در
کتابخانه
بازدید : 447840تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Expand بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Collapse بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
Expand گستردگی و همه جانبگی گستردگی و همه جانبگی
Expand فلسفه و حكمت فلسفه و حكمت
Expand عرفان و تصوف عرفان و تصوف
ذوق و صنعت
دو قرن سكوت؟ !
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
خواننده ی عزیز از آنچه در بخش سوم این كتاب خواند- هر چند به اختصار برگزار شده است- یك مطلب كاملاً دستگیرش می شود و آن اینكه عكس العمل ایرانیان در برابر اسلام فوق العاده نجیبانه و سپاسگزارانه بوده و از یك نوع توافق طبیعی میان روح اسلامی و كالبد ایرانی حكایت می كند. اسلام برای ایران و ایرانی در حكم غذای مطبوعی بوده كه به حلق گرسنه ای فرو رود، یا آب گوارایی كه به كام تشنه ای ریخته شود. طبیعت ایرانی مخصوصاً با شرایط زمانی ومكانی و اجتماعی ایران قبل از اسلام، این خوراك مطبوع را به خود جذب كرده و از آن نیرو و حیات گرفته است و نیرو و حیات خود را صرف خدمت به آن كرده است.

چنانكه می دانیم از سال 41 هجری تا 132 یعنی نزدیك یك قرن امویان بر جهان اسلام حكومت راندند. امویان اصلی را كه اسلام میرانده بود (یعنی امتیازات قومی و نژادی) كم و بیش زنده كردند، میان عرب و غیرعرب- بالخصوص ایرانی- تبعیض قائل می شدند، سیاستشان سیاست نژادی بود.

امویان حساسیت خاصی علیه ایرانیان داشتند كه با سایر نژادهای غیرعرب مثلاً قبطیها نداشتند. علت اصلی این حساسیت تمایل نسبی ایرانیان نسبت به علویین خصوصاً شخص علی علیه السلام بود. نقطه ی حساس سیاست اموی جنبه ی ضدعلوی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 584
آن است و نظر به اینكه سیاست علوی بر اجرای جنبه های ضدنژادی و ضدطبقاتی اسلام بود و طبعاً اجرای این اصل بر عرب خصوصاً قریش- كه خود را نژاد برتر می دانست- دشوار بود، امویان از نخوت عربی و قرشی به سود حكومت خویش بر ضد علویان استفاده می كردند.

لهذا امویان با هر عنصر طرفدار علویین اعم از عرب یا ایرانی یا افریقایی یا هندی مبارزه می كردند. مظالمی كه آل علی و پیروان عربشان از امویان دیدند، از مظالمی كه بر ایرانیان در آن دوره وارد شد بسی بیشتر و جانگدازتر بوده است.

از سال 132 كه عباسیان روی كار آمدند، دفتر سیاست ورق خورد. سیاست عباسیان تا زمان معتصم- كه عنصر ترك روی كار آمد- بر مبنای حمایت از ایرانیان و تقویت ایرانیان علیه اعراب بود. صد ساله ی اول عباسی برای ایرانیان عصر طلایی بوده است. برخی وزرای ایرانی مانند برامكه- كه از اولاد بوداییان بلخ بودند و فضل بن سهل ذوالریاستین سرخسی، بعد از خلیفه بزرگترین قدرت به شمار می رفتند.

ایرانیان در قرن اول حكومت عباسی هر چند در رفاه بودند، ولی از نظر سیاسی جزء قلمرو خلافت اسلامی بودند و حكومت مستقلی نداشتند. اما پس از صد سال یعنی از زمان حكومت طاهریان بر خراسان و بالخصوص از زمان صفاریان، حكومت مستقل تشكیل دادند.

و البته این حكومتهای مستقل در عین حال تا پایان خلافت عباسی تحت نفوذ معنوی خلفای عباسی بودند. مردم ایران برای مقام خلافت به اعتبار نام جانشینی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نوعی قداست قائل بودند و حكومت هیچ حاكمی را در ایران مادامی كه منشوری از خلیفه نمی آورد شرعی و قانونی نمی دانستند. تا آنكه در قرن هفتم دستگاه خلافت عباسی برچیده شد و این جریان خاتمه یافت. پس از برچیده شدن خلافت عباسی، خلفای عثمانی در غیرایران تا حدی نفوذ معنوی داشتند ولی در ایران به علت تشیع این مردم و غیرشرعی دانستن خلافت، به هیچ وجه نفوذی نداشتند.

