در
کتابخانه
بازدید : 446336تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Expand بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Expand بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
هرچه روزگار می گذشت، بر علاقه و ارادت ایرانیان نسبت به اسلام و بر هجوم روزافزون آنان به اسلام و ترك كیشها و آیینهای قبلی و آداب و رسوم پیشین افزوده می شد.

بهترین مثال، ادبیات فارسی است. هرچه زمان گذشته است، تأثیر اسلام و قرآن و حدیث در ادبیات فارسی بیشتر شده است. نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتی حكمای قرون ششم و هفتم به بعد بیشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حكمای قرون سوم و چهارم. این حقیقت از مقایسه ی آثار رودكی و فردوسی با آثار مولوی و سعدی و نظامی و حافظ و جامی كاملاً هویداست.

در مقدمه ی كتاب احادیث مثنوی [1] پس از آنكه می گوید: «از قدیمترین عهد، تأثیر مضامین احادیث در شعر پارسی محسوس است» و به اشعاری از رودكی استشهاد می كند، می گوید:

«از اواخر قرن چهارم كه فرهنگ اسلامی انتشار تمام یافت و مدارس در نقاط مختلف تأسیس شد و دیانت اسلام بر سایر ادیان غالب آمد و مقاومت زرتشتیان در همه ی بلاد ایران با شكست قطعی و نهایی مواجه گردید و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 100
فرهنگ ایران به صبغه ی اسلامی جلوه گری آغاز نهاد و پایه ی تعلیمات بر اساس ادبیات عربی و مبانی دین اسلام قرار گرفت، بالطبع توجه شعرا و نویسندگان به نقل الفاظ و مضامین عربی فزونی گرفت و كلمات و امثال و حكم پیشینیان (قبل از اسلام) در نظم و نثر كمتر می آمد. چنانكه به حسب مقایسه، در سخن دقیقی و فردوسی و دیگر شعرای عهد سامانی و اوایل عهد غزنوی نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حكم وی بیشتر دیده می شود تا در اشعار عنصری و فرخی و منوچهری كه در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم می زیسته اند. » نیز تاریخ نشان می دهد كه هرچه استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر شده، اقبال آنها به معنویات و واقعیات اسلام فزونی یافته است.

طاهریان و آل بویه و دیگران كه نسبتاً استقلال سیاسی كاملی داشتند، هرگز به فكر این نیفتادند كه اوستا را دوباره زنده كنند و دستورات آن را سرمشق زندگی خود قرار دهند، بلكه برعكس با تلاشهای پیگیر برای نشر حقایق اسلامی كوشش می كردند.

ایرانیان پس از صد سال كه از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت، نیروی نظامی عظیمی به وجود آوردند. دستگاه خلافت اموی در اثر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامی مورد بی علاقگی عموم مسلمانان- بجز اعرابی كه روی تعصب عربی گام برمی داشتند- واقع شد. ایرانیان با قدرت و نیروی خود توانستند خلافت را از خاندان اموی به خاندان عباسی منتقل كنند. قطعاً در آن زمان اگر می خواستند حكومت مستقل سیاسی تشكیل دهند و یا آیین كهن خویش را تجدید كنند، برای آنان كاملاً مقدور بود ولی در آن وقت نه به فكر تأسیس حكومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فكر تجدید آیین كهن و دورافكندن آیین جدید. تا آن وقت تصور می كردند با تغییر خلافت از دودمانی به دودمان دیگر می توانند به آرزوی خود كه زندگی در ظل یك حكومت دینی اسلامی در پرتو قرآن كریم بود نایل گردند.

تا آنكه دوره ی بنی العباس پیش آمد و از دودمان عباسی نیز ناراضی شدند. در دوره ی بنی عباس جنگ میان طاهربن الحسین و سپاه ایرانی به طرفداری از مأمون از یك طرف، و علی بن عیسی و سپاهیان عرب به طرفداری امین از طرف دیگر واقع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 101
شد. غلبه ی طاهر بن الحسین بر سپاهیان طرفدار امین بار دیگر نشان داد كه قدرت نظامی در اختیار ایرانیان است. در عین حال، در این موقع نیز ایرانیان نه به فكر استقلال سیاسی افتادند و نه به فكر اینكه دین اسلام را كنار بگذارند. ایرانیان هنگامی به فكر استقلال سیاسی افتادند كه از حكومتهای عربی و اینكه آنها یك حكومت واقعاً اسلامی باشند صددرصد مایوس شدند.

