در
کتابخانه
بازدید : 447936تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران بخش اول: اسلام از نظر ملیّت ایران
Collapse بخش دوم: خدمات اسلام به ایران بخش دوم: خدمات اسلام به ایران
Expand بخش سوم: خدمات ایران به اسلام بخش سوم: خدمات ایران به اسلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مطالعه ی صفحات گذشته نشان داد آنگاه كه اسلام عزیز به كشور محبوب ما قدم گذاشت، كشور ما در چه وضع و چه شرایط و احوال بسر می برد. اسلام از ایران چه گرفت و به ایران چه داد؟ .

به آنچه از مطالب گذشته به حافظه سپرده اید مروری بكنید؛ می بینید اولین چیزی كه اسلام از ایران گرفت، تشتت افكار و عقاید مذهبی بود و به جای آن وحدت عقیده برقرار كرد. این كار برای اولین بار به وسیله ی اسلام در این مرزوبوم صورت گرفت. مردم شرق و غرب و شمال و جنوب این كشور كه برخی سامی و برخی آریایی بودند و زبانها و عقاید گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط میان آنها فقط زور و حكومت بود، برای اولین بار به یك فلسفه گرویدند. فكر واحد، آرمان واحد، ایده آل واحد پیدا كردند، احساسات برادری میان آنها پیدا شد. هرچند این كار به تدریج در طول چهار قرن انجام گرفت، ولی سرانجام صورت گرفت و از آن وقت تا كنون در حدود 98 درصد این مردم چنین اند. رژیم موبدی با اینكه تقریباً مساوی همین مدت بر ایران حكومت كرد و همواره می كوشید وحدت عقیده بر اساس زردشتی گری ایجاد كند موفق نشد، ولی اسلام با آنكه حكومت و سیطره ی سیاسی عرب پس از دو قرن از این كشور رخت بر بست، به حكم جاذبه ی معنوی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 314
نیروی اقناعی كه در محتوای خود این دین است در ایران و چندین كشور دیگر این توفیق را حاصل كرد.

اسلام جلو نفوذ و توسعه ی مسیحیت را در ایران و در مشرق زمین به طور عموم گرفت. ما نمی توانیم به طور قطع بگوییم اگر ایران و مشرق زمین مسیحی شده بود چه می شد، ولی می توانیم حدس نزدیك به یقین بزنیم كه بر سر این كشور همان می آمد كه بر سر سایر كشورهایی كه به مسیحیت گرویدند آمد، یعنی تاریكی قرون وسطی .

ایران در پرتو گرایش به اسلام در همان وقت كه كشورهای گرونده به مسیحیت در تاریكی قرون وسطی فرو رفته بودند، همدوش با سایر ملل اسلامی و پیشاپیش همه ی آنها مشعلدار یك تمدن عظیم و شكوهمند به نام «تمدن اسلامی» شد.

اینجا این پرسش به ذهن می آید كه اگر خاصیت مسیحیت آن است و خاصیت اسلام این، پس چرا امروز كار برعكس است؟ جوابش روشن است: آنها از هفت هشت قرن پیش مسیحیت را رها كردند و ما از همان وقت اسلام را.

اسلام حصار مذهبی و حصار سیاسی كه گرداگرد ایران كشیده شده بود و نمی گذاشت ایرانی استعداد خویش را در میان ملتهای دیگر بروز دهد و هم نمی گذاشت این ملت از محصول اندیشه ی سایر ملل مجاور یا دوردست استفاده كند، در هم شكست؛ دروازه های سرزمینهای دیگر را به روی ایرانی و دروازه ی ایران را به روی فرهنگها و تمدنهای دیگر باز كرد. از این دروازه های باز دو نتیجه برای ایرانیان حاصل شد: یكی اینكه توانستند هوش و لیاقت و استعداد خویش را به دیگران عملاً ثابت كنند به طوری كه دیگران آنها را به پیشوایی و مقتدایی بپذیرند.

