در
کتابخانه
بازدید : 447844تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Collapse بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Expand بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برای اینكه نمونه ای از عقاید مختلفی كه در این زمینه ابراز می شود به دست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 138
داده باشیم، چند نمونه را ذكر می كنیم.

آقای تقی زاده در خطابه ی «تحولات اجتماعی و مدنی ایران در گذشته» به نقل آقای دكتر معین در كتاب مزدیسنا و ادب پارسی [1] چنین می گوید:

«اسلام. . . آیینی نو، دارای محاسن و اصول و قوانین منظم آورد، و انتشار اسلام در ایران روح تازه و ایمان قویتر دمید كه دو مایه ی مطلوب نیز بر اثر آن به این دیار آمد: یكی زبان بسیار غنی و پرمایه و وسیع یعنی عربی بود. . . این زبان وقتی كه به ایران آمد و به تدریج با زبان لطیف و نغز و دلكش آریایی و تمدن ایرانی ممزوج و تركیب شد و جوش كامل خورد و به وسیله ی سخنوران بزرگ ایرانی قرون چهارم و پنجم و ششم و چند نفر بعد از آن سكه ی فصاحت كم نظیر خورد، برای ما زبانی به وجود آورد كه لایق بیان همه ی مطالب گردید و نماینده ی درخشان آن سعدی و حافظ و ناصرخسرو و امثال آنها هستند. . . دیگری علوم و معارف و تمدن بسیار عالی پرمایه ای بود كه به وسیله ی ترجمه های كتب یونانی و سریانی و هندی به زبان عربی در مشرق اسلامی و قلمرو خلافت شرقیه از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن سوم بین مسلمین آشنا به زبان عربی و بالخصوص ایرانیان انتشار یافت. . . از اقیانوس بیكران علوم و فنون و آداب حكمت یونانی، نسبتاً كم كتابی- كه در قرن دوم موجود بود- ماند كه مسلمین ترجمه نكردند. . . بر اثر آن ترجمه های عربی از یونانی، علم و حكمت و همه ی فنون چنان در ممالك اسلامی و مخصوصاً در ایران رواج یافت كه هزاران عالم نامدار مانند ابن سینا و فارابی و بیرونی و محمد بن زكریای رازی و غیرهم با ده هزاران تألیف مهم (البته 99 درصد به عربی) به ظهور آمدند و تمدن بسیار درخشان اسلامی قرون 2 تا 7 اسلام كه شاید پس از یونان و روم بزرگترین و عالیترین تمدن دنیا باشد، به وجود آمد. . . » آقای تقی زاده در این گفتار خود همین قدر می گویند اسلام به ایران روح تازه داد؛ درباره ی این مطلب بحثی نمی كنند كه اسلام از ایران چه چیز را گرفت و چه چیز به آن داد كه در نتیجه ایران روح تازه یافت. ما سعی می كنیم ان شاء اللّه در این كتاب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 139
تا حدودی این مطلب را روشن كنیم. ایشان فقط اشارتاً می گویند: «اصول عدالت و قوانین منظم آورد» كه البته اینها قسمتی است از آنچه اسلام آورده و داده است.

ایشان در سخن خود صریحاً ادعا می كنند كه این اسلام بود كه زمینه را برای شكفتن استعدادهای ادبی و حكمت عملی از قبیل سعدی و حافظ و ناصرخسرو و برای شكفتن استعدادهای فلسفی و طبی و ریاضی از قبیل ابن سینا و فارابی و رازی و بیرونی فراهم كرد.

آقای زین العابدین رهنما در مقدمه ی ترجمه و تفسیر قرآن [2] چنین می نویسد:

«ظهور دین اسلام در عربستان یكی از بزرگترین انقلابهای تاریخ بشری بود. . . در اول سده ی هفتم مسیحی شروع شد و به تدریج در مدت كوتاهی تمام شبه جزیره ی عربستان را فرا گرفت. پس از آن به كشورهای مجاور هم كه دارای برجسته ترین تمدن و فرهنگ آن عصر بودند رو آورد. تغییرات و تحولات شگرف و بسیار ژرفی كه در مردم و جامعه ی آن كشورها به نام اصول مذهبی به وجود آورد، از شگفتیهای پر از رمز حیات بشری است كه بسیاری وابستگیهای بیهوده ی زندگی را از میان برد و بسیاری از بستگیهای جدید را كه از هر زنجیر پولادین محكمتر بود در دل و فكر مردم آفرید.

