در
کتابخانه
بازدید : 1648968تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Collapse ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (1) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (1)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (2) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (2)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (3) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (3)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (4) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (4)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (5) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (5)
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (6) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (6)
Collapse ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (7) ریشه های فكری فلسفه ی ماركس (7)
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Expand تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مطلبی را من اجمالاً اشاره می كنم چون این بحث خیلی طولانی است، و خیلی عمیق و لطیف و شیرین است. به نظرم در یكی از نوشته هایم هم نوشته باشم. سالهای اولی بود كه من به تهران آمده بودم و هنوز مطالعاتم در این مسائل خیلی ضعیف بود. شبهای پنجشنبه یك جلسه ی تفسیری داشتیم برای یك عده از بازاریها. در واقع یك منتخبات آیاتی بود. حدود سالهای 33 و 34 بود. آنجا به یك مطلبی برخورد كردم كه در همان دفترهای آن وقت یادداشت كردم و آن اینكه ما از قرآن یك مطلبی را دریافت می كنیم كه جالب است یعنی توجه انسان را جلب می كند كه منظور چیست و آن مطلب این است: گاهی تعبیر می شود كه انسان خود را فراموش كرده است: «نَسُوا اَللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» [1]انسان خودش را فراموش كرده، خودش را از یاد برده است. گاهی تعبیر، «خود باختن» است: «قُلْ إِنَّ اَلْخاسِرِینَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» [2]. معمولاً ما سود و زیان كه می گوییم، چه سود و چه زیان، در مورد اموری است كه به انسان تعلق دارد. مثلاً می گوییم انسان مالی را سود كرد، انسان مالی را از دست داد. یا اگر كسی یك چشمش را از دست بدهد می گوییم یك چشم زیان كرده.

حداكثر این است كه در مورد یك عضو این تعبیر به كار برود. ولی در مورد «خود» اصلاً معنی ندارد انسان خودش را زیان كند. «زیان كردن» از دست دادن چیزی است چیزی را، پس دو چیز باید باشد كه یك چیز یك چیزی را داشته باشد، بعد همان چیزی را كه دارد از دست بدهد، خودش باشد بدون آن چیز. اما اینكه خودش خودش را از دست بدهد یعنی چه؟ یعنی خودش بدون خودش باقی بماند؟ این چگونه می شود؟ و نظیر اینها باز هم تعبیراتی پیدا می شود.
از اینجا من رسیدم به این مطلب كه پس معلوم می شود كه در انسان حالتی پیدا می شود كه خودش از خودش فاصله می گیرد. چطور می شود انسان خودش از خودش فاصله بگیرد؟ این به این [علت ] است كه انسان دو «خود» پیدا می كند: یك خود خیالی و یك خود واقعی؛ یعنی غیر خود را خود می پندارد. چون غیر خود را خود می پندارد خودش را با آن غیر خود اشتباه می كند و آن چیزی را كه غیر خود است خود می پندارد، كه برای این مطلب همیشه آن جمله ینهج البلاغهدر ذهنم می آید كه راجع به افراد ممسك و بخیل است، همینهایی كه پول پرست می شوند و به اصطلاح روانشناسان در پول تثبیت می شوند یعنی پول برای اینها معبود می شود، خودشان را حاضرند در راه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 365
پول خرج كنند ولی پول را حاضر نیستند در راه خودشان خرج كنند. ایشان تعبیری دارند می فرمایند: «عَجِبْتُ لِلْبَخیلِ یَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذی مِنْهُ هَرَبَ وَ یَفوتُهُ الْغِنَی الَّذی إیّاهُ طَلَبَ، فَیَعیشُ فِی الدُّنْیا عَیْشَ الْفُقَراءِ وَ یُحاسَبُ فِی الْاخِرَةِ حِسابَ الْاَغْنِیاءِ» [3]. می فرماید من تعجب می كنم از این آدمهای ممسك كه از فقر فرار می كنند به سوی غنا ولی در عمل از غنا فرار می كنند و خودشان را به دامن فقر می اندازند، چرا؟ برای اینكه اصلا فقر و غنا معنایش چیست؟ فقیر یعنی آن كه ندارد كه بخورد و بپوشد، و غنی یعنی آن كه دارد كه بخورد و بپوشد. فرقشان در این است كه آن می خورد و می پوشد، این نمی خورد و نمی پوشد. اگر بنا بشود كه انسان پول را جمع كند كه در آخر نخورد و نپوشد پس پول را در واقع برای فقر جمع می كند نه برای غنا. درست است، پیش خودش خیال می كند یك عمر لباس كهنه می پوشد برای اینكه یك وقتی خدای نكرده لباس كهنه نپوشد، یا یك عمر نان و پیاز می خورد كه یك روزی فقیر نشود كه بخواهد نان و پیاز بخورد. این است كه در دنیا مانند فقرا زندگی می كند ولی در قیامت باید حساب اغنیا را پس بدهد. این برای همین است كه این انسان خودش را در این جور مواقع گم كرده است؛ خودش را گم می كند، نمی داند كه اگر من باید برای خودم كار كنم برای خود كار كردن این نیست. با اینكه انسان [مجبور] است كه برای خود كار كند ولی وقتی كه خودش را با غیر خود اشتباه می كند همیشه برای غیر خودش كار می كند و خودش خیال می كند كه برای خودش دارد كار می كند، و این فقط روی همین جهت است كه خودش را با غیر خودش اشتباه می كند.
داستان آن مرد نادانی است كه (این جور مثالها را اغلب به ملا نصرالدین نسبت می دهند) زنگوله ای به پایش بسته بود برای اینكه یك وقت خودش را گم نكند. یك وقتی خواب بود، شخصی آن را از پایش باز كرد و به پای خودش بست. وقتی بیدار شد نگاه كرد، از طرفی خودش را خودش می بیند، و از طرفی دید كه این زنگوله یا نخ به پای اوست. گفت اگر تو منی پس من كی هستم، اگر من تو هستم پس تو كی هستی (خنده ی حضار) . در مانده بود كه این «من» كجاست، این است یا آن. خودش را با او اشتباه می كرد.
بعد ما دیدیم كه این مطلب یك ریشه ی خیلی عمیقی در معارف اسلامی دارد و آن مسئله ی خود را گم كردن و خود را نیافتن و در مقابل، خود را باز یافتن است؛ و فلسفه ی اخلاق اسلامی بر اساس خود واقعی را باز یافتن است، یعنی ضد اخلاق ها همیشه از خود را گم كردن پیدا می شود و آنچه كه اخلاق و تعالی و ارزش است از باز یافتن خود پیدا می شود.
علاوه بر این، جمله ای هست در كلمات حضرت امیر كه درنهج البلاغهنیست ولی در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 366
غُرر و دُررآمُدی هست و آن این است (درسیری در نهج البلاغهنقل كرده ام) : «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشِدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ أضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها» [4]من تعجب دارم از كسی كه اگر یك چیزی گم كند (مثلاً انگشترش را گم كند) دائماً می گردد كه پیدا كند، خودش را گم كرده چرا نمی رود خودش را پیدا كند؟

[1] حشر/19.
[2] زمر/15.
[3] نهج البلاغه فیض الاسلام، حكمت 121.
[4] غُرر و دُرر آمُدی، ج /4ص 340.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است