در
کتابخانه
بازدید : 447864تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Expand بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Collapse بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
Expand گستردگی و همه جانبگی گستردگی و همه جانبگی
Collapse فلسفه و حكمت فلسفه و حكمت
Expand عرفان و تصوف عرفان و تصوف
ذوق و صنعت
دو قرن سكوت؟ !
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این طبقه طبقه ی شاگردان شاگردان بوعلی است، اعم از آنكه واقعاً شاگرد شاگردان بوعلی بوده اند و یا با آنها همزمان بوده اند:

1. ابوالعباس فضل بن محمد لوكری مروی. هم فیلسوف است و هم ادیب. احیاناً از او به «ادیب ابوالعباس لوكری» تعبیر می شود. شاگرد بهمنیار بوده است. كتاب معروفی دارد به نام بیان الحق بضمان الصدق كه هنوز چاپ نشده ولی نسخه هایش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 485
موجود است و مورد اعتنای فلاسفه ی بعد از خودش است. در الهیات اسفار از او نام برده است. او به داشتن حوزه و تربیت شاگردان معروف است. بیهقی در تتمه ی صوان الحكمه می گوید: «فلسفه به وسیله ی لوكری در خراسان انتشار یافت» .

محمود محمد خضیری استاد جامع الازهر در مقاله ای كه به مناسبت هزاره ی ابن سینا در بغداد در كتابی به نام الكتاب الذهبی للمهرجان الالفی لذكری ابن سینا چاپ شده (ص 55) می گوید: «ابوالعباس عمر طویل یافت و من تاریخ وفات او را به دست نیاوردم اما گمان می كنم در اواخر قرن پنجم هجری واقع شده باشد» .

عبد الرحمن بدوی در مقدمه ی تعلیقات ابن سینا (ص 8) از بركلمن نقل می كند كه وفات لوكری در سال 517 (اوایل قرن ششم) بوده است و خود بدوی می گوید: «من نمی دانم بركلمن از چه مأخذی نقل كرده است» .

2. ابوالحسن سعید بن هبة اللّه بن حسین. ابن ابی اصیبعه می گوید: در طب ممتاز بود و در علوم حكمیه بافضل. وی شاگرد ابوالفضل كتیفات و عبدان كاتب بوده [1]و آنها شاگرد ابوالفرج بن الطیب سابق الذكر [2]. این شخص همان كسی است كه اجازه نمی داده است از محضرش یهودی یا نصرانی استفاده كند و ابوالبركات بغدادی صاحب كتاب معروف المعتبر كه در ابتدا یهودی بود، با نیرنگ در كِریاس در می نشست و استفاده می كرد و تا یك سال به همین وضع ادامه داد. بعد از یك سال كه استاد از وجود چنین شاگردی آگاه شد، بر او رحمت آورد و اجازه داد رسماً شركت نماید.

ابن ابی اصیبعه می نویسد: ابوالبركات كتاب التلخیص النظامی تألیف خود سعیدبن هبة اللّه را نزد او خواند.

من نمی دانم آن كتاب در طب بوده یا فلسفه. سعید بن هبة اللّه در 495 درگذشته است.

3. حجة الحق، ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری، معروف به خیام.

فیلسوف و ریاضی دان و احتمالاً شاعر بوده است و شهرت جهانی دارد اما متأسفانه شهرت خیام به اشعار منسوب به اوست نه به فلسفه و ریاضیات، مخصوصاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 486
ریاضیات كه ارزش فراموش ناشدنی در این فنون داشته است. اشعار منسوب به خیام كه اكثریت قریب به اتفاق آنها از خود او نیست، به او چهره ای داده كاملاً مغایر با چهره ی واقعی او، یعنی چهره ی یك انسان شكاك پوچیگرای دم غنیمت شمار غیرمسؤول. شاعری انگلیسی به نام فیتز جرالد كه رباعیات او را- و بنا بر گفته ی آقای تقی زاده گاهی با تحریف و تغییر معنی- به زبانی فصیح به شعر ترجمه كرده، بیش از هركس دیگر موجب این شهرت كاذب شده است.

از خیام برخی رسالات فلسفی باقی مانده كه طرزتفكر او را روشن می سازد؛ یكی رساله ای است به نام كون و تكلیف كه در پاسخ سؤال ابونصر محمد بن عبد الرحیم نسوی، قاضی نواحی فارس است. وی از خیام درباره ی حكمت خلقت و غرض آفرینش و هم درباره ی فلسفه ی عبادات سؤال كرده است و ضمناً ابیاتی در مدح خیام سروده است كه این چند بیت از آنها باقی مانده است:

ان كنت ترعین یا ریح الصباذممی
فاقری السلام علی العلامة الخیم
بوسی لدیه تراب الارض خاضعة
خضوع من یجتدی جدوی من الحكم
فهو الحكیم الذی تسقی سحائبه
ماء الحیوة رفات الاعظم الرمم
عن حكمة الكون و التكلیف یأت بما
تغنی براهینه عن ان یقال لم
خیام، حكیمانه مطابق مبانی استادش بوعلی (یا استاد استادش) پاسخ گفته است. هركس بر مبانی بوعلی در این مسائل وارد باشد می داند كه خیام تا چه اندازه وارد بوده است. خیام در آن رساله از بوعلی به عنوان «معلم» یاد می كند و در مسائل مورد سؤال كه ضمناً سرّ «تضاد در عالم» و مسأله ی شرور هم مطرح شده، مانند فیلسوفی جزمی اظهار نظر می كند و می گوید: من و آموزگارم بوعلی دراین باره تحقیق كرده و كاملاً اقناع شده ایم؛ ممكن است دیگران آن را حمل بر ضعف نفس ما نمایند، اما از نظر خود ما كاملاً قانع كننده است.

