عقاید طوایف آریا در ادوار قدیم بر نوعی طبیعت پرستی ثنوی
مبتنی بوده است؛ یعنی این طوایف در آغاز كار عوامل طبیعت را- اعم از عوامل
مفید و سودبخش یا عوامل مضر و زیانبخش- می پرستیده اند؛ مثلاً آب، خاك،
آتش، باران و غیره از یك طرف و رعد، برق، صاعقه، جانوران زیانكار از طرف
دیگر مورد پرستش واقع می شده اند؛ عوامل مفید برای اینكه نظرشان جلب شود و
خیری برسانند پرستش می شده اند و عوامل بد برای اینكه از شر آنها در امان باشند.
در این دوره، این طوایف گویی برای خود عوامل طبیعی روح و شعور و ادراك و
احساسات قائل بوده اند. به هر حال، عوامل طبیعی كه مورد پرستش بوده اند در این
دوره دو دسته بوده اند: عوامل نیك و عوامل بد. عوامل نیك به داعی رجا و عوامل
بد به داعی خوف پرستش می شده اند. در حقیقت از همان آغاز به نوعی دوگانگی
میان خدایان قائل بوده اند و به دوگونه آنها را می پرستیده اند.
در دوره ی بعد برای هریك از این انواع مفید یا مضر، خدایان و ارباب انواعی قائل
بوده اند و به جای موجودات طبیعی، خدایان و ارباب انواع مورد پرستش قرار
می گرفته اند: خدای آتش، خدای باد، خدای باران، خدای رعد، خدای صاعقه و
غیره. . . در این دوره خود خدایان كه به صورت ارواح و اشباح تصور می شده اند، به
دو دسته تقسیم می شده اند: خدایان نیكخواه و خیررسان و خدایان بدخواه و
زیان رسان، یا ارواح نیك و ارواح پلید؛ یعنی در این دوره نیز نوعی ثنویت بر عقاید
آریایی حكومت می كرده است.
مرحوم سعید نفیسی می نویسد:
«پس از آنكه آریاییان ایران از دوره ی مهاجرت آسوده شدند و شهرنشین
گردیدند به تدریج به یك عده عوامل خوب و بد، خیر و شر، و زشت و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 184
زیبای طبیعت معتقد شدند. در میان عوامل خوب از همه مهمتر روشنایی و
باران، و در میان عوامل بد از همه مهمتر شب و زمستان و خشكسالی و
قحطی و بیماریها و مرگ و آفات دیگر بود. ناچار عوامل خیر و زیبایی را
كه می پرستیدند برای آنها نماز و دعا و نذر و نیاز می كردند، برای رهایی از
عوامل شر وردهایی می خواندند و كم كم این اعمال به جادوگری و سحر و
طلسم منتهی گشت و پیداست كه این عقاید (جادوگری و طلسم) یادگار
دوره ای است كه با اقوام سامی بابلی و آسوری همسایه شده اند، زیرا اقوام
سامی بابلی و آسوری به سحر و طلسم و جادو عقیده ای راسخ داشتند و
این اعتقاد را ایرانیان از آنها كسب كردند و در همین زمان است كه زرتشت
از میان ایرانیان برخاسته و با این خرافات درافتاده است. »
[1]
كریستن سن می گوید:
«دین قدیم آریاها بر پرستش قوای طبیعت و عناصر و اجرام سماوی
استوار بود. معذلك از زمان بسیار قدیم خدایان عمده ی طبیعت دارای
خصوصیات اخلاقی و اجتماعی می شوند. چنین به نظر می رسد كه قبل از
جدا شدن دو تیره ی هندی و ایرانی از یكدیگر تفاوتی میان دو دسته از
خدایان عمده ی آنها بوده است. یك دسته را «دیوها» می خواندند و در رأس
آنها خدای جنگجویی به نام «ایندرا» قرار داشت و دسته ی دیگر را
«آسوراها» (به ایرانی «آهور» ) می گفته اند و سردسته ی آنها «ورون» و «میتر»
بود. اكثر دانشمندان برآنند كه «مزداه» ایرانیان كه به معنی دانا و بزرگترین
آهور می باشد، همان «ورون» قدیم است كه نام اصلی اش در نزد اقوام
ایرانی فراموش شده است. »
[2]
ثنویت به معنی اعتقاد به دو مبدأ خیر و شر از دورترین زمانها در فكر مردم آریا
بوده است و در حقیقت مهمترین چیزی كه از دیر زمان فكر این مردم را مشغول
می كرده است دوگونه بودن موجودات و خوب و بد بودن آنهاست. آقای دكتر محمد
معین می گوید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 185
«آریاییان از دیرباز به دو مبدأ خیر و شر قائل بودند. از یك سو خدایان و
از سوی دیگر اهریمنان قرار داشتند. امور نیك و خیر مانند روشنایی و
باران را به خدایان نسبت می دادند و امور بد و شر همچون تاریكی و
خشكی را به اهریمنان.
آتش پسر آسمان در شكل ابتدایی خود كه برق باشد، در مبارزه ی ارواح
منوّر- كه حامل روشنی، گرما و زندگانی هستند- با روانهای پلید تاریكی
و خشكی، عامل مؤثر شمرده می شود.
دومزیل در عنوان «ادیان ایران باستان» می نویسد: در مقابل خدا و ملكوت
(روشنایی و فراوانی و ترقی) دنیای شر و تاریكی كه در آن دیوان (دئوها)
فرمانروایی می كنند قرار دارد. اعتقاد به ثنویت از خصوصیات طرز تفكر
ایرانی است. در اینجا جز تاریكی، شرارت، گندیدگی و انهدام چیزی به
چشم نمی خورد. دنیای شر تحت فرمان روح پلیدی است به نام
«اهرمئنیو» یا اهریمن. »
[3]
آقای دكتر معین سپس به سخنان خود چنین ادامه می دهد:
«میدان این مبارزه بین آسمان و زمین در جوّ است. انقلابهایی كه در نظر ما
معمولاً در قالب تظاهرات هوایی جلوه گر می شوند و ما به ندرت در آنها
تعمق می كنیم، برای آریاییان قدیم كه دارای روح حساس و فكر مصور
بودند مظهر مبارزه ی شدیدی بود كه بین موجودات فوق بشر و قادر بر خیر و
شر به عمل می آید، و این نمایش را در پرده های مختلف خیال خود مجسم
می كردند. . . »
[1] .
تاریخ اجتماعی ایران ، ج /1ص 27و28.
[2] .
ایران در زمان ساسانیان ، ص 45.
[3] .
مزدیسنا و ادب پارسی ، چاپ دوم، ص 43.