برخی از مستشرقین و در رأس همه ی آنها سرجان ملكم انگلیسی، دوقرن اول ایران اسلامی را- یعنی از حدود نیمه ی قرن اول هجری كه ایران فتح شد تا حدود نیمه ی قرن سوم هجری كه كم و بیش حكومت مستقل در ایران تشكیل گردید- به اعتبار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 585
اینكه در این دو قرن ایران جزء قلمرو كلی خلافت بوده و از خود حكومت مستقلی نداشته است، دوره ی سكوت وسكون و احیاناً دوره ی بردگی ایرانیان نامیده اند و نوعی جاروجنجال راه انداخته تا آنجا كه برخی ایرانیان را تحت تأثیر فكر خود قرارداده اند.

اگر از دید امثال سرجان ملكم بنگریم، یعنی توده ی ایرانی را ندیده بگیریم و به تحولات فرهنگی و غیرفرهنگی ثمربخش بی نظیر كه در همین دو قرن رخ داد و سخت به حال توده ی ملت ایران مفید افتاد توجه نكنیم و تنها طبقه ی حاكمه را درنظربگیریم، حق داریم دوره ای را كه ایران جزء قلمرو خلافت بوده دوره ی سكوت و سكون بشماریم.

آری، اگر تنها طبقه ی حجاج بن یوسف و ابومسلم خراسانی را درنظر بگیریم كه آن یكی صدوبیست هزار نفر را به باد فنا داد و این یكی ششصدهزار نفر را قتل عام كرد و مانند یك عرب متعصب نژادپرست نوحه سرایی كنیم كه چرا این ششصدهزار نفر را نیز حجاج كه یك عنصر عربی است به باد فنا نداد، و یا مانند یك متعصب ایرانی سوگواری كنیم كه چرا ابومسلم در جای حجاج ننشست تا آن صدوبیست هزار نفر هم با دست توانای او قتل عام شوند، حق داریم كه دو قرن اول را دوره ی سكون و سكوت از نظر ایران بنامیم، چون با مقایسه با دوره های دیگر تنها چیزی كه مایه ی تأسف است این است كه فی المثل به جای ابومسلم ها نام حجاج هابرده می شود.

اما اگر توده ی ملت ایران را، یعنی موزه گرزاده ها و كوزه گرزاده ها را، همانهایی كه سیبویه ها و ابوعبیده ها و ابوحنیفه ها و آل نوبخت ها و بنی شاكرها و صدها افراد دیگر و خاندان دیگر از میان آنها برخاستند، درنظر بگیریم كه استعدادهاشان شكفت و توانستند در میدان یك مسابقه ی آزاد فرهنگی شركت كنند و گوی افتخار را بربایند و برای اولین بار در تاریخ ایران به صورت پیشوای ادبی، علمی، مذهبی ملل دیگر درآیند و آثاری جاویدان از خود باقی بگذارند و نام خویش و آب و خاك خویش را قرین عزت و افتخار و جاویدانی سازند، این دو قرن دو قرن خروش و نشاط و جنبش و نغمه و سخن است.

در این دو قرن بود كه ایرانیان با یك ایدئولوژی جهانی و انسانی فوق نژادی آشنا شدند؛ حقایقش را به عنوان حقایقی آسمانی و مافوق زمان و مكان پذیرفتند و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 586
زبانش را به عنوان زبانی بین المللی اسلامی كه به هیچ قوم خاص تعلق ندارد و تنها زبان یك مسلك است، از آن خود دانسته و بر زبان قومی و نژادی خویش مقدم شمردند.

عجبا! می گویند: «در طی این دو قرن، زبان ایرانی خاموشی گزیده بود و ایرانی سخن خویش جز بر زبان شمشیر نمی گفت» .