این انقلاب به نام تمدن جدید، نه تنها عربستان مرده و صحرای بی آب و علف ساكت و بی سروصدایی را كه مردمش بجز انگشت شماری ناشناس بودند، به عربستان پرسروصدایی كه هزاران فرد آن به نامها و عناوین و برجستگیهای اخلاقی شناخته شدند تبدیل كرد، بلكه فلسفه ها و اندیشه های نوینی برایشان آورد؛ اگرچه پاره ای از ریشه های آن از تمدن دو كشور بزرگ مجاور آن (ایران و روم) آبیاری شده بود، معذلك برای آن دو كشور هم بسیار تازگی داشت؛ به منزله ی دروس نو آسمانی و فلسفه هایی از عدالت خواهی و پرهیزكاری علیه ستمگری و بیداد بود كه مانند آبهای خنك و گوارایی در دل تشنه ی افراد آن و در مغز متفكر جویندگان آنها جایگزین گردید. این غلبه ی فكری بنام (كذا) كاری بزرگ اسلام بر اجتماعات و مردم آن دو كشور بزرگ و رسوخ تعلیمات دادخواهی در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 140
مردم ستمدیده ی آنها كه راهشان از خلق بریده شده و فقط به سوی خالق باز مانده بود، تنها به عنوان پیروزی پابرهنه ها بر چكمه پوشها و غلبه ی سلاح كهنه بر سلاح نو یا غلبه ی بی سلاحها بر سلاح داران نبود، بلكه- چنانكه گفتیم - غلبه ی اندیشه ی نو و دادخواهی گروه مظلومان بر جمعیت ظالمان و پیروزی ستمدیدگان بر ستمگران بود. این فكر و احساس در مردم آن كشورها چنان رسوخی كرد كه برای برانداختن حكومتهای خودشان با پرچمداران آیین اسلامی هم آواز و همفكر شدند و آثار این غلبه ی معنوی امروز هم كه یكهزار و چندصد سال از آن ظهور و پیدایش می گذرد در خانه ی یكایك افراد ملتهای ایمان آورده برقرار است، در صورتی كه از پیروزی جنگی و جنگاوران فاتح عرب كوچكترین اثری در این كشورها باقی نمانده است. » به عقیده ی آقای رهنما اسلام وابستگیهای بیهوده را از بین برد و وابستگیهایی پولادین به وجود آورد، فلسفه ها و اندیشه های نوینی عرضه و ارائه كرد، غلبه ی اسلام غلبه ی اندیشه ی نو بر اندیشه ی كهنه بود نه غلبه ی قومی بر قوم دیگر، غلبه ی اسلام غلبه ی عدالت خواهی و پرهیزكاری بود بر ستمگری و تبهكاری، عامل اصلی پیروزی اسلام مردم عرب نبودند بلكه توده های محروم و تشنه ی حقیقت و عدالت خود آن سرزمینها بودند كه در پرتو یك اندیشه ی آسمانی بر قدرتهای اهریمنی حاكم بر اجتماعات خود شوریدند.

آقای دكتر عبد الحسین زرین كوب در كتاب كارنامه ی اسلام [3] در بحث از علل تمدن عظیم و باشكوه اسلامی می گوید:

«. . . آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفتهای مادی را برای مسلمین میسر ساخت، در حقیقت همان اسلام بود كه با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیای باستانی كرد و در مقابل رهبانیت كلیسا كه ترك و انزوا را توصیه می كرد، با توصیه ی مسلمین به «راه وسط» توسعه و تكامل صنعت و علم انسانی را تسهیل كرد. در دنیایی كه اسلام به آن وارد شد، این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 141
در اثر تعصبات مسیحی كه روزبروز در آن بیشتر غرق می شد، هر روز علاقه ی خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع می كرد. تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ی ژوستی نیان، اعلام قطع ارتباط قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم. در ایران هم اظهار علاقه ی خسرو انوشیروان به معرفت و فكر یك دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی كه برزویه ی طبیب در مقدمه ی كلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیای معرفت را در این سرزمین غیرممكن كرد. در چنین دنیایی كه اسیر تعصبات دینی و قومی بود، اسلام نفخه ی تازه ای دمید، چنانكه با ایجاد دارالاسلام كه مركز واقعی آن قرآن بود - نه شام و نه عراق- تعصبات قومی و نژادی را با یك نوع جهان وطنی چاره كرد، در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس، تسامح و تعاهد با اهل كتاب را توصیه كرد و علاقه به علم و حیات را. و ثمره ی این درخت شگرف كه نه شرقی بود و نه غربی، بعد از بسط فتوحات اسلامی حاصل شد. » از نظر آقای دكتر زرین كوب، اسلام به دنیایی پا گذاشت كه در حال ركود و جمود بود. اسلام با تعلیمات مبنی بر جستجوی علم و ترك تعصبات قومی و مذهبی و اعلام امكان همزیستی با اهل كتاب، غلها و زنجیرهایی كه به تعبیر خود قرآن به دست و پا و گردن مردم جهان آن روز بسته شده بود پاره كرد و زمینه ی رشد یك تمدن عظیم و وسیع را فراهم ساخت.

