در
کتابخانه
بازدید : 305005تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Expand 5 تكامل 5 تكامل
Collapse 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
معنای دیگر تضاد، معنایی است كه در فلسفه ی ما در باب «شرور» ذكر می شود، و لفظ تضاد مشترك است بین این دو معنی به نحو اشتراك لفظی.

در آنجا كه تحلیل دقیقی از خیر و شر می شود، می گویند: خیرات تماما به وجود برمی گردد و شرور به اعدام، و آنچه را كه ما شر می دانیم یا ماهیت عدمی دارد مثل جهل، عمی، یا اگر ماهیت وجودی دارد از آن جهت شر است كه منشأ یك عدم است، و بما هوهو شر نیست، بما هو منشأ للعدم شر است، مثل میكروبها، گزنده ها، كه بما هو حیوان، عقرب یا حیة [1]شر نیست، لذا اگر عقرب نگزد یا بگزد ولی منشأ عدم نشود و حیاتی را قطع نكند شر نیست.

بعد می گویند: منشأ شرّیتها تضادهایی است كه میان اشیاء است، یعنی [عالم طبیعت ] عالم تضاد و تزاحم است. عالم طبیعت در یك تصور ابتدائی دو فرض دارد:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 848
یكی اینكه اشیاء همه وجود داشته باشند بدون اینكه بین آنها كوچكترین برخورد و تزاحمی وجود داشته باشد، بدون اینكه [مثلاً آتش ] با چیز دیگر مثلاً آب برخورد و تصادمی داشته باشد و آن را از وضع خودش دگرگون كند یا معدوم سازد. این یك فرض است كه معمولاً در تصورات عامیانه یك وضع ایده آل به شمار می رود، «كسی را با كسی كاری نباشد» و هیچ چیز در هیچ چیزی اثر منفی نداشته باشد.

فرض دوم و تصور صحیح این است كه: اشیاء در یكدیگر دوگونه اثر می كنند، گاهی مثبت و گاهی منفی؛ باران در زراعت اثر مثبت می گذارد و تگرك اثر منفی.

بعد یك مسأله دیگری مطرح می شود كه آیا اثر مثبت می تواند بدون اثر منفی وجود داشته باشد، و آیا اثرهای منفی صددرصد منفی هستند یا جنبه ی مثبت هم در آنها هست؟ در بحث تكامل، نظر هگل و دیگران را در این مورد نقل كردیم كه برای مرگها و نیستیها نقش خلاّق و اثر مثبت قائل هستند و در این جهت نظرشان با نظر حكمای اسلامی موافق است.

و بالاخره در باب شرور، به اینجا می رسند كه لازمه ی عالم طبیعت تزاحم است، و كاسه كوزه ها سر ماده ی اولی شكسته می شود كه می گویند منبع شرور است، و از طرف دیگر سر تضادها شكسته می شود كه می گویند عالم طبیعت عالم تزاحم است و اشیاء اثر یكدیگر را خنثی می كنند، و اسم این تزاحم و تعارض را «تضاد» می گذارند، مثلاً می گویند آب و آتش تضاد دارند، عناصر با یكدیگر متضادند.

حال آیا این تضاد به همان معنایی است كه در باب تقابل می گویند؟ یعنی ناسازگار در اصل وجود، یا نه، تضاد در اینجا ناسازگاری دو امر موجود و مجتمع است، یعنی جنگ دو موجود؟ مسلّما فرض دوم صحیح است و این دو معنی تنها در اسم با هم مشتركند. در آنجا سخن از امتناع اجتماع دو شئ در وجود بود، و در اینجا مسأله امتناع نیست، سخن از ناسازگاری دو شئ موجود است.

فرق این دو نوع تضاد، مثل فرقی است كه در «اصول» بین تزاحم و تعارض می گذارند. در تعارض، صدق هر یك از دو دلیل ملازم با كذب دیگری است، ولی در متزاحمین تكاذب در كار نیست و مسأله مسأله ی تزاحم ملاكهاست. بدون شك در هر دو ناسازگاری وجود دارد ولی در یكی ناسازگاری در صدق و كذب است و در دیگری ناسازگاری در مقام امتثال و عمل.

آن تضادی كه در باب تقابل می گوییم چیزی است از قبیل تعارض كه وجود یكی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 849
از اندو ملازم با عدم دیگری است، اما تضاد در اینجا بین دو چیزی است كه وجود هر یك ملازم با عدم دیگری نیست و هر دو وجود دارند [ولی ] با هم تزاحم دارند.

تضاد در اینجا یك امر عینی است كه داخل در معقولات ثانیه است و مانند سایر قوانین طبیعی باید آن را شناخت، ولی تضاد به معنای اول وسیله ی شناخت است، نه اینكه خود آن را با تجربه باید شناخت، تنها راه شناخت آن عقل است (و یكی از مواردی كه ما به عقل مجرد از تجربه نیاز داریم همینجاست) . هر یك از دو ضد كه وجود داشته باشد، دلیل بر عدم دیگری می شود؛ و تضادی كه در باب تقابل مطرح می شود یكی از پایه های شناخت است، ولی تضاد در اینجا (باب شرور) قانون شناخت نیست، بلكه باید مثل همه قوانین طبیعت خود آن را شناخت و دید كه بین فلان شئ و فلان شئ تضاد هست یا ائتلاف. اشتباه ماركسیستها در همین است كه بین تناقض و تضادی كه قانون شناخت است و تضادی كه جزء قانون طبیعت است و خود آن را باید شناخت فرق نمی گذارند و ایندو را با هم خلط می كنند.

