در
کتابخانه
بازدید : 304905تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Collapse 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعضی دیگر گفته اند تكامل عبارت است از افزایش امكانات یك شئ. شئ اگر به طرفی برود كه مرتب بر امكاناتش افزوده بشود، تكامل پیدا می كند. موجود ضعیف امكاناتش كمتر است و موجود كامل امكاناتش بیشتر. این مطلب جای تردید نیست كه موجود كامل امكاناتش بیشتر است (به هر معنی كه تكامل را تعریف كنیم) ولی آیا اصل تكامل معنایش این است كه یك شئ امكانات بیشتر پیدا كند؟ و تازه چرا امكانات بیشتر پیدا می كند؟ بالاخره یك ریشه ای باید داشته باشد.

می گویند: موجود هرچه كاملتر می شود، بر استقلال و آزادی آن افزوده می شود، در واقع تكامل یعنی افزایش آزادی و استقلال شئ از محیط خودش، و هرچه وجود ناقصتر و ضعیف تر است بیشتر تحت تأثیر محیط خودش است و هر یك قدم كه به سوی كمال برمی دارد از اسارت محیط خودش یك مقدار رها می شود. مثلاً گیاه وابستگی اش از جماد كمتر است، جماد (مثلاً یك سنگ) به نحو خیلی شدید وابسته به محیط خودش می باشد و هیچ گونه استقلالی از خودش در حركت و سكون ندارد و همینكه پا به مرحله ی نبات گذاشت از درون خودش شروع می كند به یك نوع فعالیت كردن و در محیط خودش اثر گذاشتن و از آنها ماده ی مناسب برای تغذیه خود فراهم كردن، و نشان می دهد كه در مقابل محیط عكس العمل نشان می دهد، عكس العمل به سود خودش. پس یك گیاه استقلال و آزادی بیشتری نسبت به محیط خودش دارد از یك جماد. وقتی به مرحله ی حیوانی می رسد كاملا محسوس است كه یك حیوان از گیاه مستقل تر و آزادتر است، یك موجود متحرك بالاراده است و برخلاف گیاه قادر بر نقل انتقال از محیط خودش می باشد. و وقتی از مرحله ی حیوانی فراتر رفت و به مرحله ی انسانی رسید، دارای استقلال و آزادی خیلی بیشتری می گردد و تسلطش بر محیط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 781
خودش خیلی بیشتر می شود. اگر مسأله ی كمال انسان را در نظر بگیریم، قبلا گفتیم كه در انسان سه نوع بلكه به اعتباری چهار نوع تكامل تصور می شود؛ یكی تكامل ابزارها و فنون، دوم تكامل در روابط اجتماعی كه به معنای پیچیده تر شدن روابط است، سوم تكامل معنوی است كه این نوع تكامل مورد تردید است و معلوم نیست انسان در این زمینه تكامل یافته است یا نه و چه مقدار تكامل یافته، چه مقدار استقلال و آزادی به دست آورده است؟ اگر استقلال و آزادی انسان را در برابر طبیعت در نظر بگیریم، بدون شك انسان در برابر طبیعت استقلال و آزادی بیشتری پیدا كرده و از اسارت طبیعت بیشتر آزاد شده و آن را در موارد زیادی تحت تسخیر خویش درآورده است. ولی ما دو نوع استقلال و آزادی در انسان داریم كه پیشرفت انسان در آن دو مورد، مورد تردید است و به طور مسلّم انسان در این دو زمینه به موازات زمینه های دیگر پیشرفت نكرده است. این دو نوع استقلال، یكی آزادی انسان از انسانهای دیگر است. آیا هرچه كه جامعه به جلو آمده است، انسانها از اسارت انسانهای دیگر بیشتر رها شده اند؟ نه، یك انسان در یك جامعه ی ابتدائی از اسارت انسانهای دیگر آزادتر بود تا امروز. امروزه انسانها از چه آزادی ای برخوردار هستند و در چه زمینه ای آزادی دارند؟ در نوشتن نامه، تماس تلفنی، مسافرت، ابراز رأی و عقیده؟ در كدام كار و عملی آزاد هستند؟ حقیقت این است كه در هیچ كاری آزادی ندارند و به سختی اسیر و گرفتار یكدیگرند، اسارتهای مرئی و نامرئی، فرد نسبت به افراد، و جامعه ها نسبت به جامعه های دیگر. در همان جامعه های ایده آل اینها كه همان جامعه ی بی طبقه است، چیزی كه برای افراد وجود ندارد همان آزادی است [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 782
آزادی دیگری كه برای انسان تصور می شود و به شدت مطرح است و به ادیان هم اختصاص ندارد، آزادی انسان از درون خودش است، آزادی اخلاقی، آزادی انسان از شهوات خودش، آزادی انسانیت انسان از حیوانیت خودش، یعنی استقلال انسان در انسانیت اخلاقی خودش. اینها اصلا این مسائل را حساب نمی كنند، همه اش صحبت از تكامل ابزار تولید، تكامل جامعه و این حرفهاست و تنها اینها را تكامل انسان می دانند با اینكه انسانها در سایه ی این تكاملها مقامشان از حیوانات هم پست تر است. البته ما نمی گوییم كه انسان یك روزی به تكامل در همه زمینه ها نمی رسد، ما كه از آنها خوشبین تریم و امیدمان به آینده بیشتر است، اما ما وضع موجود را «رسیدن به تكامل» نمی دانیم، برخلاف آنها كه به علت تكامل ابزار تولید، چشم بسته بشر را تكامل یافته حساب می كنند، و حرف ما این است كه تكامل پیدا نكرده. «در آینده تكامل پیدا می كند» حرف دیگری است و امید ما هم به آینده بیش از آنهاست ولی راه تكامل در آینده راهی نیست كه آنها خیال می كنند. ماشین نمی تواند انسان را به استقلال و آزادی برساند.

