در
کتابخانه
بازدید : 448004تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Collapse بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Expand بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی پیدایش مذهب عیسوی در ایران و احیاناً تحت فشار قرار گرفتن آن و مقاومت سرسخت مسیحیان و سپس نفوذ و توسعه ی آن مذهب در ایران تا آنجا كه در اواخر عهد ساسانی برخی سلاطین ساسانی تمایل به این مذهب پیدا كردند و بسیاری از خاندانهای اصیل زردشتی به آن گرویدند، داستانی دلكش و عبرت آموز است و نشان دهنده ی ضعف معنوی دین زردشت علیرغم قدرت روحانیان آن دین، در میان ایرانیان است.

اگر اسلام به ایران نیامده بود، مسیحیت ایران را می گرفت و آیین زردشت به دست عیسویت تباه می شد، همچنانكه كیشهای مانوی و مزدكی نیز كه از داخل ایران ظهور كرده بودند رقیبهای سرسخت دیگری برای آیین زردشتی بودند و زردشتیان كینه ی شدیدی نسبت به آنها داشتند و به همین دلیل است كه زردشتیان ایران مانویها و مزدكیها و حتی مسیحیها را بیش از مسلمین دشمن می داشتند. در دوره ی اسلام مكرر می بینیم كه زردشتیان و مخصوصاً روحانیان زردشتی با مسلمین علیه مانویها و مزدكیها همكاری می كنند و از آن سو می بینیم كه عیسویان ایران نیز در اثر آزارها و محدودیتها و احیاناً قتل عام ها (در زمان شاهپور دوم) كه از ناحیه ی زردشتیان دیده بودند، مسلمین را بر زردشتیان مقدّم می دارند و مقدم مسلمین را به ایران گرامی می شمارند.

نفوذ مسیحیت و توسعه ی آن در ایران بسیار عادی و طبیعی بوده است. راجع به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 163
علت و منشأ پیدایش عیسویت در ایران، كریستن سن می نویسد:

«در موقعی كه سلسله ی ساسانی جانشین اشكانیان شد، عیسویان مركز تبلیغی مهمی در شهر «الرها» (در آسیای صغیر، تركیه ی فعلی) داشتند. . .

دولت در جنگهای بزرگی كه با روم كرد، اسیران را در نواحی دوردست كشور ایران مسكن داد. پادشاهان ایران در لشكركشی های خود به سوریه گاهی تمام سكنه ی یك شهر یا یك ناحیه را كوچ داده، در یكی از نقاط داخلی كشور مقیم می كردند. چون قسمت اعظم این مهاجرین عیسوی مذهب بودند، دیانت مسیح در هر گوشه ای از ایران اندكی رواج گرفت. » [1] در كتاب تمدن ایرانی ، به قلم جمعی از خاورشناسان می نویسد:

«در حقیقت، مذهب مسیح در ایران به دست آرامیها كه در سوریه اقامت داشتند یا مبلغانی كه از ادس (اورفه) [2]آمدند و یا به دست اسرای جنگی وارد این سرزمین شد. از سال یكصد میلادی دسته هایی از مسیحیان در «اربل» بودند و بین سال 148 تا 191 در «كركوك» فعلی آثاری از وجود آنها هست. اگرچه هنوز در ایران مذهب مسیح تشكیلات رسمی به خود نداده بود ولی مسیحیت توجه بسیاری از ایرانیان خصوصاً شخص مانی را به خود جلب كرد. » [3] ایضاً در همان كتاب تحت عنوان «دین مسیح در ایران عهد ساسانی» می نویسد:

«در بیزانس امپراطور و دربار و تمام جامعه مسیحی بودند. در ایران، گذشته از اینكه عملاً قدرت در دست زردشتیان بود، اصولاً از ابتدای عهد ساسانی دولت هم از دین زردشت كه دین رسمی بود حمایت می كرد. عدم تعصب درباره ی مسیحیان از ابتدای ظهور دین مسیح به وجود نیامده بود. در زمان شاپور دوم كه از نظر سیاسی با كنستانتین دشمنی داشت، وضع مسیحیان ایران بسیار سخت بود. . . در ابتدا مسیحیان به شدت مورد آزار قرار گرفتند؛ بدون محاكمه یا بعد از محاكمه ی مختصری آنها را به شهادت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 164
می رساندند یا به طریق بسیار شدیدی عذاب می دادند. شرح شكنجه ی شهدای مسیحی به زبان شامی به دست ما رسیده و نشان می دهد چگونه این مسیحیان كه امروز نام آنها را فراموش كرده ایم با قدرت و شجاعت شهید شده اند، ولی بزودی مقامات رسمی به این مطلب پی بردند كه این مسیحیان پرتجربه، از اتباع مناطق فرعی و خارجیهای نافرمان كه هر ساعت خیانت می كردند نبودند، بلكه از ایرانیان حقیقی بودند كه در زمان سابق از طرفداران جدی مذهب زرتشت محسوب می شدند و بعضی از آنها از اشخاص بسیار برجسته و مشهور بودند كه در میهن پرستی آنها شكی نبود، فقط در حفظ عقیده ی خود بسیار ثابت قدم بودند. از آن به بعد قوای انتظامی تصمیم گرفت به جای تنبیه، گمراه شدگان را به راه راست هدایت نماید، ولی از این نیز نتیجه ی مفیدی به دست نیامد. بنابراین با وجود مدت چهل سال آزار و شكنجه، دین مسیح در ایران موقعیت مطمئنی به دست آورد. وقتی ایام آزار به علت اشكالاتی كه در نتیجه ی حملات هونها و هیاطله در مشرق پیش آمده بود به پایان رسید، موقع برای ایجاد تشكیلات و وضع ثابت مسیحیان در ایران به دست آمد. . . مسیحیان ایران بزودی صاحب حیات معنوی و فرهنگی نیرومندی گردیدند كه حتی آزارهایی كه در قرن پنجم به وسیله ی یزدگرد دوم و بهرام پنجم به عمل آمد نتوانست شكستی بر آنها وارد آورد. در سلوقیه (تیسفون) و خصوصاً در نصیبین، مكتبهای روحانی و مذهبی به صورت درخشانترین مكتبهای مشرق به وجود آمد. تأسیس صومعه ها باعث شد كه عده ی زیادی معلمین اصول مذهبی در آن صومعه ها تربیت شدند و این سنت هنوز در صومعه ها ادامه دارد. حیات واقعی مسیحیت ایران بیشتر از نتیجه ی تبلیغات آن ظاهر می شود. » [4] نویسنده ی مقاله ی فوق الذكر [5]سپس به موضوع حیات مسیحیت در آن عصر و قدرت تبلیغات مسیحی در آن زمان و در آخر به شكستی كه در مشرق از ناحیه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 165
اسلام بر مسیحیت وارد شد، اشاره می كند و می گوید:

«با یك نظر سریع به نقشه ای كه اخیراً آقای «ژ. دویلیه» استاد دانشكده ی حقوق «نولوز» ضمن انتشار حاصل زحمت زیاد و پرفایده ی خویش نشر كرده روشن می شود كه چگونه مبلغینی از ایالت كلده به كشورهای مدیترانه و دریای چین رفته و تا هندوستان جنوبی و تبت و كشور مغولستان، عده ی زیادی را به دین مسیح درآورده اند. این تبلیغ در میان كشورها نشده بلكه در میان ملل صحراگردی به عمل آمده است كه هر روز در یك كشور به سر می بردند. به این طریق دین مسیح در این نقاط بسیار دور تا قرن سیزدهم هنوز پابرجا بود و هنگامی كه مبلغین «فرانسیسكن» از قبیل «ژان دوپلان كارپن» و «روبروك» و مسافرینی مانند «ماركوپولو» به آن كشور مسافرت كردند، آن را در حال حیات یافتند. در میان اردوهای سیار رؤسای طوائف مغول كه به دنبال پیروزی به طرف مغرب روان بودند و هنوز درباره ی اختیار ادیان مختلفی مانند بودایی و مانوی و اسلام كه در میان راهشان بود تردید داشتند، مذهب نسطوری طرفدار زیاد پیدا كرد و هنگامی رسید كه احتمال می رفت تمام رقبای خود را شكست دهد. قبول دین اسلام از طرف مغول، شكست بزرگی برای مسیحیت در این نواحی بود. » [6] در زمان خسرو پرویز، مسیحیت در ایران بیش از هر وقت دیگر قوت گرفت.

بسیاری از نزدیكان شاه كه از ایرانیان اصیل بودند عیسوی شدند. چنانكه می دانیم خسرو پرویز در اثر قیام و انقلاب بهرام چوبین، سردار معروف ایرانی مجبور شد ایران را ترك كند و به رقیب قدرتمند خویش «موریكیوس» قیصر روم پناه ببرد و از او استمداد كند و با دادن امتیازاتی به او و با كمك او به پایتخت برگردد. گویند خسرو در مدتی كه در روم مانده بود تمایلی به مسیحیت پیدا كرده بود.