اما در عین حال تنها به استقلال سیاسی قناعت كردند و نسبت به آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند. اغلب ایرانیان در دوره ی استقلال سیاسی ایران مسلمان شده اند. استقلال سیاسی ایران از اوایل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیاری از مردم ایران به كیشها و آیینهای قدیم از قبیل زرتشتی و مسیحی و صابی و حتی بودایی باقی بودند. سفرنامه هایی كه در قرن سوم و چهارم نوشته شده حكایت می كند كه تا آن زمانها در ایران آتشكده ها و كلیساهای فراوان وجود داشته است، بعدها كم كم از عدد آنها كاسته شده و جای آنها را مساجد گرفته است.

تاریخ نویسان اسلامی خاندانهای چندی را از ایرانیان نام می برند كه تا قرنهای دوم و سوم، بلكه تا قرن چهارم هجری همچنان به دین زرتشت باقی بوده اند و در اجتماع مسلمانان، محترم می زیسته اند و سپس آن دین را ترك كرده اند. می گویند:

سامان جدّ اعلای سامانیان كه از احفاد سلاطین ساسانی است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم، و جدّ اعلای خاندان قابوس كه آنها نیز حكومت و فرمانروایی یافتند در قرن سوم، و مهیار دیلمی شاعر زبردست و معروف ایرانی در اواخر قرن چهارم هجری به دین اسلام گرویدند.

مردم طبرستان و قسمتهای شمالی ایران تا سیصد سال پس از هجرت هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولت خلفا به دشمنی برمی خاستند. بیشتر مردم كرمان در تمام مدت خلافت امویها زردشتی ماندند و در روزگار اصطخری (صاحب كتاب المسالك والممالك ) زردشتیان فارس اكثریت را تشكیل می داده اند. مَقْدِسی صاحب كتاب احسن التقاسیم نیز كه از مورخان و جغرافی نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت كرده است، در صفحه ی 39 و 420 و 429 كتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان كه از سایر اهل ذمّه محترم تر بوده اند یاد كرده است.

بنا به گفته ی این مورخ، در جشنهای زردشتیان در آن وقت همه ی بازارهای شهر را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 102
آذین می بسته اند و در عیدهای نوروز و مهرگان، مردم شهر در سرور و شادی با ایشان هماهنگ می شده اند. مقدسی در صفحه ی 323 احسن التقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان می گوید: «در آنجا یهودی بسیار است و مسیحی كم و اصنافی از مجوس در آنجا هستند» . مسعودی مورخ اسلامی متوفّی در نیمه ی اول قرن چهارم كه او نیز به ایران مسافرت كرده است و با اینكه ایرانی نیست به تاریخ ایران و آثار ایران علاقه ی خاصی نشان می دهد در كتاب التنبیه و الاشراف صفحات 91 و 92 از خاندان محترمی از مردم اصطخر نام می برد كه كتاب تاریخ جامعی از دوره ی ساسانیان در دست داشته اند و مسعودی از آن كتاب استفاده كرده است. مسعودی حتی نام موبد زمان خود را می برد. معلوم می شود موبد زردشتیان به اعتبار عده ی فراوان زردشتی شخصیت ممتازی به شمار می آمده است.

مسعودی در جلد اول مروج الذهب صفحه ی 382 تحت عنوان «فی ذكر الاخبار عن بیوت النیران و غیرها» از آتشكده های زردشت یاد می كند. از آن جمله از آتشكده ای در «دارابجرد» نام می برد و می گوید: در این تاریخ كه سال 332 هجری است، آن آتشكده موجود است و مجوس آن اندازه كه به آتش آن آتشكده احترام می گزارند و آن را تعظیم و تقدیس می كنند، آتش هیچ آتشكده ی دیگر را چنین تعظیم نمی كنند.

اینها همه می رساند كه- چنانكه گفتیم- ایرانیان تدریجاً اسلام را پذیرفته اند و اسلام تدریجاً و مخصوصاً در دوره های استقلال سیاسی ایران بر كیش زرتشتی غلبه كرده است. عجیب این است كه زرتشتیان در صدر اسلام كه دوره ی سیادت سیاسی عرب است، آزادی و احترام بیشتری داشته اند از دوره های متأخرتر كه خود ایرانیان حكومت را به دست گرفته اند. هر اندازه كه ایرانیان مسلمان می شدند اقلیت زردشتی وضع نامناسبتری پیدا می كرد، و ایرانیان مسلمان از اعراب مسلمان تعصب بیشتری علیه زردشتی گری ابراز می داشتند و ظاهراً همین تعصبات ایرانیان تازه مسلمان سبب شد كه عده ای از زرتشتیان از ایران به هند مهاجرت كردند و اقلیت پارسیان هند را تشكیل دادند.