دیگر اینكه با آشنا شدن به فرهنگها و تمدنهای دیگر توانستند سهم عظیمی در تكمیل و توسعه ی یك تمدن عظیم جهانی به خود اختصاص دهند.

لهذا از یك طرف می بینیم برای اولین بار در تاریخ این ملت، ایرانی پیشوا و مقتدا و مرجع دینی غیرایرانی می شود؛ فی المثل لیث بن سعد ایرانی پیشوای فقهی مردم مصر می شود و ابوحنیفه ی ایرانی- با اینكه در خود ایران به واسطه ی آشنایی این مردم با مكتب اهل بیت پیروان زیادی پیدا نمی كند- در میان مردمی دیگر كه باآن مكتب مقدس آشنا نیستند به صورت یك پیشوای بی رقیب در می آید. ابوعبیده معمر بن المثنی و واصل بن عطا و امثال آنها پیشوای كلامی می شوند؛ سیبویه و كسایی امام صرف و نحو می گردند و دیگری مرجع لغت و غیره.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 315
در اینجا بی مناسبت نیست داستان ذیل را نقل كنیم:

هشام بن عبد الملك روزی از یكی از علما كه به ملاقات وی در رصافه ی كوفه رفته بود پرسید: آیا علما و دانشمندانی را كه اكنون در شهرهای اسلامی مرجعیت علمی و فتوایی دارند می شناسی؟ گفت: آری.

هشام گفت: اكنون فقیه مدینه كیست؟ .

جواب داد: نافع.

- نافع مولی است یا عربی [1]؟ .

- مولی است.

- فقیه مكه كیست؟ .

- عطاء بن ابی رباح.

- مولی است یا عربی؟ .

- مولی است.

- فقیه اهل یمن كیست؟ .

- طاووس بن كیسان.

- مولی است یا عربی؟ .

- مولی است.

- فقیه یمامه كیست؟ .

- یحیی بن كثیر.

- مولی است یا عربی؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 316
- مولی است.

- فقیه شام كیست؟ .

- مكحول.

- مولی است یا عربی؟ .

- مولی است.

- فقیه جزیره كیست؟ .

- میمون بن مهان.

- مولی است یا عربی؟ .

- مولی است.

- فقیه خراسان كیست؟ .

- ضحاك بن مزاحم.

- مولی است یا عربی؟ .

- مولی است.

- فقیه بصره كیست؟ .

- حسن و ابن سیرین.

- مولی هستند یا عربی؟ .

- مولی هستند.

- فقیه كوفه كیست؟ .

- ابراهیم نخعی.

- مولی است یا عربی؟ .

- عرب است.

هشام گفت: نزدیك بود قالب تهی كنم؛ هر كه را پرسیدم تو گفتی مولی است، خوب شد لااقل این یك عربی است [2] در چه عصر و چه زمانی اینچنین فرصت برای ایرانی پیدا شده است كه افتخار پیشوایی دینی مردم نقاط مختلف و كشورهای مختلف از حجاز و عراق و یمن و شام و جزیره و مصر و غیره را پیدا كند؟ در زمانهای بعد این پیشوایی توسعه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 317
بیشتری پیدا كرد. عجیب این است كه سرجان ملكم انگلیسی، قرن اول و دوم اسلامی را كه دوره ی رنسانس و شكفتن استعدادهای علمی و معنوی ایرانیان پس از یك ركود طولانی است، قرنهای سكوت و خمود ایرانی می نامد. سرجان ملكم عمداً می خواهد قضایا را از زاویه ی سیاسی و با عینك تعصبات نژادی كه مخصوصاً استعمار قرن نوزدهم به شدت تبلیغ می كرد بنگرد و ارائه دهد. از نظر سرجان ملكم آنچه فقط باید آن را به حساب آورد این است كه چه كسی و از چه نژادی بر مردم حكم می رانده است، و اما توده ی مردم در چه حال و وضعی بوده اند و چه برده و چه باخته اند، نباید به حساب آید. امثال سرجان ملكم هرگز تأسفی ندارند كه مثلاً چرا حجاج بن یوسف آدم می كشت و ستم می كرد؛ تأسفشان و در حقیقت اظهار تأسفشان تحت این عنوان است كه چرا یك نفر ایرانی به جای حجاج بن یوسف كارهای او را نكرد؟ بگذریم از این جمله ی معترضه.