كریستن سن می گوید:

«موبدان چندان از بازگشت خسرو كه در سال 581 میلادی اتفاق افتاد شادمان نشدند، زیرا كه این پادشاه از روم این ارمغان را همراه داشت كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 166
نسبت به اوهام و خرافات نصاری میلی حاصل كرده بود و مؤید او در این عقاید زنی عیسوی «شیرین» نام بود كه سوگلی حرم او گردید. » [7] بعضی ادعا كرده اند كه خسروپرویز كیش زردشتی را رها كرده و رسماً به كیش مسیحی درآمده است، ولی كریستن سن می گوید:

«محققاً قول اوتیكیوس كه گوید خسرو پرویز آیین نصاری گرفت اصلی ندارد، ولی روابط این پادشاه با قیصر «موریكیوس» كه او را در گرفتن تاج و تخت یاری كرد و مزاوجت او با شاهزاده خانم رومی موسوم به «ماریا» و نفوذ محبوبه ی او «شیرین» كه كیش عیسوی داشت، او را وادار كرد كه لااقل ظاهراً نسبت به رعایای عیسوی خود نظر مرحمتی داشته باشد. اما شخص خسرو هم ممكن است بعضی از خرافات عیسویان را بر موهومات سابق خود افزوده باشد. . . » [8] كریستن سن سپس از قدرت یافتن دو فرقه ی مسیحی یعقوبی و نسطوری در دربار خسرو پرویز و كشمكشهای آنها با یكدیگر و مسیحی شدن برخی از سرداران ایرانی از قبیل «مهران گُشْنَسْپ» كه نسطوریان او را غسل تعمید دادند و به نام «گیورگیس» نامیدند و همچنین چند تن دیگر از این قبیل یاد می كند. كریستن سن می گوید:

«مهران گشنسپ چون به دین مسیح گروید، خود را به بیابان كشید تا در آنجا حقایق دین جدید را از رهبانان تعلیم بگیرد. روزی از خواهر خود پرسید كه بعد از انتقال من به كیش نصاری در دربار چه می گفتند؟ خواهرش جواب داد: بیا، برای تو هیچ خطری نیست. شاه وقتی كه خبر تنصر تو را شنید، فقط فرمود: مهران گشنسپ به دوزخ شتافت. حال راه خود را پیش گیر. ممكن است پادشاه مقرر فرماید كه املاكت را نیز پس بدهند. چندی بعد مهران گشنسپ خواهر خود را ملاقات كرد در وقتی كه به عقد یكی از اشراف درآمده بود. پس چند قدمی پیش رفته، با كمال احترام به او نماز برد و تعظیم كرد. خواهر از مسند خود برخاسته، با كمال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 167
مهربانی دست را به جانب او دراز كرد. آنگاه خندان به او گفت: شادباش، من نیز عیسوی هستم. » [9] از آنچه تاكنون گفتیم معلوم شد: اولاً عیسویت به طور طبیعی در ایرانِ زردشتی در حال پیشروی بوده است و اگر حال بر همین منوال باقی می ماند خطر بزرگی برای دین زردشتی بود. ثانیاً عیسویت برخلاف زردشتی گری داعیه ی جهانی داشت؛ یعنی مبلغان مسیحی برای عیسویت مرز نمی شناختند، فعالانه كوشش می كردند كه عیسویت را در ایران و خارج مرزهای ایران گسترش دهند و در این راه موفقیتهایی هم كسب كرده بودند. ثالثاً اسلام كه به ایران آمد، بیش از آنكه به زردشتی گری كه در حال انحطاط بود ضربه بزند، به مسیحیت كه در حال رشد و توسعه بود ضربه زد، بازارش را شكست و آن را از میدان بدر كرد. اگر اسلام نیامده بود، مسیحیت در سراسر مشرق ریشه می دوانید و تنها نفوذ معنوی اسلام بود كه مانع گسترش مسیحیت در شرق نزدیك و شرق دور شد.

پاپهای مسیحی همواره بیش از موبدان زردشتی از توسعه و نفوذ معنوی اسلام در ایران رنج می برده اند، زیرا آنها بیش از اینها احساس غبن می كرده اند و به همین جهت است كه امروز هم كه قرنها از آن تاریخ می گذرد، وقتی كه یك نویسنده ی ناپاك سرشت زیر نام ایران و ایرانیت قلم به دست می گیرد [و] تا آنجا كه می تواند به اسلام حمله می كند، آن كس كه از او تقدیر و تشكر می كند و به او مدال می دهد عالیجناب پاپ است [10].
[1] . همان كتاب، ص 290.
[2] . شهر «الرها» سابق الذكر.
[3] . تمدن ایرانی ، به قلم جمعی از خاورشناسان، ص 28.
[4] . همان كتاب، ص 216- 218.
[5] . آقای پ. ژ. دومناشه.
[6] . همان كتاب، ص 218و219.
[7] . ایران در زمان ساسانیان ، ص 466.
[8] . همان كتاب، ص 510.
[9] . همان كتاب، ص 512 و513.
[10] . روزنامه ی اطلاعات، 12744، مورخه ی /847/28، ص 11.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است