پروفسور ارنست كونل آلمانی، استاد هنر اسلامی در دانشگاه برلین در سالهای 1935- 1964 در مقدمه ی كتاب هنر اسلامی می گوید:

«اشتراك در معتقدات دینی در اینجا تأثیری قویتر از آنچه در دنیای مسیحیت وجود دارد بر فعالیتهای فرهنگی ملل مختلف داشته است.

اشتراك در مذهب باعث شده تا بر روی اختلافات نژادی و سنن باستانی ملتها «پل» بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوی بلكه حتی آداب و رسوم كشورهای گوناگون را به طرز حیرت انگیزی در جهت روشن و مشخصی هدایت نماید. چیزی كه بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و پاسخ به جمیع مسائل زندگی قاطعیت داشت، قرآن بود. انتشار قرآن به زبان اصلی و فرمانروایی مطلق خط عربی، پیوندی به وجود آورد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 142
كه تمام دنیای اسلام را به هم مربوط ساخت و عامل مهمی در خلق هر نوع اثر هنری گردید. تباین در هنر دینی و غیردینی آن طور كه دنیای غرب می شناسد، در اینجا بكلی از بین رفته است. البته عبادتگاهها به علت احتیاجات عملی، شكل معماری خاصی پیدا كرده اند ولی تزیین آنها درست مطابق قواعدی بوده كه در مورد ابنیه ی غیردینی هم رعایت شده است. » [4] ایضاً می گوید:

«آنچه در اینجا كمال اهمیت را دارد این است كه با وجود برخوردهای شدید سیاسی در قرون وسطی، بین تمام كشورهای اسلامی روابطی وجود داشت كه نه تنها معاملات تجاری را رونق می داد بلكه امكان توسعه و تبادل پیشرفتهای فرهنگی را نیز میسر می ساخت. سفرنامه های جهانگردان و جغرافی دانان بزرگ عرب حاكی از آن است كه چگونه مردم یك كشور از مزایای كشورهای دیگر مطلع بوده اند. بنابراین جای هیچ گونه تعجبی نیست اگر می بینیم كه كشفیات تكنیكی جدید و پیشرفتهای هنری با سرعت به همه جا راه پیدا كند. هركس در مكتب جهان بینی غربی تعلیم دیده است باید پیش خود مجسم كند كه در دنیای اسلام شرایط اولیه ی دیگری حكمفرما بود و این شرایط بیش از هر چیز در خلق آثار هنری مؤثر بود. » [5] آنچه این دانشمند می گوید اگرچه مخصوص ایران نیست و شامل تمام قلمرو اسلامی می شود ولی به هر حال شامل ایران هم هست. نكته ی جالب در بیان این دانشمند این است كه می گوید مسلمانان از نژادهای مختلف بر روی اختلافات نژادی خود پل بسته بودند؛ یعنی اسلام برای اولین بار توانست كلیتی و وحدتی سیاسی و اجتماعی براساس عقیده و مرام و مسلك به وجود آورد، و همین جهت تسهیلات زیادی از لحاظ ایجاد تمدنی عظیم و وسیع به وجود آورد. از این گونه اظهارنظرها فراوان می توان یافت.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 143
نقطه ی مقابل این گونه اظهارنظرها، یك سلسله اظهارنظرهای دیگر است كه آنها نیز باید مورد توجه واقع شود. طبق آن اظهارنظرها هجوم اعراب مسلمان به ایران و غلبه ی آنها بر ایرانیان برای ایران فاجعه بوده است نظیر فاجعه ی حمله ی اسكندر و حمله ی مغول. همان طور كه حمله ی اسكندر و حمله ی مغول- و مخصوصاً حمله ی مغول- شیرازه ی یك تمدن بزرگ را از هم پاشید، حمله ی اعراب مسلمان نیز مدنیتی را مضمحل ساخت و اگر مردم ایران بعد از اسلام، خصوصاً در قرنهای سوم و چهارم و پنجم و ششم هجری در خط علم و فرهنگ افتادند ناشی از خصیصه ی نژادی و سابقه ی فرهنگی قبل از اسلام آنها بود و در حقیقت نوعی بازگشت به دوره ی قبل از اسلام بود و اسلام تنها كاری كه كرد این بود كه در حدود دو قرن وقفه ای در این سیر علمی و فرهنگی ایجاد كرد؛ پس از دو قرن كه ایران استقلال سیاسی یافت و از تحت سلطه و نفوذ عرب خارج شد و شخصیت پیشین خود را باز یافت، دو مرتبه راه گذشته ی خویش را ادامه داد و بدین گونه استمرار فرهنگی ایران ادامه یافت.

