در
کتابخانه
بازدید : 447885تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Collapse بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Expand بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اگر بخواهیم روحیه و درجه ی اخلاق عمومی آن روز مردم ایران را بدانیم، مدارك كافی و مستقیم در دست نداریم، ولی از مجموعه ی قرائن می توان به دست آورد كه روحیه و اخلاق عمومی چگونه بوده است.

اخلاق و روحیه دو نوع است: طبیعی و اكتسابی. اخلاق طبیعی یك قوم عبارت است از خصایص نژادی و اقلیمی آنها. وراثت و محیط طبیعی و جغرافیایی همچنانكه در خصوصیات جسمی افراد بشر از رنگ پوست و چشم و مو و خصوصیات اندام مؤثر است، در خصوصیات روحی و مشخصات اخلاقی و روحی آنها نیز مؤثر است، با این تفاوت كه عامل نژادی یعنی وراثت در اثر اختلاطها و امتزاجها و ازدواجها و نقل و انتقال ها و مهاجرتها از بین می رود و شكل دیگر پیدا می كند اما عامل منطقه ای و جغرافیایی از یك ثبات نسبی برخوردار است. عاطفه و مهربانی، خونگرمی، مهمان نوازی، تیزهوشی و سرعت انتقال، آبروداری و صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن از خصایصی است كه ایرانیان در همه ی دوره ها بدانها ستوده شده اند.

اخلاق اكتسابی وابسته است به درجه ی تمدن، البته تمدن انسانی و معنوی نه صنعتی و فنی. اخلاق اكتسابی از طرفی وابسته است به نوع آموزش و پرورش و از طرف دیگر به نظامات اجتماعی و سنن و آداب حاكم بر اجتماع. تأثیر عامل آموزش و پرورش تأثیر مستقیم است و تأثیر عامل محیط اجتماعی تأثیر غیرمستقیم.

قسمت مهمی از روحیه و اخلاق عمومی عكس العمل روحی افراد است در مقابل جریاناتی كه در محیط اجتماعی آنها می گذرد و مخصوصاً سنن و قوانینی كه بر زندگی آنها حكومت می كند.

ایرانیان از نظر اخلاق طبیعی یعنی اخلاق وراثی و اقلیمی مقام شایسته ای داشته اند. ایرانیان از قدیم الایام به دارا بودن خصایص عالی ستوده شده اند.

هرودوت مورخ معروف یونانی در قرن پنجم قبل از میلاد كه اصلاً اهل آسیای صغیر بوده و او را پدر تاریخ نامیده اند، توصیف نسبتاً جامعی از مردم ایران آن روز كرده است. آنچه هرودوت نوشته مجموعه ای از زشتیها و زیباییهاست، ولی می توان گفت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 268
زیباییهایش بیشتر است [1] گزنفون، شاگرد معروف سقراط كه تقریباً یك قرن بعد از هرودوت بوده است، یكی دیگر از كسانی است كه ایرانیان را توصیف كرده است، ولی او برعكس هرودوت كه دوره ی اعتلای ایران را دیده و توصیف كرده است، دوره ی انحطاط ایران را دیده و مقایسه ای میان روحیه و اخلاق ایرانیان در دوره ی كوروش و روحیه و اخلاق آنها در عهد خودش به عمل آورده و تغییر و انحطاط اخلاق ایرانیان را در دوره ی خودش توضیح داده است [2] اگر اخلاق طبیعی ایرانیان را با سایر ملل مقایسه كنیم مسلّماً اگر بر سایر ملل پیشی نداشته باشند، پایین تر هم نیستند. ما برای دوری جستن از اطاله ی سخن، از نقل پاره ای مشخصات اعم از خوب یا بد كه گفته شده است از خصایص روح ایرانی است خودداری می كنیم.

در روایات اسلامی خلق و روحیه ی ایرانی مورد ستایش قرار گرفته است، مخصوصاً از دو جهت: بی تعصبی و آزاد فكری، و دیگر دانش دوستی.

در آیه ی كریمه ی قرآن آمده است: «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ اَلْأَعْجَمِینَ `فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» [3]یعنی اگر قرآن را بر فردی از عجم فرو می فرستادیم اینان (اعراب) هرگز ایمان نمی آوردند. امام صادق علیه السلام فرمود: آری اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمی آورد ولی بر عرب نازل گشت و عجم ایمان آورد، و این فضیلت عجم است [4] ایضاً امام صادق علیه السلام فرمود: آن كس كه اسلام را از روی رغبت و میل پذیرفته است بهتر است از آن كه اسلام را از روی ترس پذیرفته است. منافقان عرب از روی ترس اسلام را پذیرفته اند و ایمانشان حقیقی نیست اما ایرانیان به میل و رغبت خود اسلام را پذیرفته اند [5]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 269
عبد اللّه بن عمر از رسول اكرم صلی الله علیه و آله نقل كرده است كه فرمود: در عالم رؤیا گوسفندانی سیاه دیدم كه گروه انبوهی گوسفند سفید داخل آنها شدند. مردم از آن حضرت پرسیدند: یا رسول اللّه، این خواب را چه تعبیر فرمودید؟ فرمود: تعبیر این خواب این است كه عجم در دین شما و هم در نسب و خون شما شریك خواهد شد؛ یعنی هم به دین شما ایمان خواهد آورد و هم با شما ازدواج خواهد كرد و خونش با شما مخلوط خواهد شد. مردم با تعجب پرسیدند: یا رسول اللّه، عجم دین اسلام را خواهد پذیرفت و سپس در خون ما با ما شریك خواهد شد؟ فرمود: آری، اگر ایمان به ستاره ی ثریا آویخته باشد، مردانی از عجم بدان دست خواهند یازید [6] كریستن سن در خاتمه ی كتاب خود چند صفحه را به اخلاق و روحیه ی ایرانیان اختصاص داده است. وی می گوید:

«جهان ایرانی به صورتی كه مورخان غرب مثل آمیانوس مارسلینوس [7]و پروكوپیوس [8]آن را شناخته و با جنبه های نیك و بدش وصف كرده اند، به نظر ما جامعه ی اشرافی محض می آید. فقط طبقات عالیه معرّف این جامعه محسوب می شده اند و به ملت ایران جلوه و وجهه ی خاص خود را بخشیده اند. » توضیحات آمیانوس مارسلینوس كه كریستن سن به تفصیل نقل كرده است، همه مربوط است به طبقه ی اشراف، و طبعاً جنبه های پست آن بر جنبه های عالی آن زیاد می چربد. جنبه های عالی كم در آن یافت می شود. لزومی ندارد ما آنها را نقل كنیم.

كریستن سن می گوید:

«نویسندگان عرب، دولت ساسانی را كه سرمشق سیاست دول مشرقی بوده با تمجید و تحسین می ستایند و ملت ایران را به بزرگی نام می برند. » آنگاه از كتابی به نام خلاصة العجائب (؟ ) این عبارت را نقل می كند:

«همه ی اقوام جهان برتری ایرانیان را اذعان داشتند، خاصه در كمال دولت و تدابیر عالیه ی جنگی و هنر رنگ آمیزی و تهیه ی طعام و تركیب دوا و طرز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 270
پوشیدن جامه و تأسیسات ایالات و مراقبت در نهادن هر چیز به مكان خود و شعر و ترسّل و نطق و خطابه و قوت عقل و كمال پاكیزگی و درستكاری و ستایشی كه از پادشاهان خود می كردند؛ در همه ی این مسائل برتری ایرانیان بر اقوام جهان مسلّم بود. تاریخ این قوم سرمشق كسانی است كه پس از آنان به نظم ممالك می پردازند. » عجیب این است كه كریستن سن پس از نقل همه ی اینها می گوید:

«ایرانیان در طی قرون متمادی، مقام پیشوایی معنوی خود را در میان ملل اسلامی نگاه داشتند اما نیروی خلقی و سیاسی آنان بعد از سقوط دولت ساسانی خیلی ضعیف شد. سبب این ضعف- چنانكه بعضی پنداشته اند- این نیست كه دین اسلام از حیث استواری مبانی اخلاقی كمتر از دین پارسی بوده است، بلكه یكی از علل انحطاط ملت ایران وضع «حكومت عامه» است كه با اسلام بر قرار شد. طبقات نجبا رفته رفته در سایر طبقات توده فرو رفته، محو گردیدند و صفاتی كه موجب امتیاز آنان بود ضعیف شد. » البته مقصود كریستن سن از نیروی خُلقی كه در ردیف نیروی سیاسی آورده است اخلاق سیاسی است كه با اخلاق انسانی در جهت مخالف قرار دارد. از نظر اخلاق سیاسی یعنی همان دریچه ای كه كریستن سن اینجا از آن دریچه نگریسته است، سقوط طبقه ی نجبا و ضعیف شدن صفات خاص آنها كه به موجب آن صفات یك اقلیت ناچیز حكومت و قدرت و ثروت را در دست گرفته و حقوق اكثریت انبوهی را به خود اختصاص می داد و آنها را در خدمت خود می گرفت و استثمار می نمود و دولت مقتدری بر روی این اساس به وجود آورده بود، موجب تأسف است، اما با مقیاس و معیار بشری و از نظر اخلاق انسانی، سقوط طبقه ی اشراف و باز شدن راه برای «حكومت عامه» نه تنها موجب تأسف نیست، بلكه موجب كمال خرسندی است.

از نظر آموزش و پرورش دوره ی ساسانی كه چگونه بوده و بر چه اساسی بوده است، اطلاع كاملی در دست نیست؛ هرچه بوده همان بوده كه به وسیله ی «هیربد» ها صورت می گرفته است. هیربدها محتویات اوستا را به مردم تعلیم می داده اند، چیز دیگری در اختیار نداشته اند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 271
آن آیینه ای كه از هر آیینه ی دیگر بهتر می تواند وضع اخلاقی آن روز مردم ایران را نشان بدهد، نظامات اجتماعی و خانوادگی آن روز است. اجتماع مدنی و هم اجتماع خانوادگی آن روز، اجتماع متعادلی نبوده است. ما قبلاً به تفصیل در هر دو موضوع بحث كرده ایم.

