در
کتابخانه
بازدید : 446233تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Expand بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Expand بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حقیقت این است كه مهمترین عامل شكست حكومت ساسانی را باید ناراضی بودن ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحاف آمیز آن زمان دانست.

این نكته از نظر مورخین شرقی و غربی مسلّم است كه رژیم حكومت و اوضاع اجتماعی و دینی آن روز به قدری فاسد و خراب بود كه تقریباً همه ی مردم از آن ناراضی بودند.

این نارضایی ناشی از جریانهای چند سال اخیر بعد از خسرو پرویز نبود، زیرا اگر روح مردمی به اساس یك رژیم یا یك آیین خوشبین باشد، نارضایی موقت سبب نمی شود كه هنگامی كه دشمن مشترك رو می آورد آن مردم نجنگند. برعكس، اگر روح ملی زنده باشد هرچند اوضاع ظاهر خراب باشد، در این گونه مواقع ملت خود را جمع و جور می كند، اختلافات داخلی را كنار می گذارد و یكدست به دفع دشمن مشترك می پردازد، همچنانكه نظیر آن را در تاریخ زیاد دیده ایم.

معمولاً هجوم دشمن سبب اتحاد بیشتر و از میان رفتن اختلافات داخلی می شود، اما این به شرطی است كه یك روح زنده در آن مملكت- كه از مذهب یا حكومت آنان سرچشمه بگیرد- وجود داشته باشد.

در عصر خودمان می بینیم كه اعراب با آنهمه اختلافات و تفرقه ها كه در میانشان هست و استعمار هم آن را دامن می زند، وجود دشمن مشترك یعنی اسرائیل عامل وحدت آنها شده است؛ قوای آنان را تدریجاً جمع و جور می كند، شعور آنها را یكدست می كند. این خود دلیل است كه یك روح زنده در این ملت وجود دارد.

اجتماع آن روز ایران یك اجتماع طبقاتی عجیبی بود با همه ی عوارض و آثاری كه در این گونه اجتماعات هست، تا آنجا كه حتی آتشكده های طبقات مختلف با هم فرق داشت. فرض كنید كه میان ما مساجد اغنیا از مساجد فقرا جدا باشد؛ چه روحی در مردم بیدار می شود؟ ! طبقات بسته بود، هیچ كس حق نداشت از طبقه ای وارد طبقه ی دیگر بشود، كیش و قانون آن روز هرگز اجازه نمی داد كه یك بچه كفشدوز و یا كارگر بتواند باسواد بشود؛ تعلیم و تعلم تنها در انحصار اعیان زادگان و موبدزادگان بود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 96
دین زرتشت در اصل هرچه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود كه ملت باهوش ایران هیچ گاه نمی توانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و حتی- آنچنانكه محققین گفته اند- اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود، مسیحیت تدریجاً ایران را مسخّر می كرد و زرتشتی گری را از میان می برد.

روشنفكران و باسوادان آن روز ایران و همچنین مراكز علمی و فرهنگی ایران آن روز را مسیحیان تشكیل می داده اند نه زردشتیان. زردشتیان آنچنان دچار غرور و تعصبهای خشك و سنتهای غلط بودند كه نمی توانستند درباره ی علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بیندیشند. و در واقع مسیحیت بیش از زردشتی گری از ورود اسلام به ایران زیان دید، زیرا زمینه ی بسیار مناسبی را از دست داد.

بی علاقگی مردم ایران نسبت به حكومت و دستگاه دینی و روحانیتشان، سبب می شد كه سربازان آنها در جنگها با میل و رغبت علیه مسلمانان نجنگند و حتی در بسیاری از موارد به آنها كمك كنند [1] ادوارد براون در جلد اول تاریخ ادبیات ایران ، صفحه ی 299 می گوید:

«این مسأله (آیا اسلام به زور به ایران تحمیل شده یا ایرانیان به رغبت اسلام را پذیرفته اند؟ ) را پروفسور آرنولد، استاد دارالفنون علیگره در كتاب نفیس خود درباره ی تعلیمات اسلام به وجه بسیار خوبی ثابت نموده است. آرنولد به بی تابی موبدان بی گذشت زرتشتی اشاره می كند و می گوید موبدان نه تنها نسبت به علمای سایر ادیان بلكه در برابر كلیه ی فرق مخالف ایران و مانویان و مزدكیان و عرفای مسیحی (گنوستیك) و امثالهم تعصب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 97
نشان می دادند و بدین سبب به شدت مورد بی مهری و نفرت جماعات زیادی قرار گرفته بودند. رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان سبب شد كه درباره ی آیین زرتشت و پادشاهانی كه از مظالم موبدان حمایت می كردند، حس بغض و كینه ی شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلای عرب به منزله ی نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد. » ادوارد براون سپس به سخنان خود چنین ادامه می دهد:

«. . . و مسلّم است كه قسمت اعظم كسانی كه تغییر مذهب دادند، به طیب خاطر و به اختیار و اراده ی خودشان بود. پس از شكست ایران در قادسیه، فی المثل چهار هزار سرباز دیلمی (نزدیك بحر خزر) پس از مشاوره تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. این عده در تسخیر جلولا به تازیان كمك كردند و سپس با مسلمین در كوفه سكونت اختیار كردند و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرویدند. » قانون و آیین و حكومت ایران مقارن ظهور اسلام طوری بود كه قاطبه ی ملت ایران را وامی داشت برای متابعت از حكومت و آیین تازه ای خود را آماده كنند و به همین جهت بود كه وقتی ایران به دست مسلمانان فتح شد، مردم ایران علاوه بر اینكه عكس العمل مخالفی از خود نشان ندادند، خود برای پیشرفت اسلام زحمات طاقت فرسایی كشیدند.