البته در میان محققان ایرانی و غیرایرانی كسی را نمی توان یافت كه این گونه اظهارنظر نماید. این گونه اظهارنظرها همواره از طرف كسانی صورت می گیرد كه گفتارشان آب و رنگ تبلیغ دارد و اهمیتی كه دارد در این است كه اخیراً زیاد تكرار می شود و غالباً توأم است با تعبیرات ادبی و تحریك آمیز.

آقای فریدون آدمیت در كتاب امیركبیر و ایران [6]می گوید:

«دین اسلام برای ایجاد مركزیت در یك جامعه ی ابتدایی مثل عربستان كاملاً ضروری بود، به همین دلیل هم ظهور كرد. این مذهب كه معجونی بود از افكار و ادیان سابق آن شبه جزیره و حاوی تعالیم دوپهلو و كشدار، پس از ورود به ایران یك انحراف ناگهانی در سیر اجتماعی این كشور وارد آورد و به همان اندازه كه برای یك اجتماع ابتدایی مثل عربستان مفید واقع گردید، منشأ آثار شوم و مخربی در ایران گشت. ایرانیان نیز به نوبه ی خود بیكار ننشستند و مدت بهت و حیرت و زمان تماشای آنان كم طول كشید و از هر طرف نغمه های مخالف ساز نموده، غالباً طریقه و مشی خود را با آیات ناسخ و منسوخ قرآن مدلّل می كردند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 144
. . . ولی رفته رفته در نتیجه ی انتشار و رسوخ آن قسمت از تعالیم اسلام كه دنیا را جیفه ای فانی و زندان مؤمن می دانست و رواج فلسفه ی هندی با آن اصول منفی و فناء فی اللهی، ملت ایران به یك بی علاقگی به زندگانی مادی خوگر شد كه تسلی بخش اندیشه ی چاره جوی او بود. بدین ترتیب می بینیم كه تعالیم اسلام مثل گناه شمردن جمع ثروت و مال، تحریم صنایع مستظرفه، روزی را مقسوم و سرنوشت بشر را مقدّر و محتوم شمردن و متوسل به قضا و قدر شدن، با فلسفه ی اشراق و اصول تصوف كه در بدو امر به صورت یك مقاومت منفی از طرف مخالفین اسلام جلوه گر شده بود در هم آمیخت.