من حقیقتاً معنی این سخن را نمی فهمم! آیا زبان علمی زبان نیست؟ ! آیا زبان ادبی زبان نیست؟ ! آیا شاهكار ادبی سیبویه كه در فن خود همطراز المجسطی بطلمیوس و منطق ارسطو در فن خودشان به شمار می رود، جز در این دو قرن آفریده شده است؟ ! آیا ادب الكاتب ابن قتیبه كه آن نیز در فن خود یك شاهكار است، محصول این دو قرن نیست؟ ! آیا شاهكار ادبی آفریدن مربوط به زبان نیست؟ ! .

خواهند گفت: اینها هرچه هست به زبان عربی است. جواب این است:

مگر كسی ایرانیان را مجبور كرده بود كه به زبان عربی شاهكار خلق كنند؟ اصلاً مگر ممكن است كسی با زور شاهكار خلق كند؟ ! آیا این عیب است بر ایرانیان كه پس از آشنایی با زبانی كه اعجاز الهی را در آن یافتند و آن را متعلق به هیچ قومی نمی دانستند و آن را زبان یك كتاب می دانستند، به آن گرویدند و آن را تقویت كردند و پس از دو سه قرن از آمیختن لغات و معانی آن با زبان قدیم ایرانی زبان شیرین و لطیف امروز فارسی را ساختند؟ .

می گویند:

«زبان این قوم (ایرانیان قبل از اسلام) زبان قومی بود كه از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدر كفایت بهره داشت. با اینهمه این قوم كه «به صد زبان سخن می گفتند» وقتی با اعراب مسلمان روبرو گشتند «آیا چه شنیدند كه خاموش شدند؟ » . » آقای دكتر زرین كوب كه سؤال بالا را طرح كرده اند، خود بدان پاسخ داده اند:

«می گویند: زبان تازی پیش از آن زبان مردم نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت. معهذا وقتی بانگ اذان در فضای ملك ایران پیچید، زبان پهلوی در برابر آن فروماند و به خاموشی گرایید. آنچه در این حادثه زبان ایرانیان را بند آورد سادگی و عظمت «پیام تازه» بود و این پیام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 587
تازه «قرآن» بود كه سخنوران عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سكوت افكنده بود. پس چه عجیب كه این پیام شگفت انگیز تازه، در ایران نیز زبان سخنوران را فرو بندد و خردها را به حیرت اندازد؟ حقیقت این است كه از ایرانیان، آنها كه دین را به طیب خاطر خویش پذیرفته بودند شور و شوق بی حدی كه در این دین مسلمانی تازه می یافتند چنان آنها را محو و بی خود می ساخت كه به شاعری و سخنگویی، وقت خویش به تلف نمی آوردند. » [1] كوچكترین سندی در دست نیست كه خلفا حتی خلفای اموی مردم ایران را به ترك زبان اصلی خود- البته زبانهای اصلی خود، زیرا در همه ی ایران یك زبان رایج نبوده، در هر منطقه ای زبان مخصوص بوده است- مجبور كرده باشند. آنچه در این زمینه گفته شده است مستند به هیچ سند تاریخی نیست، وهم و خیال و غرض و مرض است. زیبایی و جاذبه ی لفظی و معنوی قرآن و تعلیمات جهان وطنی آن دست به دست هم داد كه همه ی مسلمانان این تحفه ی آسمانی را با اینهمه لطف از آن خود بدانند و مجذوب زبان قرآن گردند و زبان اصلی خویش را به طاق فراموشی بسپارند. منحصر به ایرانیان نبود كه زبان قدیم خویش را پس از آشنایی با نغمه ی آسمانی قرآن فراموش كردند؛ همه ی ملل گرونده ی به اسلام چنین شدند، و چنانكه مكرر گفته ایم اگر كوشش عباسیان كه سیاست ضدعرب داشتند نبود، زبان فارسی امروز كه با زبانهای قبل از اسلام متفاوت است پدید نمی آمد. خلفای عباسی بهترین مشوق این زبان بودند. آنها مایل نبودند كه زبان عربی در میان توده ی ایرانی رایج گردد.