در اینجا بد نیست سخن مستر فرای، نویسنده ی كتاب میراث باستانی ایران را از صفحه ی 396 آن كتاب نقل كنیم. او می گوید:

«از منابع اسلامی چنین برمی آید كه استخر در فارس كه یكی از دو كانون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 103
آیین زرتشتی در ایران ساسانی (كانون دیگرش در شیز آذربایجان) بود، در روزگار اسلام نیز همچنان شكوفان ماند. اندك اندك شبكه ی آتشگاهها با كم شدن زردشتیان رو به كاستی نهاد. با اینهمه بیشتر مردم فارس تا قرن دهم میلادی همچنان به آیین زرتشت وفادار ماندند و پس از آن تا روزگار كشورگشایی سلجوقیان در سده ی یازدهم باز گروه انبوهی زرتشتی در فارس می زیستند. شرح جالبی از پیكار میان مسلمانان و زرتشتیان در شهر كازرون در زمان ابواسحاق ابراهیم بن شهریار الكازرونی كه بنیانگذار یكی از فرقه های متصوفان است و در سال 1034 میلادی درگذشته است، در دست داریم.

بسیاری از زرتشتیان به راهنمایی این شیخ به اسلام گرویدند ولی از این كتاب (كتاب معجم البُلدان یاقوت) و نیز از كتابهای دیگر اسلامی چنین برمی آید كه موقعیت زرتشتیان همچنان استوار بوده است.

عامل كازرون در روزگار آل بویه كه از آنجا بر سراسر فارس فرمان می راند زرتشتی بود و «خورشید» نام داشت. وی در دیده ی فرمانروای بویهی شیراز چنان پایگاه بلندی داشت كه این شاهزاده ی بویهی فرمان داد تا شیخ كازرونی نزد او برود و سرزنشهای او را به سبب آشوبی كه برای مسلمان كردن مردم برپا كرده بود بشنود (ص 117- 121) . مسلمانان و زرتشتیان دو گروه عمده ی فارسی بودند و مسیحیان و یهود بسیار اندك بودند. » در صفحه ی 399 می نویسد:

«هرچه بر دامنه ی اندیشه های اسلامی افزوده می شد جنبشهای گوناگون مانند صوفیگری و شیعیگری رونق می یافت و در نتیجه پناهگاهی برای ایرانیانی كه نمی توانستند از اندیشه های كوتاه و توسعه نیافته ی زرتشتی پیروی كنند پدید می آمد. هنگامی كه فرمانروایان دیلمی ایران به تشیع گرویدند و بخشهای غربی ایران را از دست خلیفه بدر بردند و سرانجام در سال 945 میلادی (334 هجری) بر بغداد دست یافتند، آیین زرتشت رو به زوال نهاد. دیگر آل بویه اسلام و زبان عربی را برگزیدند، زیرا كه این هر دو جنبه ی بین المللی گرفته بود و حال آنكه زرتشتیان به محلات مخصوص
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 104
زرتشتی نشین رانده شده بودند. چنین می نماید كه روی هم رفته آل بویه ی شیعی مذهب در برابر پیروان مذهبهای دیگر مسامحه و بردباری پیشه كرده بودند، زیرا خلفای سنی و بسیاری از گماشتگان رسمی سنی مذهب را بر سر كارها بر جای می گذاشتند. چنانكه گفتیم عامل زرتشتی كازرون نیز از جمله ی این گونه كسان بود. اما آل بویه بیشتر دلبستگی به سنتهای عربی خاندان علی علیه السلام و فرهنگ اسلامی داشتند تا به سربلندی های گذشته ی ایران؛ مثلاً عضدالدوله یكی از پادشاهان آل بویه در سال 955 میلادی (344 هجری) دستور داد تا كتیبه ای در تخت جمشید به عربی بكنند. » چه عاملی سبب شد كه قرنها بعد از زوال سیادت سیاسی عرب، مردم ایران گرایش بیشتری نسبت به اسلام نشان بدهند؟ آیا جز جاذبه ی اسلام و سازگاری آن با روح ایرانی چیز دیگری در كار بوده است؟ .