*
در درس قبل مقداری راجع به اصطلاح «تضاد» در فلسفه ی اسلامی بحث شد، گفتیم گاهی در فلسفه تضاد را در مبحث تقابل مطرح می كنند و تضاد در آنجا به معنای این است كه دو امر وجودی امتناع اجتماع در وجود دارند، دو امری كه ماهیت وجودی دارند اجتماعشان در محل واحد محال است. اثری كه شناختن تضاد به این معنی دارد این است كه از وجود احد الضدین می توان عدم ضد دیگر را استنتاج نمود، یعنی وجود هر كدام دلیل بر عدم دیگری است.

این گونه قوانین یعنی احكام ممتنعات را اگر به عنوان قانون هستی می شناسیم (كه قهرا شامل طبیعت هم هست) به معنای این است كه هستی یا طبیعت آنچنان چیزی است كه چنین چیزی در آن صدق نمی كند و تحقق ندارد، و وقتی دانستیم كه طبیعت و هستی چنین وضعی دارد، فایده این معرفت و شناخت این است كه از وجود هر یك از این دو ضد به عدم دیگری پی می بریم و دلیل بر آن می شود.

البته در تناقض هم همین جور است به اضافه ی اینكه در آنجا عدم هر یك نیز دلیل بر وجود دیگری می شود یعنی رفع هر یك از نقیضین ملازم با ثبوت دیگری است و به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 850
تعبیر دیگر قضیه ای كه در باب تناقض تشكیل می شود یك قضیه ی منفصله ی حقیقیه است و قضیه ای كه در باب تضاد تشكیل می شود یك قضیه ی مانعة الجمع است كه تنها به دو قضیه ی شرطیه منحل می شود (ان كان الف موجودا فب لیس بموجود، و ان كان ب موجودا فالف لیس بموجود) به خلاف تناقض كه به چهار قضیه ی شرطیه منحل می شود (یعنی دو قضیه ی «و ان لم یكن ب موجودا فالف موجود» و «ان لم یكن الف موجودا فب موجود» به دو قضیه ی قبلی اضافه می شود) یعنی در تناقض عدم هر یك نیز دلیل بر وجود دیگری می شود. این اثری است كه شناخت تضاد و تناقض برای ما دارد؛ و از این تضاد و همچنین تناقض در مبحث تقابل بحث می شود.

ولی جای دیگر، در «الهیات بالمعنی الاخص» در مبحث غایت و شرور، تضاد را به عنوان تأثیر متخالف در یكدیگر داشتن دو امر موجود به كار می برند. در آنجا محال بودن اجتماع دو امر «وجودی» بود و در اینجا عدم سازش و تأثیر متخالف داشتن دو امر «موجود» ، كه به این معنی از تضاد است كه گفته می شود عالم طبیعت دار تزاحم است، دار اضداد است، و سرّ اینكه این عالم عالم فنا هست همین تزاحمها و تضادهاست، البته از نظر شیخ و دیگران، و الا مرحوم آخوند این حرف را صددرصد قبول نمی كند چون او كه قائل به حركت جوهریه است و معتقد است كه در طبیعت و در ذات خود ماده صورتها متكامل می شوند و بعد می رسد به مرحله ای كه نیازش از ماده بریده و قطع می شود، قهرا قبول ندارد كه همه ی مرگها و فناها اخترامی هستند بلكه قائل به مرگ طبیعی نیز هست، و نتیجه ی حرف ایشان این می شود كه علت موت در درون خود اشیاء هست ولی نه به نحوی كه اینها می گویند یعنی به عنوان یك عامل مخرب، بلكه به عنوان اینكه نفس مدبّر بدن است (و هر صورتی [مدبّر ماده ی خودش است ] ) ، تدریجا كه تكامل پیدا می كند، رابطه اش ضعیف می شود، رابطه اش كه ضعیف شود قهرا پیری و فرسودگی به دنبال آن خواهد آمد، بنابراین عامل مرگ در درون شئ است ولی نه به معنای اینكه عاملی از درون به تخریب شئ می پردازد، بلكه به معنای ضعیف شدن و رفته رفته از بین رفتن تدبیر (جریان خودداری شیخ از معالجه ی خویش در مرض موت و اظهار اینكه آن نیروی مدبر دست از تدبیر كشیده است و معالجه نمی تواند در چنین حالتی مؤثر باشد) .

پس این تضادی كه در اینجا می گوییم به معنای تزاحم موجودات با یكدیگر است، و در مثنوی خیلی بر این موضوع تكیه شده است و می گوید این عالم عالم تضاد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 851
و تزاحم است، لذا در این عالم مرگ هست، فنا هست، و آن عالم دیگر از آن جهت عالم بقاست كه در آنجا تزاحم نیست. جنگ و ستیز تنها در این عالم است:

این جهان جنگ است چون كل بنگری
همچو جنگ مؤمنی با كافری
تضاد به این معنی با تضاد به معنای اول خیلی متفاوت است. این تضاد به صورت قانون موجود در طبیعت است، آن تضاد حكم عدمی است برای طبیعت، یعنی در طبیعت چنین چیزی نیست و اضداد با یكدیگر اجتماع پیدا نمی كنند، از احكام «موجود بماهو موجود» این است كه اضداد با یكدیگر اجتماع پیدا نمی كنند، متناقضین اجتماع پیدا نمی كنند، یعنی حكم عدمی است برای موجودات و در مسأله شناخت برای ما استفاده خواهد داشت؛ و تضاد به معنای دوم تزاحم در اصل وجود نیست بلكه ناسازگاری دو موجود است، یك قانون موجود در عالم است مانند همه ی قوانین موجود در عالم.

این دو معنای تضاد را نباید با یكدیگر اشتباه كرد و باید حساب آنها را از یكدیگر جدا كرد.


[1] . [به معنی مار. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است