در اجتماع نامتعادل، مردم تقسیم می شوند به دو طبقه ی اقلیت و اكثریت: اقلیت متنعم و برخوردار، و اكثریت محروم و نیازمند.

طبقه ی برخوردار و متنعم به موجب وضع و حال خود دارای نوعی اخلاق می گردد و طبقه ی محروم دارای نوعی دیگر از اخلاق و هیچ كدام اخلاق متعادل و انسانی نخواهند داشت. طبقه ی برخوردار در این اجتماعات معمولاً طبقه ای است ازخودراضی، مغرور، خودپسند، لوس و ننر، بیكار و بیكاره، ترسو، كم حوصله، كم مقاومت، نازپرورده، زودرنج، اسراف وتبذیركن، عیاش. این اوصاف را كم و بیش در بیان آمیانوس مارسلینوس درباره ی نجبای ایران می بینیم. اما طبقه ی محروم در این گونه اجتماعات طبقه ای است بدبین، كینه توز، ناراضی، بدخواه، انتقامجو، معتقد به شانس و تصادف، منكر نظم و عدل در جهان.

هر چند مورخی توده ی مردم ایران را در آن عصر توصیف نكرده است اما قاعدتاً در چنان اجتماع طبقاتی جز این نمی توانسته است باشد.

در ایران مالیات سرانه گرفته می شد ولی همان طبقاتی كه بیش از دیگران می بایست مشمول قانون مالیات باشند مستثنی بودند. انوشیروان كه در وضع مالیاتها تجدید نظر كرد و اصلاحاتی نمود، باز هم «بزرگان، نجبا، سربازان، روحانیون، دبیران و سایر خدمتگزاران دولت را مستثنی كرد» [9]. بدیهی است كه این تبعیضها و استثناها روح طبقه ی مالیات پرداز را ناراضی و عاصی می گردانید.

از برخی جریانات تاریخی آن عصر كم وبیش می توان به اخلاق عامه ی مردم پی برد.

كامل ابن اثیر می نویسد:

«هنگامی كه رستم فرخزاد در سرزمین بین النهرین به مقابله ی سپاه اسلام می رفت، با عربی برخورد كرد. عرب ضمن گفت و شنود با رستم اظهار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 272
یقین كرد كه ایرانیان شكست می خورند. رستم به طنز گفت: پس ما باید بدانیم كه از هم اكنون در اختیار شما هستیم. عرب گفت: این اعمال فاسد شماست كه چنین سرنوشتی برای شما معین كرده است. رستم از گفت وشنود با عرب ناراحت شد و دستور داد گردن او را بزنند. رستم با سپاهیانش به «برس» رسیدند و منزل كردند. سپاهیان رستم ریختند میان مردم و اموالشان را تاراج كردند، به زنان دست درازی كردند، شراب خوردند و مست كردند و عربده كشیدند. ناله و فریاد مردم بلند شد، شكایت سربازان را پیش رستم بردند. رستم خطابه ای القا كرده به سپاهیان گفت: مردم ایران! اكنون می فهمم كه آن عرب راست گفت كه اعمال زشت ما سرنوشت شومی برای ما تعیین كرده است. من اكنون یقین كردم كه عرب بر ما پیروز خواهد شد، زیرا اخلاق و روش آنها از ما بسی بهتر است. همانا خداوند در گذشته شما را بر دشمن پیروز می گردانید به حكم اینكه نیك رفتار بودید، از مردم رفع ظلم كرده به آنها نیكی می كردید؛ اكنون كه شما تغییر یافته اید، قطعاً نعمتهای الهی از شما گرفته خواهد شد. » [10]
[1] . رجوع شود به تاریخ ایران باستان مشیرالدوله، چاپ جیبی، جلد ششم، صفحات 1534- 1536.
[2] . همان، صفحات 1537- 1542.
[3] . شعراء/198و199.
[4] . تفسیرصافی ذیل همین آیه و سفینة البحار ماده ی «عجم» ، نقل از تفسیر علی بن ابراهیم قمی. البته كلمه ی «اعجم» كه در قرآن آمده است شامل مطلق غیرعرب است اعم از ایرانی و غیرایرانی، ولی ظاهراً منظور از كلمه ی «عجم» كه در حدیث آمده است خصوص ایرانیان است، و به هر حال شامل ایرانیان هم هست.
[5] . سفینة البحار، ماده ی «عجم» .
[6] . همان.
[7] . مورخ رومی در قرن چهارم میلادی كه معاصر ساسانیان بوده است.
[8] . ایضاً مورخ رومی معاصر با قباد و انوشیروان.
[9] . ایران در زمان ساسانیان، ص 390.
[10] . كامل ابن اثیر، ج /2ص 317.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است