مطالعه ی تاریخ ایران بعد از اسلام، از نظر شور و هیجانی كه در ایرانیان از لحاظ علمی و فرهنگی پدید آمده بود كه مانند تشنه ی محرومی فرصت را غنیمت می شمردند و در نتیجه توانستند استعدادهای خود را بروز دهند و برای اولین بار ملل دیگر آنها را به پیشوایی و مقتدایی پذیرفتند و این پذیرش هنوز هم نسبت به ایرانیان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامی ادامه دارد، فوق العاده جالب است.

این از یك طرف، و از طرف دیگر این دروازه های باز سبب شد كه علاوه بر فرهنگ و علوم اسلامی، راه برای ورود فرهنگهای یونانی، هندی، مصری و غیره باز شود و ماده ی ساختن یك بنای عظیم فرهنگی اسلامی فراهم گردد، زمینه ی شكفتن استعدادهایی نظیر بوعلی و فارابی و ابوریحان و خیام ریاضی [دان ] و خواجه نصیرالدین طوسی و صدرالمتألهین و صدها عالم طبیعی و ریاضی و مورخ و جغرافی دان و پزشك و ادیب و فیلسوف و عارف فراهم گردد.

مضحك این است كه پورداود می گوید:

«اگر حمله ی تازیان و فرهنگ سامی نبود و دانشمندان ما چون بوعلی و خیام به شیوه ی نوروزنامه و یا دانشنامه ی علایی كتابهای دیگرشان را می نوشتند، امروز زبان پارسی غنی تر و بازتر بود. » [3]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 318
آیا اگر حمله ی تازیان نبود و حصاری كه موبدها كشیده بودند و استعدادهای ایرانی را در آنجا محبوس كرده بودند همچنان باقی بود، بوعلی و خیامی بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران كتاب دیگر را به زبان پارسی بنویسند؟ اینهمه آثار به زبان عربی یا فارسی كه ایرانیان هوشمند به جهان عرضه كردند، مولود همان حمله ی تازیان و حصارشكنی آنها و آشنا شدن ایرانیان با یك فرهنگ مذهبی غنی بود كه علم را بر هر مسلمانی فریضه می شمارد.

درست مثل این است كه بگوییم اگر در روز خورشید نمی بود و حرارتش بر سر ما نمی تافت ما راحت تر كار می كردیم! در صورتی كه اگر خورشید نبود، روز هم نبود.

این دو جریان تنها محصول شكستن حصارهای خارجی و به وجود آمدن دروازه های باز نبود؛ عامل دیگر برداشتن مانع تحصیلی از سر راه توده ی مردم ایران بود كه قبلاً اجتماع طبقاتی و رژیم موبدی به وجود آورده بود. اسلام اعیان و اشراف نمی شناخت و علم را به طبقه ی روحانی و یا طبقات دیگر اختصاص نمی داد. از نظر اسلام موزه گر و كوزه گر همان اندازه حق تحصیل و آموزش دارد كه فلان شاهزاده.

از قضا نوابغ از میان همین بچه موزه گرها و بچه كوزه گرها ظهور می كنند. برداشتن این مانع داخلی و آن مانع خارجی سبب شد كه ایرانیان مقام شایسته ی خویش را چه از نظر پیشوایی سایر ملل و چه از نظر شركت در بنای عظیم تمدن جهانی اسلامی احراز كنند.