پس این سخن هم سخن بسیار درستی است كه موجود هرچه كاملتر می شود به استقلال و آزادی اش افزوده می شود، و راه تكامل همان راه استقلال و آزادی است، ولی در مورد استقلال و آزادی انسان این استقلال را در همه ی ابعادش باید مطرح كرد و استقلال و آزادی در همه ی ابعادش، استقلال و آزادی ای است كه هرگز با این فلسفه ها به وجود نمی آید. آن آزادی ای كه ما به صورت یك امر عرفانی، معنوی و مذهبی مطرح می كنیم بزرگ ترین آزادیهاست، كه این فلسفه ها ابدا در این مسیر و راه نیستند.

همه ی این تعریفها كه برای تكامل ذكر شد تعریف به لوازم است و «رسم» است، حد نیست. واقع مطلب این است كه تكامل كه از همان ماده ی «كمال» است، در نهایت امر برمی گردد به اشتداد وجود؛ یعنی اینها همه آثار آن است. شكفتگی و گستردگی و نظایر آن، نمایانگر و اثر رسیدن شئ است در واقعیت خودش به یك درجه ی كاملتر جوهری. چون به یك درجه ی كاملتر رسیده است آثاری از قبیل گستردگی و مانند آن از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 783
او ظاهر می شود، زیرا همه ی این آثار وابسته به یك واقعیت جوهری است كه این آثار متعلق به آن هستند.

پس این تعریفها در عین اینكه درست است تعریف خود واقعیت تكامل نیست، و مؤید این مطلب اینكه تكامل یك مفهوم تشكیكی است، تكامل این است كه شئ یك چیزی را دارد، بعد در همان كه دارد افزایش پیدا می كند، نه اینكه دارای چیز دیگری می شود در كنار آن. اصلا معنای نقص و كمال این است كه نسبت كاملتر با ناقصتر آن است كه مابه الامتیازش با ناقصتر در هما مابه الاشتراك آن است، و این جز اینكه ما فلسفه ی وجودی خودمان را بپذیریم معنی ندارد. از اینجا چنین نتیجه گرفته می شود كه: اگر بعضی چیزها را تكامل به شمار می آوریم، در واقع اینها تكامل حقیقی نیست و مجازا تكامل به آنها اطلاق می شود، مثل واحدهای اعتباری مانند ماشین و خانه و امثال اینها كه می گوییم مثلاً ماشینهای مدل 75 نسبت به مدلهای پیشین تكامل پیدا كرده است، در صورتی كه ماشین یك واحد حقیقی نیست. آنچه كه در ماشین واقعیت دارد اجزاء آن است كه یك ارتباط مكانیكی میان آنها هست و ما این مجموعه ی مرتبط را مانند واحدهای حقیقی به شمار می آوریم و می گوییم تكامل پیدا كرده است، و الاّ این كه از خودش حركتی ندارد تا تكامل پیدا كند. در قوانین و امور اعتباری دیگر هم وضع از همین قرار است و تكامل قانون، تكامل مجازی است نه حقیقی، و این یك امر طبیعی است كه در كنار یك حقیقت دهها مجاز ساخته شود. در مورد قوانین مثلاً قانون راهنمایی می گویند در آغاز ناقص بود و تدریجا تكامل پیدا كرده است. حالا واقعاً تكامل پیدا كرده است؟ واقعاً در عالم عین چیزی بوده كه حركت كرده و كامل شده است؟ قهراً نه، و تكامل واقعی در این مورد مربوط به مغز مفكّر و قانونگزار است كه تدریجاً كامل شده است، و مربوط به علم اوست كه افزوده شده است.


[1] . اشكال: ممكن است گفته شود امروزه اسارت بیشتر نیست، احساس اسارت و آزادیخواهی بیشتر شده است و بدون شك خود این احساس مقدمه ای است برای آزادی، پس می شود گفت انسان در زمینه ی آزادی پیشرفت كرده است.

جواب: اتفاقاً این مطلب كه احساس اسارت و علم به «دربند بودن» انسان نسبت به انسانهای گذشته خیلی بیشتر شده است، مطلب درستی است ولی اینكه این احساس، انسان را به آزادی و استقلال نزدیك كرده است مطلب درستی نیست، و در واقع اینكه می گویند «آگاهی ملتها زیاد شده است» حرف راستی است ولی در عین راستی فریبنده هم هست و استنتاجی كه از این حرف می شود (كه ملتها به آزادی نزدیك شده اند) استنتاج غلطی است، زیرا به همان نسبت بلكه بیش از آگاهی ملتها قدرتهای حاكمه هم به آگاهی رسیده اند، یعنی قدرتی كه امروز انسانهای اسیركننده دارند، چه از نظر علمی و چه از نظر فنی و تشكیلاتی، با قدرت حكام سابق قابل مقایسه نیست. پس، از آگاهی ملتها كار چندانی ساخته نیست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است