اعتقاد به فلسفه ی تقدیر در ایران رواج بسیار گرفت و در نتیجه ی آن، حیات مادی ایران به پریشانی و ویرانی گرایید. قطع علائق دنیوی، تنبلی، ویرانه نشینی، خراباتیگری، گدایی و دریوزگی همه از نتایجی بود كه درست یا نادرست از مذهب اسلام گرفتند. این تعالیم در ایران رونق یافته، مقدمه ی یك انحطاط اجتماعی را فراهم می نمود. » این نویسنده از طرفی می گوید دین اسلام برای ایجاد مركزیت در یك جامعه ی ابتدایی مثل عربستان كاملاً ضروری بود و از طرف دیگر تنبلی، ویرانه نشینی، خراباتیگری، گدایی و دریوزگی را محصول تعالیم اسلامی می داند. چطور ممكن است كه تعلیماتی اینچنین قادر باشد حتی جامعه ای مثل عربستان آن روز را مركزیت و وحدت و قدرت بدهد؟ ثانیاً اگر چنان بود باید ملل اسلامی از ابتدای نفوذ اسلام در میان آنها دچار رخوت و سستی و انحطاط می شدند، در كار زندگی به عنوان اینكه دنیا جیفه است لاقید می گشتند و دست روی دست گذاشته همه چیز را حواله به تقدیر می كردند و خود خراباتی می شدند، و حال آنكه طبق گواهی قطعی تاریخ، با ظهور اسلام در مردم منطقه ای وسیع از شمال افریقا تا شرق آسیا حیات و جنبش و نهضتی عظیم و وسیع پدید آمد و تمدنی كم نظیر پایه گذاری شد و تا شش قرن ادامه یافت و پس از آن، ركود و جمود و روح خراباتیگری بر مردم این منطقه مسلط گشت.

این نویسنده، دانسته یا ندانسته مبارزه ی اخلاقی اسلام را با پول پرستی و اینكه نباید هدف زندگی تحصیل درآمد و انباشتن ثروت باشد، به حساب گناه شمردن كار و فعالیت و كسب و صنعت و تولید ثروت هرچند به منظور خدمت و توسعه ی زندگی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 145
اجتماعی باشد- كه اكیداً مورد تشویق و توصیه ی اسلام است- می گذارد و میان زهد و تقوا به مفهوم بودایی و مسیحی كه هریك از عبادت و فعالیت را به یك دنیای جداگانه مربوط می داند و زهد و تقوای اسلامی كه عبارت است از علوّ نظر و پاكی و طهارت نفس فرق نمی نهد و یا نمی خواهد فرق نهد.

از همه عجیب تر پیش كشیدن بحث قضا و قدر است كه به پیروی از اروپاییان آن را عامل انحطاط مسلمین می شمارد. بهتر این بود لااقل این بحث را به كسانی كه تخصصی دارند واگذار می كرد. این بنده در رساله ی «انسان و سرنوشت» به اندازه ی لازم درباره ی قضا و قدر به مفهوم اسلامی آن و تأثیر و یا عدم تأثیر آن در انحطاط مسلمین بحث كرده است، و آن رساله چاپ شده و در اختیار خوانندگان محترم این كتاب است.

در كتابهای درسی دبستانی و دبیرستانی كم و بیش همین طرز تفكر تبلیغ می شود. كمتر كتاب كلاسیك را می توان یافت كه وارد این بحث شده باشد و این طرز تفكر را تبلیغ نكرده باشد. ما نمونه ای از یك كتاب دبیرستانی نقل و به همان اكتفا می كنیم. در جغرافیای سال دوم دبیرستان، تحت عنوان «جغرافیای انسانی ایران» می نویسد:

«تأسیس و ایجاد دانشكده ی پزشكی جندی شاپور (در خوزستان) در زمان ساسانیان نمودار توجه عمیق ایرانیان به مسائل علمی بوده. به طور قطع كتب و رسالات پرارزشی در آن زمان به وسیله ی ایرانیان تدوین گردیده است كه متأسفانه بر اثر حملات بیگانگان از بین رفته و اكنون فقط اسامی بعضی از آنها به یادگار مانده است. تسلط عرب بر ایران در حیات علمی و ادبی ما تأثیر عمیقی داشته است، زیرا از یك سو قسمت اعظم آثار علمی و ادبی و هنری ما را محو و نابود ساخت و از سوی دیگر مهاجمان زبان و خط خود را آنچنان بر ما تحمیل كردند كه بسیاری از دانشمندان ایرانی مانند ابن مقفّع، محمد زكریای رازی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، ابونصر فارابی، امام محمد غزالی و حكیم عمر خیام نیشابوری آثار علمی و ادبی فراوانی به زبان عربی منتشر ساختند. از قرن سوم هجری كه بر اثر مجاهدات و مبارزات دلیرانه ی مردم ایران كشور ما استقلال خود را باز یافت، زبان كنونی اعتبار فراوانی گرفت و گویندگان و نویسندگان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 146
سخن پرداز نامی همچون رودكی، فردوسی، خیام، مسعود سعد سلمان، مولوی، سعدی، حافظ و صدها شاعر و نویسنده ی نغزگفتار وطن ما سرچشمه ی فیاضی برای ادبیات جهان به وجود آوردند. » بنا بر نوشته ی این كتاب، در ایران قبل از اسلام علوم و هنر و ادبیات رونق فراوانی داشته است و تسلط اعراب مسلمان در حیات معنوی ایران تأثیر منفی داشته است و اعراب زبان و خط خود را آنچنان بر ایران تحمیل كردند كه حتی امثال بوعلی سینا و غزالی پس از چهارصد سال و پانصد سال بعد از این حمله و دویست سال و سیصد سال پس از استقلال ایران باز هم مجبور بودند به زبان عربی آثار خود را تألیف كنند، و فقط از زمانی به نظم و نثر پارسی پرداختند كه از اسارت عرب نجات یافتند و زبان فارسی عكس العملی بود در مقابل هجوم اسلام و مسلمانی. ما قبلاً درباره ی افسانه ی تحمیل زبان عربی به ایران و این تبلیغ مغرضانه كه احیای زبان فارسی یك عكس العمل ایرانی بود در مقابل اسلام، بحث كرده ایم و درباره ی افسانه ی محو آثار علمی ایران به وسیله ی اعراب مسلمان و بالخصوص درباره ی ماهیت و هویت دانشكده ی جندی شاپور بعداً در همین كتاب و یا در یك رساله ی جداگانه بحث خواهیم كرد.

