در
کتابخانه
بازدید : 447890تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Collapse بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Expand بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برای آنكه تأثیر اسلام را در ایران بررسی كنیم، لازم است نظام اجتماعی آن روز ایران را كه اسلام دگرگون ساخت و نظام دیگری را حاكم كرد نیز بررسی نماییم.

جامعه ی اجتماعی ایران ساسانی جامعه ی طبقاتی و صنفی بوده و اصول و نظامات طبقاتی به شدیدترین وجهی در آن اجرا می شده است.

البته نظام طبقاتی را ساسانیان اختراع نكردند، بلكه از دوره ی هخامنشیان و اشكانیان معمول و مجری بوده است [1]. ساسانیان این نظام را تجدید و تأیید و تقویت كردند.

مسعودی در مروج الذهب [2] می نویسد:

«اردشیربن بابك سرسلسله ی ساسانیان مردم را هفت طبقه قرار داد. » هم او در التنبیه والاشراف [3] می نویسد:

«چون در جریان كار ضحاك، كاوه كه آهنگری بیش نبود توانست ملك ضحاك را واژگون سازد، اردشیر در فرمان معروف خود پادشاهان پس از خویش را از خطری كه از ناحیه ی طبقه ی عوام پیش می آید برحذر داشت. » در كامل ابن اثیر می خوانیم كه:

«هنگامی كه لشكر مسلمین و سپاه ایران در قادسیه به هم رسیدند، رستم فرخزاد، زهرة بن عبد اللّه را كه به عنوان مقدمة الجیش مسلمین پیشاپیش آمده و با جماعت خود اردو زده بود به حضور خود طلبید و منظورش این بود بلكه با نوعی مصالحه كار را تمام كند كه به جنگ نكشد. به او گفت:

شما مردم عرب همسایگان ما بودید و ما به شما احسان می كردیم و از شما نگهداری می نمودیم و چنین و چنان می كردیم. زهرة بن عبد اللّه گفت: امروز وضع ما با اعرابی كه تو می گویی فرق كرده است. هدف ما با هدف آنها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 250
دوتاست؛ آنها به خاطر هدفهای دنیوی به سرزمینهای شما می آمدند و ما به خاطر هدفهای اخروی. ما همچنان بودیم كه تو وصف كردی، تا خداوند پیامبر خویش را در میان ما مبعوث فرمود و ما دعوت او را اجابت كردیم.

او به ما اطمینان داد كه هر كه این دین را نپذیرد خوار و زبون خواهد شد و هر كه بپذیرد عزیز و محترم خواهد گشت. رستم گفت: دین خودتان را برای من توضیح بده گفت: پایه ی اساسی اش اقرار به وحدانیت خدا و رسالت محمد است. گفت: نیك است، دیگر چی؟ گفت: دیگر آزاد ساختن بندگان خدا از بندگی بندگان، برای اینكه بنده ی خدا باشند نه بنده ی بنده ی خدا. گفت:

نیك است و دیگر چی؟ گفت: دیگر اینكه همه ی مردم از یك پدر و مادر (آدم و حوا) زاده شدند و همه با هم برادر و برابرند. گفت: این هم بسیار نیك است.