اسلام، ایرانی را هم به خودش شناساند و هم به جهان؛ معلوم شد كه آنچه درباره ی ایرانی گفته شد كه نبوغ و استعدادش فقط در جنبه های نظامی است و دماغ علمی ندارد غلط است. عقب افتادن ایرانی در برخی دوره ها از نقص استعدادش نبوده بلكه به واسطه ی گرفتاری در زنجیر رژیم موبدی بوده است و لهذا همین ایرانی در دوره ی اسلامی نبوغ علمی خویش را در اعلی درجه نشان داد.

رژیم موبدیِ استعدادكُش پیش از اسلام سبب شده است كه برخی خارجیان اشتباه كرده، اساساً استعداد ایرانیان را تحقیر كنند. مثلاً گوستاو لوبون می گوید:

«اهمیت ایرانیان در تاریخ سیاست دنیا خیلی بزرگ بوده است ولی برعكس در تاریخ تمدن خیلی خرد بوده است. در مدت دو قرن كه ایرانیان قدیم بر قسمت مهمی از دنیا سلطنت داشتند شاهنشاهی فوق العاده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 319
باعظمتی به وجود آوردند، ولی در علوم و فنون و صنایع و ادبیات ابداً چیزی ایجاد نكردند و به گنجینه ی علوم و معرفتی كه از طرف اقوام دیگری كه ایرانیان جای آنها را گرفته بودند [باقی مانده بود] چیزی نیفزودند. . .

ایرانیان خالق نبودند بلكه تنها رواج دهنده ی تمدن بودند و از این قرار از لحاظ ایجاد تمدن اهمیت آنها بسیار كم بوده است. » [4] كلمان هوار، مورخ فرانسوی مؤلف كتاب ایران باستانی و تمدن ایران می گوید:

«ایران مملكتی بود نظامی كه چه علوم و چه صنایع و فنون محال بود در آنجا نشو و نمو نماید و پزشك یونانی كه در مدارس مناطق مدیترانه تربیت می شد تنها نماینده ی علوم در ایران بود، همچنانكه هنرمندان بیگانه از قبیل یونانیان و اهالی لیدی و مصریها تنها نمایندگان صنعت و هنر در آن مرزوبوم بودند و هكذا مستوفیها نیز كلدانی و آرامیهای سامی نژاد بودند. » [5] ژ. راولینسون در كتاب سلطنتهای پنجگانه ی بزرگ عالم مشرق زمین گفته است:

«ایرانیان قدیم ابداً كمكی به ترقی علم و دانش ننمودند. روح و قریحه ی این قوم هیچ وقت با تحقیقاتی كه مستلزم صبر و حوصله باشد، با تجسسات و تتبعات و كاوشهای پرزحمتی كه مایه ی ترقیات علمی است میانه نداشته است. . . ایرانیان از آغاز تا پایان سلطنت و عظمتشان ابداً التفاتی به تحصیلات علمی نداشته و تصور می نمودند كه برای ثبوت اقتدار معنوی خود همانا نشان دادن كاخ شوش و قصرهای تخت جمشید و دستگاه عظیم سلطنت و جهانداری آنها كافی خواهد بود. » [6] شك نیست كه این گونه اظهار نظرها یك بدبینی و سوء ظن بیجا نسبت به قوم ایرانی است. گذشته از اینكه این گونه معرفی و توصیف ایران قدیم (ایران قبل از اسلام) مبالغه آمیز به نظر می رسد (ما در بخش بعد درباره ی اصالت تمدن ایرانی بحث خواهیم كرد) ، نمی بایست نقص كار را از نقص استعداد ایرانیان بدانند و گناه رژیم موبدی را به گردن استعداد ایرانی بیندازند. دلیل مطلب این است كه همین قوم در دوره ی اسلام استعداد خویش را در كمك به فرهنگ و تمدن به حد اعلی ارائه داد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 320
آقای گوستاو لوبون و كلمان هوار و راولینسون این مطلب را قبول دارند، گوآنكه به غلط آن را تحت عنوان «تمدن عرب» یاد می كنند و حال آنكه تمدن اسلامی همچنانكه تمدن ایرانی یا هندی نیست تمدن عرب هم نیست.