برخی پا را از این فراتر نهاده و ورود اسلام را به ایران مساوی با یك فلاكت و بدبختی دائم دانسته و تمام خصایص سوء اخلاقی امروز ایرانیان را مولود هجوم اعراب به ایران و نفوذ اسلام در میان ایرانیان معرفی می كنند. برای نمونه، قسمتی از یك مقاله در مجله ی «فردوسی» شماره ی 787 مورخه ی 3 آبان 45 را ذكر می كنیم.

نویسنده در این مقاله خواسته است به كتاب غربزدگی جلال آل احمد پاسخ بگوید.

آل احمد مدعی است فساد این نسل مولود خودباختگی این نسل در برابر غرب و ماشینیسم است. آل احمد غربزده را این طور توصیف می كند:

«آدم غربزده هرهری مذهب است، به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست، یك آدم اسقاطی است، نان به نرخ روزخور و همه چیز برایش علی السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است. نه ایمانی دارد، نه مسلكی، نه مرامی، نه اعتقادی به خدا یا به بشریت. نه در بند تحول اجتماعی است و نه حتی در بند لامذهبی و بی دینی. البته گاهی به مسجد می رود، همان طور كه به حزب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 147
می رود یا به سینما اما همه جا فقط تماشاچی است، درست مثل اینكه به تماشای بازی فوتبال رفته است. همیشه كنار گود است. هیچ وقت او را وسط گود نمی بینی. هیچ وقت از خودش مایه نمی گذارد، حتی به اندازه ی نم اشكی در مرگ دوستی یا توجهی در زیارتگاهی یا تفكری در ساعت تنهایی، و اصلاً به تنهایی عادت ندارد، از تنها ماندن می گریزد چون از خودش وحشت دارد. همیشه در همه جاست. هیچ وقت از او فریادی یا اعتراضی یا امّایی یا چون و چرایی نمی شنوی. آدم غربزده راحت طلب است، دم را غنیمت می داند- و نه البته به تعبیر فلسفه- آدم غربزده شخصیت ندارد، چیزی است بی اصالت. . . » مجله ی «فردوسی» به آل احمد جواب می دهد كه:

«این آدم كه تو وصف كردی فقط مال دویست سال اخیر است؟ . . . نه، چنین آدم سر به هوا و بی اعتقاد هرهری مذهب متملق دروغگوی بی مایه ی بی وطن هیچ جایی كه تو وصف كردی، قریب هزار و سیصد سال است كه در این آب و خاك پدید آمده است. از همان روز شوم و سیاه كه نگهبانان كاخ مدائن به دیدن تازیان به كنار دروازه های شهر فریاد برآوردند: «دیوان آمدند، دیوان آمدند» ، نطفه ی این موجود حرامزاده بسته شده و هنگامی كه فیروزان، سردار نگون بخت ایرانی در جنگ نهاوند فریب خدعه ی ناجوانمردانه ی اعراب را در گریز و حمله خورد و باخت، این موجود به دنیا آمد. و حالا هزار و سیصد سال است كه ما آنچنان آدمهایی داریم كه همه شان تقیه می كنند، به دیگران اطمینان ندارند و چون سوء ظنی هستند، هیچ گاه دلشان را باز نمی كنند و هیچ وقت از آنها فریادی یا اعتراضی یا امّایی و یا چون و چرایی نمی شنوی. » همین مجله در دنباله ی این مقاله در شماره ی بعد می نویسد:

«در هزار و اندی سال پس از حمله ی اعراب به این سرزمین معیارهای اخلاقی، روحی و ملی ما دگرگون شده است؛ كیفیت جنگاوری، حریف بودن و هجوم آوری ما به زبونی، نان به نرخ روز خوری و ناجنسی و تذبذب بدل شد و از این تغییر چه جرثومه های دیگر كه به جانمان حمله می آورد. » و ایضاً همین مجله در شماره ی 23 اردیبهشت ماه 47، تحت عنوان «سمبولیسم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 148
در شعر» می نویسد:

«می دانیم حمله ی تازیان به ایران برای مردم مرزوبوم ما بسیار گران تمام شد و در تصادم دو تمدن ایران و تازیان مردم ما از پای درآمدند و شكست سیاسی به شكست معنوی انجامید. . . تازیان تمدن ایران را استهزا می كردند و ایرانیان را «موالی» یعنی بندگان می خواندند. . . جشنهای ایرانی موقوف شد، باده كه ایرانیان پس از ناهار و شام می نوشیدند عمل شیطانی و حرام خوانده شد، شعله های آتشكده های مرزوبوم ما خاموشی گرفت، اما بزودی مردم ایران به مقاومتهای جدی دست زدند و ملت ایران از خاكستر تیره بختی و شكست چون مرغ آتش برخاست و شعله های آتش نبوغ ایرانی از آتشكده ی جان دانشورانی چون ابوریحان بیرونی، فردوسی، خیام، عبد اللّه بن مقفّع، رودكی، دقیقی، زكریای رازی، بیهقی زبانه كشید، كابوس به پایان آمد. » سرجان ملكم انگلیسی در تاریخ ایران می نویسد:

«پیروان پیغمبر عربی از پایداری و لجاجی كه ایرانیان در دفاع از ملك و مذهب خویش نمودند، چنان در خشم بودند كه چون دست یافتند هر چیز را كه موجب تقویت ملیت دانستند عرضه ی تخریب و هلاك ساختند. شهرها با خاك یكسان و آتشكده ها با آتش سوخته شد و موبدان را كه مأمور مواظبت امور و مباشرت خدمات معبدها و هیكلها بودند از دم تیغ گذراندند و كتب فضلای ملت اعم از آنكه در مطلق علوم نوشته شده بود یا در تاریخ و مسائل مذهبی، با كسانی كه این گونه كتابها در تصرف ایشان بود در معرض تلف آوردند. عرب متعصب بجز قرآن در آن ایام نه كتابی می دانست و نه می خواست بداند. موبدان را مجوس و ساحر می دانستند و كتب ایشان را كتب سحر می نامیدند. از حال كتب یونان و روم می توان قیاس كرد كه كتب مملكتی مثل ایران چقدر از آن طوفان باقی خواهد ماند. » [7] آنچه این به اصطلاح مورخ می گوید خیلی تازگی دارد، زیرا در هیچ سند و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 149
مدرك تاریخی یافت نمی شود. ناچار باید فرض كنیم كه این مورخ به سند و مدركی دست یافته كه چشم هیچ حلال زاده ای آن را ندیده و دست احدی به آن نرسیده و مصلحت هم نبوده است كه آن سند و مدرك افشا شود. آری ناچاریم چنین فرض كنیم، زیرا اگر چنین فرض نكنیم ناچاریم خدای ناخواسته در حسن نیت و كمال صداقت و نهایت راستگویی این مورخ عظیم الشأن كه البته هیچ مأموریتی از طرف وزارت امور خارجه ی انگلستان برای تألیف این كتاب نداشته است! اندكی تردید روا داریم، و چنین چیزی چگونه ممكن است؟ ! .