این رساله را با چند رساله ی دیگر در اتحاد جماهیر شوروی چاپ و منتشر كرده اند و قبلاً هم در مصر در ضمن مجموعه ای به نام جامع البدایع چاپ شده بوده است. ناشر روسی مدعی است كه ناشران مصری اشتباه كرده، پنداشته اند رساله ی تضاد رساله ی مستقلی است، در صورتی كه متمم رساله ی كون و تكلیف و جزئی از آن است.

اتفاقاً آنچه خیام در این رساله قاطعانه اظهار كرده است همانهاست كه در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 487
اشعار منسوب به او درباره ی آنها اظهار تحیر شده است، و به همین جهت است كه برخی از محققان اروپایی و ایرانی انتساب این اشعار را به خیام نفی می كنند و برخی بر اساس یك سلسله قرائن تاریخی معتقدند كه دو نفر به این نام بوده اند: یكی شاعر و دیگری حكیم و فیلسوف؛ شاعر به نام خیام بوده است و حكیم و ریاضی دان به نام خیامی، و به عقیده ی بعضی [3]شاعر علی خیام بوده است و حكیم و ریاضی دان عمر خیامی.

این كه بعضی مدعی شده اند كه «خیامی» تلفظ عربی خیام است [4]مردود است، زیرا او خود در مقدمه ی رساله ی فارسی كه در «وجود» نوشته است می گوید: «چنین گوید ابوالفتح عمر ابراهیم الخیامی» [5] شاید این اندازه را بتوان مسلّم دانست كه وی مانند اكثر این گونه دانشمندان در عین كمال ایمان و اعتقاد به مبانی دینی- كه از همه ی كتب او ظاهر و لائح است، حتی نوروزنامه ی منسوب به او- با متعبدان قشری سر به سر می گذاشته و همین برای او زحمت و دردسر فراهم می كرده است.

بیهقی می نویسد:

«او تالی بوعلی بود اما در خلق ضیقی داشت و در تعلیم و تصنیف ضنتی. . .

روزی به حضرت شهاب الاسلام، الوزیر عبد الرزاق بن الفقیه در آمد و امام القراء ابوالحسین الغزالی حاضر بود. در اختلاف قراء درباره ی آیتی بحث رفت. چون امام (خیام) حاضر شد، شهاب الاسلام گفت: علی الخبیر سقطنا. . . او وجوه اختلاف قراء بیان كرد و هر وجهی (را) علتی بگفت. پس امام ابوالفخر گفت: كثر اللّه مثلك فی العلماء. » [6] تاریخ تولدش معلوم نیست. تاریخ وفاتش را 517 و526 گفته اند. قدر مسلّم این است كه عمر طویل كرده (در حدود نود سال) [7]اما این كه محضر درس بوعلی را درك كرده باشد، بسیار بعید است. اگر او بوعلی را «معلم» خود می خواند از آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 488
جهت است كه شاگرد مكتب بوعلی است نه شاگرد شخص او، و علی الظاهر نزد شاگردان بوعلی تحصیل كرده است.

4. ابوحامد محمد بن محمدبن احمد غزالی طوسی، اگرچه او را در ردیف فلاسفه- به معنی مصطلح- شمردن صحیح نیست. او خود را فیلسوف نمی شمارد بلكه مخالف فلسفه و فلاسفه (مخصوصاً ابن سینا) است و فلسفه را نزد استاد نخوانده بلكه سه سال به مطالعه ی فلسفه پرداخته، سپس كتاب مقاصد الفلاسفه را نوشته و بعد تهافت الفلاسفه را كه از كتب مهم دوره ی اسلامی است.

ضد فلسفه در جهان اسلام زیاد بوده اند، اما هیچ كس به قدرت غزالی نبوده است.

اگر به فاصله ی كمی افرادی نظیر سهروردی و خواجه نصیرالدین ظهور نكرده بودند، غزالی بساط فلسفه را برچیده بود [8] در عین حال نظر به اینكه نظریات منفی غزالی- و به ندرت نظریات مثبت او- نقشی در تحول فلسفه داشته است، ما او را در ردیف فلاسفه آوردیم.

معروفترین كتاب غزالی احیاء علوم الدین است. كمتر كتابی در میان مسلمین به اندازه ی این كتاب اثر گذاشته است.

غزالی سرگذشت معروف و جالبی دارد. او در سال 450 متولد و در 505 درگذشته است.

در این طبقه، از محمد شهرستانی و ابوحاتم مظفر اسفرازی و میمون بن نجیب واسطی باید نام برد، ولی اولی بیشتر متكلم است تا فیلسوف و دو نفر دیگر بیشتر ریاضی دان اند تا فیلسوف.
[1] . عیون الانباء ، ج /2ص 259.
[2] . همان، ج /2ص 236.
[3] . رجوع شود به بحث محققانه ی آقای محیط طباطبایی در مجله ی «گوهر» ، سال اول، شماره ی 6.
[4] . علی اصغر حلبی، فلاسفه ی ایرانی ، ص 408.
[5] . مجموعه ی رسائل خیام ، چاپ شوروی.
[6] . ترجمه ی تتمه ی صوان الحكمه ، ص 71و72.
[7] . «مقالات و بررسیها» ، دفتر پنجم و ششم، ص 242.
[8] . برای اطلاع از تاریخ و اندیشه ی غزالی رجوع شود به كتاب غزالی نامه آقای جلال همایی و كتاب فرار از مدرسه آقای دكتر عبد الحسین زرین كوب، استادان دانشگاه تهران.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است