اسلام نشان داد كه تصور سابق الذكر درباره ی ایرانیان غلط است. اسلام استعداد و نبوغ ایرانیان را هم به خودشان نشان داد و هم به جهانیان، و به تعبیر دیگر ایرانی به وسیله ی اسلام خود را كشف كرد و سپس آن را به جهانیان شناسانید.

چرا در دوران قبل از اسلام افرادی لااقل مانند لیث بن سعد و نافع و عطا و طاووس و یحیی و مكحول و صدها نفر دیگر، پیشوای معنوی مردم مصر و عراق و شام و یمن و حجاز و مراكش و الجزایر و تونس و هند و پاكستان و اندونزی و حتی اسپانیا و قسمتی از اروپا نشدند؟ چرا در آن دوره ها شخصیتهایی مانند محمد بن زكریای رازی و فارابی و بوعلی ظهور نكردند؟ .

اسلام از نظر قدرتهای سیاسی و مذهبی حاكم بر ایران یك تهاجم بود، اما از نظر توده و ملت ایران یك انقلاب بود به تمام معنی كلمه و با همه ی خصایصش. اسلام جهان بینی ایرانی را دگرگون ساخت، خرافات ثنوی را با همه ی بدبینی های ناشی از آن از دماغ ایرانی بیرون ریخت، ثنویتی كه «از خصوصیات تفكر ایرانی» شناخته می شد، ثنویتی كه چند هزار سال سابقه داشت، ثنویتی كه زردشت با آن مبارزه كرد و شكست خورد و آیین خود او بدان آلوده گشت، آری اسلام چنین ثنویتی را از دماغ ایرانی خارج ساخت و مغز ایرانی را از آن شستشو داد.

یك انقلاب چه می كند؟ جز این است كه «دید» را نسبت به جهان عوض می كند، هدف و برنامه و ایدئولوژی می دهد، افكار و معتقدات را دگرگون می سازد، تشكیلات اجتماعی را زیر و رو می كند، «خافضة رافعة» است، بالای بناحق بالا را پایین می كشد و پایین به ظلم پایین را بالا می برد، خلق و خوی و منش را به شكل دیگر كه زنده و مؤثر است در می آورد، روح طغیان و عصیان در برابر زورگویان به وجود می آورد، جوش و خروش و شور و ایمان خلق می كند، خون تازه در رگها به جریان می اندازد؛ آیا خصایص انقلاب جز این است؟ ! و آیا همه ی اینها در اثر اسلام در ایران پدید نیامد؟ .

می گویند شمشیر؛ آری شمشیر، اما شمشیر اسلام چه كرد؟ شمشیر اسلام قدرتهای به اصطلاح اهریمنی را در هم شكست، سایه ی شوم موبدها را كوتاه كرد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 321
زنجیرها را از دست و پای قریب صدوچهل میلیون باز كرد، به توده ی محروم حریت و آزادی داد. شمشیر اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود ستمكشان فرود آمده است و دست تطاول زورگویان را قطع كرده است. شمشیر اسلام همواره در خدمت مظلومین و مستضعفین كشیده شده است: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجالِ وَ اَلنِّساءِ وَ اَلْوِلْدانِ. » [7].

اسلام از ایران ثنویت و آتش پرستی و هوم پرستی و آفتاب پرستی را گرفت و به جای آن توحید و خداپرستی داد. خدمت اسلام به ایران از این لحاظ بیش از خدمت این دین به عربستان است، زیرا جاهلیت عرب تنها دچار شرك در عبادت بود اما جاهلیت ایران علاوه بر این، گرفتار شرك در خالقیت بود.