آنچه این مورخ در اسناد و مدارك غیرمرئی- كه جز در آرشیو وزارت امور خارجه ی انگلستان پیدا نخواهد شد- یافته است این است كه اولاً برخلاف گفته ی همه ی مورخین، ایرانیان در دفاع از ملك و مذهب خویش پایداری و لجاج می نمودند و با آنهمه پایداریها و لجاجها و با آن جمعیت فراوان كه بالغ بر صد و چهل میلیون در آن عصر تخمین زده شده است و با آنهمه ساز و برگها، از یك جمعیت چهل پنجاه هزار نفری عرب پابرهنه كه از لحاظ عدد كمتر از یك دهم سربازان تحت السلاح ایران بودند و از لحاظ ساز و برگ جنگی طرف مقایسه نبودند و به فنون جنگی آن روز نیز چندان وارد نبودند، شكست خوردند. پس قطعاً این شكست را طبق اظهارات این نویسنده باید به حساب پفیوزی ملت ایران گذاشت نه به حساب نارضایی آنها از حكومت و آیین و نظامات داخلی خود و نه به حساب جاذبه ی آیین و ایدئولوژی جدید به نام اسلام.

ثانیاً شهرهای ایران به وسیله ی اعراب مسلمان با خاك یكسان شده است. این شهرها در كجا بوده و چه نامی داشته است و در كدام كتاب تاریخ نام آنها برده شده است؟ جوابش را خود سر جان ملكم باید بدهد.

ثالثاً موبدان و مباشران معبدها از دم تیغ گذرانده شده اند و آتشكده ها با آتش سوخته شده است، اما اینكه مورخینی مانند مسعودی و مقدسی و غیرآنان نوشته اند كه تا زمان آنها (در حدود قرن چهارم) هنوز آتشكده ها باقی و پابرجا بوده است و حتی امرای مسلمان ضمن پیمان عهد متعهد می شدند كه معابد اهل كتاب و از آن جمله مجوس را حفظ كنند، مطلبی است كه آقای سرجان ملكم نمی خواهد بحثی در آن باره بكند.

رابعاً كتابهای علمی و مذهبی ایران و كسانی كه این كتابها در تصرفشان بوده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 150
است، یكجا در معرض تلف واقع شده اند. ما بعداً تحت عنوان «كتابسوزی» دراین باره مفصلاً بحث خواهیم كرد.

خامساً اعراب مسلمان موبدان را ساحر و كتب مجوس را كتاب سحر می نامیدند. این نیز مطلبی است كه برای اولین بار از زبان این مورخ بی غرض! باید شنیده شود.

این بود دو نظر متضادی كه درباره ی اسلام و ایران اظهار می شود. اكنون ما كدام نظر را بپذیریم؟ آیا آن نظر را بپذیریم كه مدعی است ایران و غیرایران در جاهلیت عمیقی فرو رفته بود، افكار و عقاید به پستی گراییده بود، حكومتها فاسد گشته بود، نظامات اجتماعی فاسد، ستم فراوان، توده ها ناراضی و جهان نیازمند به یك تحول و نوسازی بود؛ اسلام آمد و این رسالت را انجام داد، معیارها را دگرگون ساخت، بندها را پاره كرد و خوابها را از كلّه ها پرانید و روحی تازه به پیكر نیمه جان ملتها و از آن جمله ملت ایران دمید، و یا این نظر را كه می گوید همه چیز داشتیم، اسلام آمد و همه را از ما گرفت؟ .

خوشبختانه همان طور كه قبلاً گفتیم تاریخ جهان و ایران مقارن ظهور اسلام روشن است. مطالعه ی مختصری در تاریخ، وضع را روشن می كند. كافی است ببینیم كه ایران قبل از اسلام از لحاظ نظام فكری و اعتقادی چه افكار و معتقداتی داشته است و ارزش آن معتقدات چیست، نظامات اجتماعی، خانوادگی، اخلاقی، سیاسی آن روز ایران چه نظاماتی بوده است؛ سپس آنها را با نظامات فكری، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، اخلاقی اسلام با توجه به متن تاریخ مقایسه و نتیجه گیری كنیم.

سخن خود را از نظامات فكری و اعتقادی ایران آغاز می نماییم.
[1] . چاپ دوم، ص 16.
[2] . ص 75.
[3] . ص 13.
[4] . هنر اسلامی ، ترجمه ی مهندس هوشنگ طاهری، ص 6.
[5] . همان كتاب، ص 8.
[6] . ج /1ص 74و75.
[7] . به نقل كتاب مزدیسنا و ادب فارسی ، ص 13.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است