بنی العباس شعوبیان را كه ضدعرب بودند و در مطاعن و مثالب عرب كتاب تألیف می كردند، تأیید و تقویت می نمودند. علان شعوبی كتابی در بدیهای عرب و صفات نكوهیده ی آنان نوشت در حالی كه كارمند رسمی هارون و مأمون بود و در بیت الحكمه برای آنها كتاب استنساخ می كرد و مزد می گرفت. همچنین سهل بن هارون شعوبی كه شدیداً ضدعرب بود و علیه عرب كتاب نوشت، مدیر بیت الحكمه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 588
هارونی و مأمونی بود [2]. همچنانكه قبلاً در فصل مربوط به زبان فارسی گفتیم، مأمون اول حاكمی است كه شاعری پارسی گوی را فوق العاده تشویق كرده است.

آری آن بود علت خاموشی گزیدن ایرانیان از پارسی گویی، و این بود علت رواج ثانوی این زبان و البته همچنانكه باز هم گفته ایم رواج ثانوی زبان فارسی به هیچ وجه جای تأسف نیست، بلكه جای شكر است. هر زبانی از خود لطف و زیبایی خاص دارد. زبان فارسی از بركت لطف و زیبایی خود و هم از همت و ایمان ایرانیان پارسی گوی خدمات بسیار ارزنده ای به اسلام كرده است.

ادوارد براون منصفانه خود را از غرض رانی های امثال سرجان ملكم بركنار می دارد. وی می گوید:

«دو كتاب تاریخ ایران است كه انگلیسها بیشتر با آن آشنا می باشند: یكی كتاب سرجان ملكم، دوم كتاب كلمینتز ماركهم. در این دو كتاب دوره ی تحولی كه در فاصله ی بین فتح عرب در قرن هفتم میلادی و تشكیل نخستین سلسله ی مستقل یا نیم مستقل ایرانی (طاهریان و صفاریان) بعد از اسلام در قرن نهم میلادی (قرن اول و دوم هجری) پیش آمد، به طور سطحی و ناقص مورد بحث واقع شد. . . و حال آنكه از بسیاری جهات بیش از سایر ادوار جالب بوده است، و از نظر علمی و معنوی بارورترین كلیه ی ازمنه ی تاریخ ایران است. » [3] ایضاً پس از بحثی درباره ی سلمان فارسی می گوید:

«سلمان یگانه شخصی است كه از میان ایرانیان وارد جمع معزز و محترم اصحاب گردیده است و بسیاری از علمای بلندمرتبه ی اسلام نیز از روزهای نخست از نژاد ایرانی برخاستند و عده ای از اسرای جنگ مانند چهار فرزند شیرین (ابن سیرین و سه برادرش) كه در جلولا اسیر شدند، بعد در عالم اسلام به مراتب شامخی رسیدند. بنابراین قول كسانی كه مضمون سخنشان این است كه پس از استیلای عرب بر ایران تا دو سه قرن ایرانیان فاقد زندگانی علمی و معنوی بوده اند به هیچ وجه درست نیست. بالعكس،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 589
آن دو سه قرن دوره ای است بسیار جالب توجه و مهم و از این حیث عدیم النظیر است، امتزاج ادوار قدیم و جدید است، دوره ی تحول آداب و تطور مراسم و سیر عقاید و افكار است، ولی به هیچ وجه دوره ی ركود و سكون یا مرگ نیست. » [4] از مشخصات این دو قرن این است كه شخصیتهای مسلمان ایرانی علاوه بر شكفتگی استعداد علمی و فرهنگی و كسب افتخاراتی از این نظر، از جنبه ی مذهبی و دینی خود را به مقام قداست رساندند در حدی كه مورد احترام فوق العاده ی مذهبی ملل دیگر قرار گرفتند و هنوز هم در كتب اسلامی، مخصوصاً در كتب غیرایرانی و غیرشیعی نام آنان در هاله ای از قدس قرار گرفته است؛ در اقصی بلاد اسلامی مردم نام آنها را با احترام فراوان می برند. این دوره از نظر علمی و فرهنگی در ردیف اول است و اما از جنبه ی كسب قداست و احترام مذهبی برای ایرانیان قطعاً بی رقیب و بی نظیر است.

اگر بخواهیم محصول این دو قرن را روشن كنیم باید نظری به جامعه ی ایرانی از حدود دهه ی سوم قرن اول هجری كه ایران به دست مسلمانان فتح شد تا حدود دهه ی دوم قرن سوم هجری كه طاهریان در خراسان نیمه استقلالی یافتند و بلكه تا حدود دهه ی ششم قرن سوم كه صفاریان استقلال یافتند، بیفكنیم و نتیجه گیری كنیم.