اسلام اندیشه ی خدای شاخدار و بالدار، ریش و سبیل دار، عصا به دست، ردا بردوش، مجعّدموی و دارای تاج كنگره دار را تبدیل كرد به اندیشه ی خدای قیوم [8]، برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم، متعالی از توصیف [9]كه همه جا و با همه چیز هست و هیچ چیز با او نیست [10]، هم اول است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن [11]، او چشمها را می بیند اما چشمها او را نمی بینند [12] اسلام توحید را چه ذاتی و چه صفاتی و چه افعالی در پراوج ترین شكلش به ایرانی و غیرایرانی آموخت. اسلام اصل توحید را پایه ی اصلی قرار داد كه علاوه بر اینكه مبنای فلسفی دارد، خود محرك فكر و اندیشه است.

اسلام خرافاتی از قبیل مصاف نه هزارساله ی اهورامزدا و اهریمن، قربانی هزارساله ی زروان برای فرزنددارشدن، و زاییده شدن اهریمن به واسطه ی شك در قبولی قربانی و بجا افتادن نذر، همچنین دعاهای دیوبند، تشریفات عجیب آتش پرستی، غذا و مشروب برای مردگان بر بامها، راندن حیوانات وحشی و مرغان در میان آتش، ستایش آفتاب و ماه در چهار نوبت، جلوگیری از تابش نور بر آتش، منع دفن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 322
مردگان، تشریفات كمرشكن دست زدن به جسد میت یا بدن زن حائض، منع استحمام در آب گرم، تقدس شستشو با ادرار گاو و صدها امثال اینها را از زندگی فكری و عملی ایرانی خارج ساخت.

اسلام در عبادت بجای مقابل آفتاب یا آتش ایستادن و بیهوده زمزمه كردن و بجای آتش رابرهم زدن و پنام به دهان بستن و بجای زانوزدن در مقابل آتش و مقدس شمردن طشت نه سوراخه، عباداتی در نهایت معقولیت و در اوج معنویت و در كمال لطافت اندیشه برقرار كرد. اذان اسلام، نماز اسلام، روزه ی اسلام، حج اسلام، جماعت و جمعه ی اسلام، مسجد و معبد اسلام، اذكار و اوراد مترقی و مملو از معارف اسلام، ادعیه ی پر از حكمت و معرفت اسلام شاهد گویایی است بر این مدعا.

اسلام برخلاف مسیحیت و مانویت و آیین مزدكی (و بر وفاق تعلیمات زردشت) اصل جدایی سعادت روح و بدن، و تضاد كار دنیا و آخرت، و فلسفه های مبنی بر ریاضت و تحمل اعمال شاقه، پلیدی تناسل و تقدس تجرد برگزیدگان (در كیش مانوی و كیش مزدكی) و تجرد كاردینالها و پاپها (در كیش مسیحی) كه دشمن تمدن است و در ایران در حال پیشروی بود منسوخ ساخت و در عین توصیه به تزكیه ی نفس [13]پرهیز از نعمتهای پاكیزه ی زمین را نكوهش كرد [14] اسلام اجتماع طبقاتی آن روز را كه ریشه ی بسیار كهن داشت و بر دو ركن خون و مالكیت قائم بود و همه ی قوانین و رسوم و آداب و سنن بر محور این دو ركن می گشت در هم ریخت و اجتماعی ساخت منهای این دو ركن؛ بر محور فضیلت، علم، سعی و عمل، تقوا.

اسلام روحانیت موروثی و طبقاتی و حرفه ای را منسوخ ساخت، آن را از حالت اختصاصی بیرون آورد، بر اصل و مبنای دانش و پاكی قرار داد، از هر صنف و طبقه ای گو باش.

اسلام این فكر را كه پادشاهان آسمانی نژادند، برای همیشه ریشه كن ساخت.