خود حكومتهای مستقل ایرانی كه از لحاظ سیاسی دشمن حكومتهای عربی بودند، بیش از حكومتهای عربی پاسدار اسلام و مؤیّد و مروّج علمای اسلام و مشوّق خدمتگزاران اسلام بودند؛ دانشمندان را در تألیف و تصنیف كتابهای اسلامی و در تعلیم علوم اسلامی كمك می كردند.

شور و هیجانی كه ایرانیان نسبت به اسلام و علوم اسلامی در طول چهارده قرن اسلام حتی در دو قرن اول- كه سرجان ملكم انگلیسی نام آنها را «دو قرن سكوت» گذاشته است- نشان دادند، هم از نظر اسلام بی سابقه بود و هم از نظر ایران؛ یعنی نه ملت دیگری غیر از ایرانی آن قدر شور و هیجان و عشق و خدمت نسبت به اسلام نشان داده است و نه ایرانیان در دوره ی دیگری برای هدف دیگری (چه ملی و چه مذهبی) این قدر شور و هیجان نشان داده اند.

ایرانیان پس از استقلال بدون هیچ مزاحمتی می توانستند آیین و رسوم كهن خود را احیا كنند ولی نكردند، بلكه بیشتر به آن پشت كردند و به اسلام رو آوردند، چرا؟ چون آنها اسلام را با عقل و اندیشه و خواسته های فطری خود سازگار می دیدند، هیچ گاه خیال تجدید آیین و رسومی را كه سالها موجب عذاب روحی آنان بود در سر نمی پروراندند و این سنتی است كه طبق شهادت تاریخ در طول این چهارده قرنی كه اسلام به ایران آمده است همچنان باقی و پابرجاست. و اگر ملاحظه می كنید كه افراد معدود معلوم الهویه ای در این روزگار و احیاناً زمانهای گذشته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 105
سخن از تجدید آیین و رسوم قدیم به میان آورده اند، نباید آنها را به حساب ملت ایران آورد [2]چه، ایرانیان- همان طور كه پس از این نیز مفصلاً شرح خواهیم داد- بارها نشان داده اند كه از خود اعراب، اسلام را با روحیات خود سازگارتر دانسته اند و دلیل آن اینهمه خدمات صادقانه ای است كه آنان در طول این چهارده قرن به اسلام و قرآن نموده اند؛ خدماتی كه با اخلاص و ایمان عجیبی همراه بوده است و ما به یاری خدا در صفحات آینده شرح نسبتاً جامعی پیرامون برخی از خدمات ارزنده ی آنان خواهیم داد تا همگان بدانند كه ملت ایران چگونه با جان و دل آیین مسلمانی را پذیرفته و آن را موافق با عقل و اندیشه و تنها پاسخگوی خواسته های وجدانی خود دانسته است. و همین حقیقت است كه ما را به یاد فرمایش پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله می اندازد كه فرمود: «به خدا قسم من روزی را می بینم كه همین ایرانیان كه شما برای اسلام با آنان می جنگید، با شما بجنگند تا شما را مسلمان كنند. » دو جریان در ایران پیش آمده و سبب شده است كه عده ای دانسته یا ندانسته مغالطه كنند و آنها را نوعی مقاومت و عكس العمل مخالف از طرف ایرانیان در مقابل اسلام و لااقل در مقابل اعراب قلمداد كنند: احیای زبان فارسی و دیگر مذهب تشیع. از این رو لازم است ما درباره ی این دو پدیده كه یكی به زبان رسمی ما مربوط است و دیگری به مذهب رسمی ما، تا آنجا كه با این مسأله ارتباط دارد بحث و تحقیق نماییم.
[1] . تألیف مرحوم بدیع الزمان فروزانفر.
[2] . خوشبختانه از آغاز اسلام تاكنون هر وقت كسانی به بهانه ی تجدید آیین و رسوم كهن ایران سر و صدایی بپا كرده اند، با عكس العمل شدید ملت ایران روبرو گردیده اند به طوری كه بهافریدها و سنبادها و بابك ها و مازیارها به دست كسانی چون ابومسلم و افشین ایرانی و سربازهای بی شمار همین كشور تارومار شدند. ولی معلوم نیست چرا نغمه سازان استعمار اینهمه سركوب كنندگان نهضتهای ضداسلامی را نادیده می گیرند و تنها كسانی چون بابك را به حساب ملت ایران می آورند، همان بابكی كه وقتی می خواست به ارمنستان فرار كند به او گفته شد هر جا بروی خانه ی خودت می باشد، چه تو زنها و دخترهای بی شماری را آبستن كرده ای و از بسیاری از آنان بچه داری ( كامل ابن اثیر) .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است