در
کتابخانه
بازدید : 304996تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Collapse 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی مهم دیگر كه در آینده در مورد مسأله ی اساسی ای كه ما با اینها داریم مفید واقع خواهد شد، مسأله ی تحلیل فلسفی تكامل است.

تكامل در دو معنی و در دو مورد نزدیك به یكدیگر به كار می رود و تفكیك نكردن ایندو از یكدیگر سبب اشتباهات بزرگ می شود.

یك معنای تكامل این است كه شئ حركت می كند و وجود ناقص آن تبدیل به وجود كامل می شود، مثل بچه كه بزرگ می شود. تكامل واقعی همین است، كه حركتی در درون شئ متكامل رخ داده و واقعا تحول به معنای واقعی كلمه به وجود آمده است كه البته این هم باز دو جور است، یكی تكامل فردی، دیگری تكامل نوعی داروینی كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 795
هر نسلی از نسل پیشین كاملتر است ولی زمینه ی كمال هر نسلی در نسل پیش فراهم شده است.

یك نوع تكامل دیگر داریم كه معنایش جانشین شدن كامل است به جای ناقص. نه اینكه ناقص متحول به این كامل شده باشد، بلكه یك وجود مباین با این كامل دارد و آن رفته است و كامل در جای آن قرار گرفته است.

فرق میان این دو نوع تكامل شبیه فرقی است كه میان حرف عرفا و فلاسفه در مورد «تغییر در عالم» وجود دارد. هر دو گروه قائل به تغییر هستند و می گویند در هر لحظه عالم نو می شود، ولی حرف عرفا این است كه عالم در هر لحظه معدوم می شود و از نو موجود می شود، نظیر آنچه متكلمین در باب اعراض می گفتند (تجدد امثال) . معنای حرف عرفا معدوم شدن و موجود شدن است، نه اینكه قبلی به بعدی متبدل می شود. فلاسفه با منطق خودشان این حرف را قبول ندارند و تازه می خواهند حرف عرفا را موافق نظر خودشان توجیه كنند؛ می گویند: تغییر در عالم به صورت حركت است، یعنی یك اتصال واقعی میان مراتب وجود دارد و مرتبه ی قبلی متحول می شود به مرتبه ی بعدی، و یك استمرار واقعی در كار است.

مثالی كه سابقا ذكر كردیم مثال خوبی بود: مثل معلم سر كلاس كه یك سال مثلا در كلاس اول تدریس می كند، در ضمن مطالعه هم می كند و زحمت می كشد و از نظر علمی ترقی می كند. سال دیگر كه می خواهد در همان كلاس اول تدریس كند آمادگی و زمینه ی بهتری دارد و این آمادگی بیشتر و بهتر مستند به ترقی و تكامل حقیقی خود شخص و علم و نفس اوست. اما اگر آن معلم نسبت به سال قبل تغییری نكند، او را برداریم و یك معلم دیگر به جای او بگذاریم كه از او كاملتر باشد، در اینجا هم گفته می شود كلاس ما از نظر معلم سیر تكاملی كرده است؛ ولی این تكامل، تكامل اعتباری است، تكاملی نیست كه معلم ناقص متحول شده باشد به معلم كامل، بلكه ناقص برداشته شده و كامل بجای آن گذاشته شده است و در هر دو مورد در عرف امروز كلمه ی «تكامل» به كار می رود.

حالا ببینیم تكامل ابزار تولید از كدام نوع تكامل است؟ از تكامل نوع اول است یعنی تحول ناقص به كامل، یا فسخ شدن ناقص و جانشین شدن كامل بجای او؟ بدون شك دومی است. همچنین تكامل قوانین در جامعه به همین شكل دوم است: نسخ شدن قانون و جایگزین شدن قانون كاملتری بجای آن.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 796
كار فیلسوف كه تمیز دادن امور اعتباری از امور حقیقی است، شكافتن همین جور مسائل است، كه یك تكامل را كه یك مجاز در آن دخالت دارد با تكامل واقعی اشتباه نكنند. مثلا درباره ی ادیان كه لفظ «تكامل» به كار برده می شود، از باب همان تكامل مجازی است: فسخ شدن پاره ای از قوانین دین سابق و جانشین شدن قوانین جدید بجای آن، نه متحول شدن واقعی آن به این.

در اینجور موارد كه تكامل از نوع تكامل اعتباری است یك تكامل حقیقی نیز وجود دارد و آن تكامل انسان است؛ یعنی ابزاری فسخ می شود و ابزار دیگری بجای آن می آید، ولی وقتی خوب دقت كنیم می بینیم جامعه ی انسانی از نظر فرهنگی و علمی تكامل پیدا كرده است. این تكامل، تكامل واقعی است، منتها همین تكامل را از نظر فرد كه حساب بكنیم یك نحو تكاملی است و از نظر نوع، نحو دیگر است و شكل داروینی به خودش می گیرد یعنی هر نسلی مقدمه ی تكامل نسل دیگر است. اگر مسأله ی وحدت حقیقی داشتن جامعه ثابت شود (و حتی آقای طباطبائی هم معتقدند از قرآن هم چنین مطلبی استفاده می شود) در این صورت اصلا تكامل اجتماعی انسان تكامل داروینی هم نیست، تكامل واقعی است. در اینكه در اثر تجربه با ابزار، انسان تكامل پیدا می كند [تردیدی نیست ] و به قول حكمای ما انسان یك موجود مكتفی به ذات نیست الاّ در انبیاء كه بدون استفاده از عوامل اعدادی می توانند رو به كمال بروند. انسانهای معمولی احتیاج دارند به علل اعدادی و شرایط محیط، ولی این معنایش این نیست كه آن علل و شرایط دارند متحول می شوند، باز هم این انسان است كه در اثر برخورد با شرایط، متحول و متكامل می شود.

خلاصه آن چیزی كه به دقت فلسفی واقعا از نقص به كمال می رود و وجودش متكامل می شود انسان است. ابزار، وجود ناقصش متبدل به كامل نمی شود، بلكه ناقص كنار می رود، كامل جای آن را می گیرد و این مطلب خیلی روشن است و هیچ جای تردید و بحث نیست.

اینها كه تكامل ابزار را علت اصلی همه ی تكاملهای جامعه می دانند تكامل انسان را نادیده می گیرند و تكامل انسان را معلول تكامل ابزار می دانند، در صورتی كه ما دو نوع تكامل داریم: تكامل اعتباری و تكامل حقیقی. تكامل اعتباری مربوط به ابزار است، و انسان است كه به ابزار تكامل می بخشد و با تكامل حقیقی خودش تكامل اعتباری به ابزار می دهد؛ و نیز ما این مطلب را منكر نیستیم كه ابزار و طبیعت به عنوان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 797
موضوع تجربه، در تكامل انسان دخیل است. وقتی كه این دو تكامل را از هم جدا كنیم و نقش هر یك را در دیگری مشخص سازیم خواهیم دید كه در مسأله ی تكامل اجتماعی انسان در تاریخ، حساب چقدر فرق می كند.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است