال مبارزه با محیط خودش است، برای حفظ بقای خودش. اگر محیط محیطی است كه كمتر نیاز به مبارزه دارد، همین تجهیزاتی كه دارد برایش كافی است. همین قدر كه شما محیطش را عوض كردید، احتیاج به مبارزه ی جدید پیدا می كند، به طور خودكار این دستگاه شروع می كند به مبارزه ی شدید كردن چون نیاز بیشتر است، و بعد اصل انطباق با محیط [مطرح می شود. ] اگر آن تشكیلات گذشته اش متناسب با محیط سابق بوده و در محیط جدید به تشكیلات جدید درونی نیاز هست، به طور خودكار در درونش تغییرات داده می شود، تغییراتی كه متناسب با محیط جدید باشد كه بتواند با محیط جدید مبارزه كند و از محیط جدید استفاده نماید؛ مانند تأثیراتی كه عوامل جغرافیایی روی حیوانها دارد. مثلاً اسب عربی یك اندام مخصوص دارد، اسب مجاری جور دیگر است، اسبهایی كه در سیبری بزرگ می شوند با یك وضع دیگری هستند و هركدام اینها در محیط خودشان می توانند زندگی كنند، زندگی در محیطهای دیگر برایشان سخت و مشكل است. ولی اگر او را در محیطی كه برایش نامناسب است قرار دهید- مگر خیلی نامناسب باشد كه او را از بین ببرد و الاّ در یك حد معینی- شروع می كند خودش را متناسب با این محیط كردن، یعنی در وضع خودش تغییراتی ایجاد می كند، یعنی همان حیات این تغییرات را در او به وجود می آورد كه بتواند در آن محیط زندگی كند.
حتی می گویند اگر انسان را كه الآن بدنش در این جوّ و این محیط و این وضع مثلاً از نظر گلبولهای سفید- كه یك حد معینی است و اطبا اندازه می گیرند- می باشد به فضا ببرند چنانچه نیاز بدن به گلبول سفید بیشتر شود، بدن به سرعت شروع می كند به گلبول سفید ساختن، كما اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 472
وقتی خون از بدن گرفته می شود بلافاصله تشنگی برای انسان پیدا می شود، هی آب می خورد، بدن به سرعت شروع می كند آن كمبودها را تكمیل كردن (یعنی در همین محیط خودش هم همین طور است) . اینكه می گویند آدمی كه مجروح است بیشتر تشنه می شود، برای این است كه بدن احتیاج به خون پیدا می كند و باید آب برسد تا خون بسازد.
اینكه كار منشأ تكامل می شود روی این حساب است، چون كار انسان را عملاً با نیاز و مبارزه مواجه می كند؛ وقتی كه مواجه شد، این نیروی درونی، خودش را برای این كار آماده می كند. مثلاً آدمی كه هیچ وقت مطالعه نمی كند، فكر نمی كند و درس نمی خواند، مغزش خام می ماند، ولی وقتی كه خودش را در معرض كار و فكر و مباحثه و مناظره و سؤال و جواب قرار داد، اصلاً خود مغز شروع می كند خود را آماده كردن برای این كار. واقعاً آن وقت مغز تكامل پیدا می كند ولی این كارِ بیرونی نیست كه تكامل می دهد، كار بیرونی نیاز را به وجود می آورد، آن نیروی درونیِ حاكم و سوار بر ماده و غایت دار و هدفدار است كه فوراً تغییراتی حتی در مغز ایجاد می كند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است