البته از این نكته نباید غافل بود كه تازه در عهد صفاریان و سامانیان و غیرهم نیز بسیاری از دانشمندان ایرانی كه استعداد خویش را به ظهور رسانیده اند، در ایران و حوزه ی حكومت ایرانی نبوده اند، غالباً در عراق و احیاناً در حجاز یا جای دیگر می زیسته اند.

بگذریم از سلمان فارسی كه افتخار صحبت رسول خدا صلی الله علیه و آله را كسب كرده و به شرف «مِنّا اَهْلَ الْبَیْت» نایل آمده است و از نظر مسلمانان شیعه افضل صحابه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام است و از نظر غیرشیعه در ردیف كبار صحابه است و نام نامی اش در دیوار مسجد النبی می درخشد.

از این مرد بزرگ و بزرگوار می گذریم. سایر ایرانیان نامدار را درنظر می گیریم.

و چون طرف سخن ما كسانی هستند كه با مقیاس احساسات ملی و ایرانی با ما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 590
سخن می گویند، ما عجالتاً با احساسات شیعی و حتی با احساسات اسلامی خودمان كاری نداریم، تنها از جنبه ی افتخارات ملی مطلب را محل بحث قرار می دهیم. می خواهیم اجمالاً ببینیم این دو قرن چه امكاناتی و چه افتخاراتی برای ملت ایران و ملیت ایرانی كسب كرده است.

در این دو قرن، گروهی از ایرانیان به واسطه ی پیشوایی در قرائت یا تفسیر یا حدیث یا فقه به مقام پیشوایی دین و قداست مذهبی در میان ملل دیگر نایل شدند و در حال حاضر در حدود پانصد و پنجاه میلیون مسلمان (مسلمان غیرشیعه) بدانها از جنبه ی مذهبی احترام می گذارند. نافع و عاصم و ابن كثیر و محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری و طاوس بن كیسان و ربیعة الرأی و اعمش و ابوحنیفه و لیث بن سعد از این طبقه اند.

لیث بن سعد همان ایرانی است كه مفتی مصر شد و در سفری كه به حج آمد، سفیان ثوری (از مشاهیر درجه ی اول فقهای عامه كه خود عرب عدنانی است) زمام ناقه ی او را به افتخار به دوش كشید.

گروهی دیگر در این دو قرن به پیشوایی ادبی نایل آمدند از قبیل: سیبویه، كسائی، فراء، ابوعبیده معمربن مثنی، یونس، اخفش، حماد راویه، ابن قتیبه ی دینوری و بعضی دیگر.

گروهی در ردیف پیشوایان تاریخ قرار گرفتند از قبیل: محمدبن اسحاق صاحب سیره ، ابوحنیفه ی دینوری، بلاذری صاحب فتوح البلدان و برخی دیگر.

گروهی در طبقه ی پیشوایان علم كلام قرار گرفتند و آرائشان در صدر آراء كتب كلامی قرار گرفت از قبیل: آل نوبخت، ابوالهذیل علاف، نظام، واصل بن عطاء، حسن بصری، عمرو بن عبید و امثال اینها.

گروهی دیگر در فلسفه و ریاضیات و نجوم درخشیدند مانند: فرزندان شاكر خوارزمی، همچنین نوبختیان، ابومعشر بلخی، ابوالطیب سرخسی و غیراینها.

از سرداران اسلامی ایرانی، گذشته از سردارانی كه در ایران جنگیده اند مانند طاهر ذوالیمینین، باید موسی بن نصیر فاتح اسپانیا را نام برد.

آری، این است دو قرنی كه آن را دوره ی ركود و سكون و سكوت ایران نامیده اند.
[1] . دو قرن سكوت، ص 107و108.
[2] . ترجمه ی تاریخ تمدن جرجی زیدان، ج /3ص 310 و311.
[3] . تاریخ ادبیات ایران، ترجمه ی فارسی، ج /1ص 311 و 312.
[4] . همان، ترجمه ی فارسی، ج /1ص 301 و302.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است