كریستن سن می گوید:

«سلاطین ساسانی خود را در كتیبه ها همیشه پرستندگان مزداه (مزدیسن)
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 323
خوانده اند، اما در عین حال خود را شخص ربانی (بغ) و از نژاد خدایان (یزدان) نامیده اند. » [15] و هم او می گوید:

«خسرو دوم (پرویز) خود را چنین خوانده است: آدمی فناناپذیر از میان خدایان و خدایی بسیار جلیل در میان مردمان. » [16] ادوارد براون می گوید:

«احتمال می رود در هیچ مملكتی مانند ایران در زمان ساسانیان، اصلی كه به موجب این اصل حق آسمانی برای پادشاه قائل شوند پیروانی راسخ العقیده تر از ایرانیان (كذا) نداشته است. نولدكه می گوید كسی كه از خاندان سلطنت نباشد، مانند بهرام چوبین كه از نجبا بود و سرپیچی نمود یا مانند شهر براز، و سلطنت را غصب كند عمل او تقریباً باورنكردنی و جز به شرارت و بی شرمی به چیز دیگر حمل نشود. » از این رو مردم عادت كرده بودند كه فكر كنند تنها یك نژاد این صلاحیت را دارد و بس. ادوارد براون داستان معروف بهرام چوبین را كه در حال فرار با پیرزنی ملاقات و محاوره می كند و پیرزن او را كه از تخمه ی شاهی نیست و مدعی شاهی است تخطئه می كند شاهد می آورد. آقای دكتر محمود صناعی در كتاب آزادی فرد و قدرت دولت آنجا كه عقیده ی برخی از فلاسفه ی جدید اروپا را در سیاست كه مبنی بر حقوق الهی است می آورد می گوید:

«این نظریه البته تازه نبود و شاید اصل آن را باید در تاریخ خود ما جستجو كرد. فره ی ایزدی كه ایرانیان باستان بدان معتقد بودند بیان همین معنی است. » [17] اسلام این اصل را نیز شدیداً برهم زد. در دوره ی اسلام دیگر سخن از تخمه ی شاهی نیست. بچه رویگر و بچه ماهیگیر و بچه برده و بچه درویش [18]هم احیاناً در خود چنین صلاحیتی می بیند، همتْ بلند می دارد و به عالیترین مقام می رسد. در دوره ی اسلام اتكای سلاطین بیشتر به لیاقت خودشان است نه به نژادشان.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 324
اسلام همان طور كه فكر اینكه روحانیت از مختصات یك طبقه ی خاص است از دماغ ایرانی خارج كرد، این فكر را نیز از دماغ آنها بیرون نمود. اسلام فكر حكومت اشراف و به اصطلاح اریستوكراسی را از میان برد و فكر دیگری كه از لحاظ ریشه، دموكراسی و حكومت عامه است به وجود آورد.

اسلام به زن شخصیت حقوقی داد، تعدد زوجات به شكل حرمسراداری و بدون قید و شرط و حد را منسوخ ساخت؛ آن را تحت شرایطی بر اساس تساوی حقوق زنان و امكانات مرد و در حدود معینی كه ناشی از یك ضرورت اجتماعی است مجاز دانست.

عاریه دادن زن، فرزند استلحاقی، ازدواج نیابی، ازدواج با محارم، ولایت شوهر بر زن را منسوخ ساخت.

اسلام نه تنها برای ایرانیانی كه مسلمان شدند خیر و بركت بود، در آیین زرتشتی نیز اثر گذاشت و به طور غیرمستقیم موجب اصلاحات عمیقی در آن گشت. قبلاً از كریستن سن نقل كردیم كه:

«هنگامی كه غلبه ی اسلام دولت ساسانی را كه پشتیبان روحانیون بود واژگون كرد، روحانیون دریافتند كه باید كوشش فوق العاده برای حفظ شریعت خود از انحلال تام بنمایند. این كوشش صورت گرفت؛ عقیده به زروان و اساطیر كودكانه را كه به آن تعلق داشت دور انداختند، پرستش خورشید را ملغی ساختند، بسی از روایات دین را یا بكلی حذف كردند یا تغییر دادند، و بخشهایی از اوستا ی ساسانی و تفاسیر آن را كه آلوده به افكار زروانیه شده بود در طاق نسیان نهادند یا از میان بردند. . . » خدمات اسلام به ایران و ایرانی منحصر به قرون اول اسلامی نیست؛ از زمانی كه سایه ی اسلام بر این مملكت گسترده شده است، هر خطری كه برای این مملكت پیش آمده به وسیله ی اسلام دفع شده است. اسلام بود كه مغول را در خود هضم ساخت و از آدمكشانی آدمخوار انسانهایی دانش دوست و دانش پرور ساخت، از دوده ی چنگیزی، محمد خدابنده تحویل داد و از نسل تیمور، بایسنقر و امیرحسین بایقرا به وجود آورد.