سپس رستم گفت: حالا اگر اینها را پذیرفتیم، بعد چه می كنید؟ حاضرید برگردید؟ گفت: آری به خدا قسم، دیگر جز برای تجارت و یا احتیاجی دیگر نزدیك شهرهای شما هم نخواهیم آمد. رستم گفت: سخنت را تصدیق می كنم اما متأسفم كه باید بگویم از زمان اردشیر رسم بر این است كه به طبقات پست اجازه داده نشود دست به كاری كه مخصوص طبقات عالیه و اشراف است بزنند، زیرا اگر پا از گلیم خویش درازتر كنند مزاحم طبقات اشراف می شوند. زهرة بن عبد اللّه گفت: بنابراین ما از همه ی مردم برای مردم بهتریم. ما هرگز نمی توانیم با طبقات پایین آنچنان رفتار كنیم كه شما می كنید. ما معتقدیم امر خدا را در رعایت طبقات پایین اطاعت كنیم و اهمیت ندهیم به اینكه آنها امر خدا را درباره ی ما اطاعت می كنند یا نمی كنند. » [4] محققین و مورخین غربی كه به منابع مختلف تاریخی از یونانی و رومی و سریانی و ارمنی و عربی دست یافته اند- بعلاوه حفریات اخیر كمك فراوانی در كشف حقایق تاریخی به آنها كرده است- اتفاق نظر دارند كه نظام طبقاتی ایران ریشه ی قدیمی تر دارد. كریستن سن كه به همه ی این منابع دست داشته و مدت سی سال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 251
در تاریخ ایران در زمان ساسانیان كار كرده است و شاید تا كنون هیچ كس به پای او نرسیده باشد، در مقدمه ی كتاب [5]و همچنین در فصل دوم كتاب خود [6]مفصل دراین باره بحث می كند. طالبان می توانند به آن مراجعه نمایند.

كریستن سن مدعی است كه اصطلاح متداول مورخین اسلامی تحت عنوان «العظما» و «اهل البیوتات» و «الاشراف» كه از شخصیتهای آن عهد و یا دوره های بعد یاد شده است، ترجمه ی ادبی كلمات پهلوی: «واسپوهران» و «ازاذان» و «بزرگان» است [7] ما بحث خود را با استفاده از تحقیقات كریستن سن و دیگران به نظامات اجتماعی ایران در زمان ساسانیان اختصاص می دهیم.

كریستن سن در فصل هفتم كتاب خود، تحت عنوان «نهضت مزدكیه» ، احوال اجتماعی ایرانیان، طبقات جامعه، خانواده، حقوق مدنی ایران را به عنوان مقدمه مورد بحث قرار می دهد. می گوید:

«جامعه ی ایرانی بر دو ركن قائم بود: مالكیت و خون (نژاد) . بنا بر نامه ی «تنسر» حدودی بسیار محكم، نجبا و اشراف را از عوام الناس جدا می كرد.

امتیاز آنان به لباس و مركب و سرای و بستان و زن و خدمتكار بود. . .

بعلاوه، طبقات از حیث مراتب اجتماعی درجاتی داشتند؛ هركس را در جامعه درجه و مقامی ثابت بود. و از قواعد محكم سیاست ساسانیان یكی این را باید شمرد كه هیچ كس نباید خواهان درجه ای باشد فوق آنچه به مقتضای نسب به او تعلق می گیرد. . . قوانین مملكت حافظ پاكی خون خاندانها و حفظ اموال غیرمنقول آنان بود. در فارسنامه عبارتی است كه ظاهراً مأخوذ از «آیین نامگ» عهد ساسانیان است: «عادت ملوك فرس و اكاسره آن بودی كی از همه ی ملوك اطراف چون صین و روم و ترك و هند دختران ستدندی و پیوند ساختندی و هرگز هیچ دختر بدیشان ندادندی، دختران را جز با كسانی كه از اهل بیت ایشان بودند مواصلت نكردندی» .

نام خانواده های بزرگ را در دفاتر ثبت می كردند. دولت حفظ آن را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 252
عهده دار بود و عامه را از خریدن اموال اشراف منع می كرد. با وجود این قهراً بعضی خانواده های نجیب به مرور زمان منقرض می شدند. . . در میان طبقات عامه تفاوتهای بارزی بود. هر یك از افراد مقامی ثابت داشت و كسی نمی توانست به حرفه ای مشغول شود مگر آنچه از جانب خدا برای آن آفریده شده بود. » [8] آقای سعید نفیسی می گوید:

«از اختلافات دینی و طریقتی كه بگذریم، چیزی كه بیش از همه در میان مردم ایران نفاق افكنده بود امتیاز طبقاتی بسیار خشنی بود كه ساسانیان در ایران برقرار كرده بودند و ریشه ی آن در تمدنهای (ایرانی) پیشین بوده، اما در دوره ی ساسانی بر سختگیری افزوده بودند. در درجه ی اول هفت خانواده ی اشراف و پس از ایشان طبقات پنجگانه امتیازاتی داشتند و عامه ی مردم از آن محروم بودند. تقریباً مالكیت انحصار به آن هفت خانواده (هفت فامیل) داشت. ایران ساسانی كه از یك سو به رود جیحون و از سوی دیگر به كوههای قفقاز و رود فرات می پیوست، ناچار حدود صدوچهل میلیون جمعیت داشته است. اگر عده ی افراد هر یك از هفت خاندان را صدهزار تن بگیریم، شماره ی ایشان به هفتصد هزار نفر می رسد، و اگر فرض كنیم كه مرزبانان و دهگانان كه ایشان نیز تا اندازه ای از حق مالكیت بهره مند بوده اند نیز هفتصد هزار نفر می شده اند، تقریباً از این صدوچهل میلیون، یك میلیون ونیم حق مالكیت داشته و دیگران همه از این حق طبیعی خداداد محروم بوده اند. ناچار هر آیین تازه ای كه این امتیازات ناروا را از میان می برد و برابری فراهم می كرد و به این میلیونها مردم ناكام حق مالكیت می داد و امتیازات طبقاتی را از میان می برد، همه ی مردم با شور و هیجان بدان می گرویدند. » [9] در شاهنامه ی فردوسی كه منابعش همه ایرانی و زردشتی است، داستان معروفی آمده است كه به طور واضح نظام طبقاتی عجیب و طبقات بسته و مقفّل آن دوره را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 253
نشان می دهد؛ نشان می دهد كه تحصیل دانش نیز از مختصات طبقات ممتاز بوده است.

می گوید در جریان جنگهای قیصر روم و انوشیروان، قیصر به طرف شامات كه در آن وقت در تصرف انوشیروان بود قشون كشید، و سپاه ایران به مقابله پرداخت.

در اثر طول كشیدن مدت، خزانه ی ایران خالی شد. انوشیروان با بوذرجمهر مشورت كرد. قرار بر این شد كه از بازرگانان قرضه بخواهند. گروهی از بازرگانان دعوت شدند. در آن میان یك نفر «موزه فروش» بود كه از نظر طبقاتی چون كفشگر بود، از طبقات پست به شمار می آمد. گفت: من حاضرم تمام قرضه را یكجا بدهم، به شرط اینكه اجازه داده شود یگانه كودكم كه خیلی مایل است درس بیاموزد به معلم سپرده شود.

بدو كفشگر گفت كاین من دهم
سپاسی ز گنجور بر سر نهم
بدو كفشگر گفت كای خوب چهر
نرنجی بگویی به بوذرجمهر
كه اندر زمانه مرا كودكی است
كه بازار او بر دلم خوار نیست
بگویی مگر شهریار جهان
مرا شاد گرداند اندر نهان
كه او را سپارم به فرهنگیان
كه دارد سر مایه و هنگ آن
فرستاده گفت این ندارم به رنج
كه كوتاه كردی مرا راه گنج
بیامد بر شاه بوذرجمهر
كه ای شاه نیك اختر خوب چهر
یكی آرزو كرد موزه فروش
اگر شاه دارد به گفتار گوش
فرستاده گفتا كه این مرد گفت
كه شاه جهان با خرد باد جفت
یكی پور دارم رسیده به جای
به فرهنگ جوید همی رهنمای
اگر شاه باشد بدین دستگیر
كه این پاك فرزند گردد دبیر
به یزدان بخواهم همی جان شاه
كه جاوید بادا سزاوار گاه
بدو گفت شاه ای خردمند مرد
چرا دیو چشم تو را خیره كرد؟ !
برو همچنان بازگردان شتر
مبادا كزو سیم خواهیم و زر
چو بازارگان بچه گردد دبیر
هنرمند و با دانش و یادگیر
چو فرزند ما برنشیند به تخت
دبیری ببایدش پیروز بخت
هنر یابد ار مرد موزه فروش
سپارد بدو چشم بینا و گوش
به دست خردمند مرد نژاد
نماند جز از حسرت و سرد باد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 254
به ما بر پس از مرگ نفرین بود
چو آیین این روزگار این بود
هم اكنون شتر بازگردان به راه
درم خواه و از موزه دوزان مخواه
فرستاده برگشت و شد با درم
دل كفشگر زان درم پر ز غم [10]
كریستن سن می گوید:

«به طور كلی بالارفتن از طبقه ای به طبقه ی دیگر مجاز نبود، ولی گاهی استثناء واقع می شد، و آن وقتی بود كه یكی ازآحاد رعیت اهلیت و هنر خاصی نشان می داد. در این صورت بنا بر نامه ی «تنسر» آن را (باید) بر شهنشاه عرضه كنند، بعد تجربت موبدان و هرابذه و طول مشاهدات، تا اگر مستحق بدانند به غیرطایفه الحاق فرمایند. . . مردمان شهری نسبتاً وضع خوبی داشتند. آنان هم مانند روستاییان مالیات سرشماری می پرداختند ولی گویا از خدمات نظامی معاف بودند و به وسیله ی صناعت و تجارت صاحب مال و جاه می شدند. اما احوال رعایا به مراتب از آنان بدتر بود، مادام العمر مجبور بودند در همان قریه ساكن باشند و بیگاری انجام دهند و در پیاده نظام خدمت كنند. به قول آمیانوس مارسلینوس: «گروه گروه از این روستاییان پیاده از پی سپاه می رفتند. گویی ابدالدهر محكوم به عبودیت هستند، به هیچ وجه مزدی و پاداشی به آنان نمی دادند» . . . در باب احوال رعایایی كه در زیر اطاعت اشراف و ملاّك بوده اند اطلاع بیشتری نداریم. آمیانوس گوید: «اشراف مزبور خود را صاحب اختیار جان غلامان و رعایا می دانستند» . وضع رعایا در برابر اشراف و ملاك به هیچ وجه با احوال غلامان تفاوتی نداشت. . . با وجود این، نظر به اهمیت فوق العاده ای كه زراعت در دین زردشت داشته، چنانكه كتابهای مقدس در ستایش این كار مبالغه كرده اند، مسلّم است كه حقوق قانونی زارعین از روی كمال دقت معین بوده است. چندنسك از نسكهای اوستا محتوی قواعد و احكامی در این خصوص بوده اند. » [11] ایضاً می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 255
«اطلاعاتی كه راجع به جامعه ی ایرانی می توانیم از منابع قدیمه استخراج كنیم، هر چند ناقص و پراكنده است ولی ما را با یك جامعه آشنا می كند كه نیروی ذاتی و استحكام باطنی آن مبتنی بر علائق عمیق و عتیقی بود كه راجع به پیوند خلل ناپذیر دودمانی داشت. قوانین را برای پاسبانی خانواده (خون نژاد) و دارایی (مالكیت) وضع كرده بودند و به این وسیله می خواستند امتیاز طبقات را با دقت هرچه تمامتر حفظ كنند. . . » [12] كریستن سن در فصل هشتم كتاب خویش نیز نمونه ها و دلایل و قرائنی برای زندگی خشن طبقاتی آن روز ذكر می كند [13] دومزیل نیز در مقاله ای تحت عنوان «طبقات اجتماعی ایران قدیم» توضیحاتی در این زمینه داده است [14] مسأله ی تعلیمات عمومی و روحانیت دینی كه با هم مربوط بوده اند وضع خاصی داشته است.