آقای دكتر صاحب الزمانی در كتاب دیباچه ای بر رهبری می گویند:

«توده های مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه ی جهان بینی و ایدئولوژی ضدتبعیض طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمی كردند، بلكه درست در آرمانِ آن همان چیزی را می یافتند كه قرنها به بهای آه و اشك و خون خریدار و جان نثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرنها در خود احساس می كردند. . . » [2] «توده های نسل اول ایران در صدر اسلام، در برابر آرمان رهایی بخش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 98
آیین نو نه تنها با شعارهای تبلیغاتی مردم فریب خوش ظاهر بی باطن روبرو نگشتند، نه تنها فقط پیامبر اسلام بارها تصریح كرده بود كه «من انسانی همانند شما هستم» و یا «بین سیاه حبشی و سید قرشی جز به پرهیزكاری و تقوا تفاوتی وجود ندارد» ، بلكه عملاً نیز روش حكومت خلفای راشدین بویژه علی را در حد خواب و خیال افسانه آمیزی، بی پیرایه تر از آنچه خود می خواستند و آرزویش را در دل داشتند ساده یافتند. . . یكی از حساس ترین لحظات برخورد این دو جهان بینی (برخورد سنت منحط ساسانی و آیین نو اسلام) را در بسیج علی امیرالمؤمنین هنگام لشكركشی به شام با كشاورزان آزادشده ی ایرانی شهر «انبار» بر ساحل فرات می یابیم.

این برخورد موجب تقریر یكی از شیواترین و تكان دهنده ترین خطبه های علی است كه از این پیشوای بی نظیر تاریخ جهانداری و سیاست، برای همیشه برای عبرت رهبران آینده ی جهان بر جای مانده است. . . نیروی عراق به سوی شام بسیج كرده بود؛ دهگانان شهر زیبای انبار بر ساحل فرات به آیین ایران قدیم صف بسته بودند تا موكب همایون امیرالمؤمنین را. . .

استقبال كنند. چون نوبت رسید پیش دویدند. علی را كه از سربازان دیگر امتیازی نداشت با هلهله و شادباش و شادی تلقی كردند. آن پیشوای بزرگ از رسم تعظیم و تكریم ایرانیان نسبت به پیشوای خویش با بیانی پرلطف اینچنین انتقاد می كند: . . . پروردگار متعال از این عمل راضی نیست؛ در نظر امیرالمؤمنین هم سخت ناپسند و مكروه است، احرار و آزادگان نیز هرگز به چنین ننگی تن درنمی دهند. . . فكر كنید آیا خردمند خشم خداوند را به بهای مشقت و زحمت خویش خریدار است؟ . . . » [3] آقای دكتر صاحب الزمانی سپس چنین می گوید:

«اسلام نقطه ی عطفی را در فلسفه ی رهبری توده ها به میان كشیده بود؛ «شبان» را برای حراست «گله» می دانست، نه گله را برای اطفاء خون آشامی شبان گرگ سیرت. اسلام حماسه ی آزادی توده ها به شمار می رفت. رهبر برای مردم یا مردم برای رهبر؟ این بود پرسش تازه ای كه اسلام در برابر فلسفه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 99
سیاسی دنیای قدیم و ایران ساسانی به وجود آورده بود. در جنگهای هفتصدساله ی ایران و روم هیچ گاه چنین مسأله ای در برابر توده ها مطرح نگشته بود. سیاست خودكامه ی هر دو امپراطوری یكی بود: مردم برای رهبر، توده ها فدای طبقات ممتاز [4]. . . بارگاه بی پیرایه ی علی در كوفه قرار داشت و موالی و ایرانیان با آن تماس نزدیك داشتند. سادگی آن را تنها به وصف نمی شنیدند بلكه به رأی العین با دیدگان خویش به خوبی می دیدند.

از این رو اگر توده های ستمدیده ی ایرانی بدین دعوت لبیك اجابت گفتند شگفتی ندارد. » [5]
[1] . مرحوم محمد قزوینی در بیست مقاله آورده است كه:

«ایرانیان خائن و عرب مآب آنوقت از اولیاء امور و حكام ولایات و مرزبانان اطراف به محض اینكه حس كردند كه در اركان دولت ساسانی تزلزل روی داده و قشون ایران در دو سه دفعه از قشون عرب شكست خورده اند، خود را به دامان عربها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان كمك كردند و راه و چاه را به آنها نمودند، بلكه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی كه در قلمرو آنان بود و هنوز قشون عرب به آنها حمله نكرده بود دعوت كردند و كلید قلاع و خزائن را دودستی به آنان تسلیم كردند به شرط اینكه عربها آنان را به حكومت نواحی باقی بگذارند» .

مرحوم قزوینی این داستان را فقط به عنوان مذمت كسانی كه به لشكر اسلام راه و چاه نشان دادند نقل كرده است و حال آنكه باید دید چرا آنان دست از حكومت ساسانی كشیدند؟ برای چه به كسانی كه به قول ناسیونالیستهای ایرانی بیگانه بودند، راه و چاه را نشان دادند؟ آیا این جز به خاطر آن بوده است كه آنان از دولت ساسانی و از آیینی كه پشتیبان آن بود ناراضی بودند و آسایش خود را در پیروی از مسلمانان می دانستند؟
[2] . دیباچه ای بر رهبری ، ص 255.
[3] . همان، ص 267- 270.
[4] . همان، ص 272.
[5] . همان، ص 323.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است