امروز نیز اسلام است كه در مقابل فلسفه های مخرب بیگانه ایستادگی كرده و مایه ی احساس شرف و عزت و استقلال این مردم است. آنچه امروز ملت ایران
مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 325
می تواند به آن افتخار كند و به رخ دیگران بكشد قرآن و نهج البلاغه است نه اوستا و زند. .

در اینجا سخن خود را درباره ی خدمات اسلام به ایران به پایان می رسانیم. نوبت آن است كه در بخش بعد خدمات ایران را به اسلام توضیح دهیم.
[1] . كلمه ی «مولی» در زبان عرب معانی متعدد و احیاناً متضادی دارد، مثلاً هم به سرور و مطاع و آقا مولی می گویند (آنچنانكه پیغمبراكرم صلی الله علیه و آله درباره ی علی علیه السلام فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ» ) و هم در مورد بنده و برده و مطیع. به طور كلی معنی «ولاء» پیوند و قرابت است و لهذا موارد استعمال متعددی دارد. یكی از موارد استعمال این كلمه «ولاء عتق» است. افرادی كه قبلاً برده بودند و آزاد می شدند، به آنها و به فرزندانشان مولی می گفتند، همچنانكه به آزادكننده نیز مولی می گفتند. مولوی می گوید:

كیست مولی، آن كه آزادت كند
بند رقیت ز پایت بر كند
احیاناً به افرادی كه با قبیله ای پیمان می بستند، مخصوصاً افراد غیرعرب كه با اعراب پیمان می بستند كه از حمایت آنها برخوردار باشند نیز مولی می گفتند.

به ایرانیان از آن جهت موالی می گفتند كه یا اجدادشان برده و سپس آزاد شده بودندكه البته عده ی اینها زیاد نبود- و یا با برخی قبائل عرب پیمان حمایت بسته بودند. تدریجاً به همه ی مردم ایران موالی می گفتند. اما اینكه برخی مدعی شده اند كه اعراب ایرانیان را بدان جهت موالی می گفتند كه آنها را برده ی خود می دانستند، قطعاً اشتباه است.
[2] . ابوحنیفة حیاته و عصره، فقهه و آرائه ، تألیف محمد ابو زهرة، ص 15.
[3] . به نقل «اطلاعات» ، شماره ی 12745، مورخه ی 29 آبان 47.
[4] . خلقیات ما ایرانیان ، ص 93، اثر سیدمحمدعلی جمال زاده، نقل از كتاب تمدنات قدیمی گوستاو لوبون.
[5] . همان، ص 108.
[6] . همان، ص 81 و82.
[7] . نساء/75.
[8] . «اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ» ، بقره/255.
[9] . «سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ» ، صافّات/180.
[10] . «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ ما كُنْتُمْ» ، حدید/4.
[11] . «هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ وَ اَلظّاهِرُ وَ اَلْباطِنُ» ، حدید/3.
[12] . «لا تُدْرِكُهُ اَلْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ اَلْأَبْصارَ» ، انعام/103.
[13] . «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها `وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» ، شمس/9و10.
[14] . «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اَللّهِ اَلَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ اَلطَّیِّباتِ مِنَ اَلرِّزْقِ» ، اعراف/32.
[15] ایران در زمان ساسانیان، ص 284.
[16] ایران در زمان ساسانیان، ص 284.
[17] . آزادی فرد و قدرت دولت، ص 5.
[18] . صفاریان رویگرزاده، دیلمیان ماهیگیرزاده، غزنویان برده زاده و صفویان درویش زاده بودند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است