سعید نفیسی می گوید:

«در این دوره طبقه ی روحانیان در ایران برتری كامل در همه ی شؤون اجتماعی داشتند. روحانیان به سه دسته تقسیم می شدند: نخست موبدان بودند. . . سركرده ی موبدان به عنوان موبدان موبد یا موبد موبدان در پایتخت، اول شخص مملكت و دارای اختیارات نامحدود بوده است. . . پس از موبدان طبقه ی هیربدان بودند كه قضاوت و تعلیم و تربیت فرزندان، سپرده به ایشان بوده است، و در این دوره تعلیم و تربیت و فراگرفتن علوم متداول انحصار به موبدزادگان و نجیب زادگان داشته و اكثریت نزدیك به اتفاق فرزندان ایران از آن محروم بوده اند. پس از هیربدان، طبقه ی آذربدان بودند كه حكم متولیان و خادمان آتشكده ها و موقوفات بسیار آنها را داشته اند و وظیفه ی ایشان نخست نگهداری آتشهای مقدس هر آتشكده ای و سپس شستشو و پاكیزه نگاهداشتن محوطه ی آتشكده و اداره كردن مراسم دینی مانند نمازها و جشنهای كستی بندان برای كودكان و زناشوییها و مراسم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 256
مردگان بوده است. . . » [15] بحث دیگر درباره ی نظامات اجتماعی ایران مربوط است به رژیم حكومت ساسانیان. حكومت ساسانیان استبدادی محض بوده است. آنان خود را آسمانی نژاد و مظهر خدا می دانستند و از مردم به كمتر از سجده راضی نمی شدند، و مردم با این وضع خو گرفته بودند. كسانی كه بخواهند از این نظر جامعه ی ایرانی آن روز را مطالعه كنند می توانند رجوع كنند به كتابهای: تاریخ ادبیات ادوارد براون، جلد اول، ترجمه ی آقای علی پاشاصالح [16]و كتاب تمدن ایرانی، تألیف جمعی از خاورشناسان، ترجمه ی دكتر بهنام [17]و تاریخ اجتماعی ایران، تألیف سعید نفیسی، جلد دوم [18]و مخصوصاًایران در زمان ساسانیان، تألیف كریستن سن محقق دانماركی، ترجمه ی رشید یاسمی [19] ما فعلاً مقتضی نمی بینیم دراین باره بحثی بكنیم. بعداً در بخش «خدمات ایران به اسلام» اندكی دراین باره بحث خواهیم كرد.
[1] . رجوع شود به تاریخ ایران باستان، تألیف مشیرالدوله، چاپ جیبی، جلد ششم، صفحه ی 1500 و جلد نهم، صفحه ی 2684. ایضاً تاریخ ایران، تألیف مشیرالدولة، صفحات 16و123و240.
[2] . ج /1ص 152.
[3] . ص 76.
[4] . كامل ابن اثیر، ج /2ص 319و320.
[5] . صفحات 29- 36 از ترجمه ی فارسی.
[6] . صفحات 117- 161.
[7] . ایران در زمان ساسانیان، ص 339- 341.
[8] . همان، صفحات 339- 341.
[9] . تاریخ اجتماعی ایران، ج /2ص 24و25.
[10] . شاهنامه فردوسی، چاپ سازمان كتابهای جیبی، جلد ششم، صفحات 258- 260.
[11] . ایران در زمان ساسانیان، ص 343- 346.
[12] . همان، ص 359.
[13] . رجوع شود به صفحات 388و390و425و426و532 همان كتاب.
[14] . كتاب تمدن ایرانی، ص 51- 56.
[15] . تاریخ اجتماعی ایران، ج /2ص 25و26.
[16] . صفحات 142و192و193.
[17] . صفحات 189- 194.
[18] . ص 16.
[19] . صفحات 4، 112، 146، 275، 284، 291، 330، 401، 405، 426، 430، 469، 471، 485، 496، 517، 528.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است