در
کتابخانه
بازدید : 304954تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Collapse قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Expand فصل نخست: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی جدلی فصل نخست: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی جدلی
Expand فصل دوم: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی مادی گرافصل دوم: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی مادی گرا
Collapse فصل سوم: فلسفه ی ماركسی، فلسفه ی پراكسیس فصل سوم: فلسفه ی ماركسی، فلسفه ی پراكسیس
Expand <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
وقتی می گویند «ماركسیسم پراكسیس است» یك معنای ساده دارد و آن این كه خود ماركسیسم كه در دنیا به وجود آمد یك پراكسیس بود یعنی عكس العمل در برابر وضع موجود بود، ولی البته این معنی در اینجا مقصود نیست.

اما وقتی می گویند «ماركسیسم فلسفه ی پراكسیس (یا فلسفه ی عمل) است» این دو مفهوم دارد، یعنی این تعبیر به دو معنی به كار می رود كه هر دو معنی به یك جا منتهی می شود. معنی اول این است كه ماركسیسم فلسفه ای است كه برای عمل ساخته شده است [و به اصطلاح ما از سنخ علوم عملی است [1]] . اینكه اینها می گویند «ماركسیسم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 645
فلسفه ی عمل است» از این جهت است كه مفهوم عمل برای ماركس یعنی تغییر دادن و دگرگون كردن، و از لفظ «عمل» عمل اجتماعی را اراده می كنند و عمل انفرادی را عمل نمی دانند، عمل انسانی نمی دانند، مثلاً نماز خواندن را عمل نمی دانند. قبلاً هم خواندیم كه بحث هست كه آیا جامعه اصیل است یا فرد؟ آنهایی كه می گویند جامعه اصیل است و فرد اعتباری، قهراً كار حقیقی را هم كار اجتماعی می دانند. آن بعد خاصی كه فوئرباخ به عمل و پراكسیس داده است همان بعد اجتماعی است یعنی او عمل اجتماعی را عمل می داند و لهذا می گوید: هر فكری كه در ذهن انسان بجنبد و فقط به فرد تعلق داشته باشد، آن فكر نظری است، و اما هر فكری كه در ذهن جمع بجنبد و گروهی را به عمل وادار كند و جامعه را به حركت در بیاورد این معیار حقیقت است؛ و در مسائل اجتماعی هم قهراً حرف اینها (یعنی ماركسیستها) در مورد معیار حقیقت همین است كه آن چیزی حقیقت است كه جامعه را به حركت دربیاورد و به درد جامعه بخورد. این بعد خاص را فوئرباخ به پراكسیس داده است.

پس ماركس به جنبه ی حركت و تغییر توجه دارد و لذا اینها كه می گویند ماركسیسم فلسفه ی پراكسیس است یعنی فلسفه ای است كه ساخته شده است برای دگرگون كردن و مبارزه ی اجتماعی؛ و یكی از علل گرایش به ماركسیسم همین است، همین معنی است كه ماركسیستها را به ماركسیسم جذب می كند. آنها می گویند ماركسیسم دانش مبارزه و پیروزی است، چون مجهز به منطق دیالكتیك است و مجهز به فلسفه ی مادی (از نظر جهان طبیعت) و ماتریالیسم تاریخی (از نظر اجتماع) است و معتقد به پیاده كردن منطق دیالكتیك- كه منطق تضاد و مبارزه است- در اجتماع است، و با چنین دید و بینشی و چنین منطقی دانش مبارزه و پیروزی را می توان به دست آورد [2]. پس اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 646
می گویند «ماركسیسم فلسفه ی عمل است» یك معنایش همین است كه بیان شد- و خیلی هم در نوشته هایشان روی آن تكیه می كنند- كه ماركسیسم دانش مبارزه است (انحراف منافقین هم از همین جا شروع شد، می گفتند ما از دانش آنها در مورد مبارزه استفاده می كنیم و كاری به مبانی آنها نداریم، و رفته رفته به سوی آنها كشیده شدند تا اینكه یكسره از اسلام جدا شدند) . یك معنای دیگر این سخن كه «ماركسیسم فلسفه ی عمل است» این است كه: شناخت از نظر ماركسیسم از راه عمل پیدا می شود، باید عمل كرد تا شناخت، باید تغییر داد جامعه را و دگرگون كرد جامعه را تا شناخت، و باز در پرتو شناخت دو مرتبه جامعه را ساخت و ساختنش هم دگرگون كردن است. بنابراین وقتی می گوییم ماركسیسم یك فلسفه ی عمل است، یعنی از نظر شناخت، یك فلسفه ی عمل است؛ به عبارت دیگر ماركسیسم شناخت از راه عمل و برای عمل است. اینجاست كه یك مغالطه عجیبی پیش می آید و یك جوان كه مورد تبلیغ قرار می گیرد با شعبده ی عجیبی روبرو می شود، به او می گویند:

شناخت فقط از راه عمل حاصل می شود و با كنار ایستادن شناخت امكان ندارد.

بعد می گویند: شخص یا ماركسیست است یا نیست، اگر ماركسیست باشی و در عمل ماركسیست باشی قهراً شناخت هم پیدا می كنی و وقتی شناخت پیدا كردی ماركسیست هم هستی و اگر وارد عمل نشدی قهراً ماركسیست نیستی. این حرف معنایش این است كه: اگر ماركسیست باشی ماركسیسم را هم می شناسی، و اگر ماركسیست نباشی ماركسیسم را نمی شناسی. ماركسیست بودن تنها به التزام عملی نیست، بلكه ماركسیست بودن به ورود عملی در جامعه و عمل است، آنهم با گروه روشنفكر. اینجاست كه ایمان و عمل در ماركسیسم یكی می شود، نه توأم یا ملازم؛ و این چه جادوی عجیبی هم هست! زیرا هر كس می خواهد ماركسیسم را بشناسد، به او می گویند تا ماركسیست نشوی نمی توانی ماركسیسم را بشناسی، و هر كس هم كه ماركسیست نباشد و انتقادی بكند، می گویند: چون ماركسیست نیست ماركسیسم را نمی شناسد. می گویند انسان در عمل تكامل پیدا می كند و شناخت انسان در عمل كامل می شود؛ یك بچه ی بی سواد را وارد عمل كنید او موفق به شناخت می شود، ولی در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 647
عمل اگر وارد نشوید، هرچه هم درس بخوانید، ملا صدرا هم كه باشید، چیزی را نمی شناسید، چون درگیری اجتماعی ندارید.

پس این یك مفهوم دیگری از پراكسیس است. آنجا می گفتیم پراكسیس، فلسفه و دانش عمل است، و در اینجا می گوییم شناخت فقط از راه عمل پیدا می شود. ولی این هر دو معنی به یك جا برمی گردد؛ یعنی باید عمل كرد تا شناخت تا ساخت. پس فرمولی به شكل زیر جریان دارد:

«تغییر- شناخت- تغییر»
عمل اول تغییر یا مبارزه است. پس باید اول مبارزه كرد، و بعد شناخت تا سنتز را به وجود آورد. پس ماركسیسم، هم فلسفه ی عمل است از نظر فلسفه ی شناخت، و هم فلسفه ی عمل است از نظر اینكه یك فن است و به قول اینها نشستن در برج عاج و درباره ی عالم نظر دادن نیست، یعنی برنامه ی عمل و پیشرفت و تكامل است. از قضا خود ماركس از كسانی است كه در عمل فیلسوف نشده است.


[1] . ما اصطلاحی داریم كه می گوئیم علوم نظری داریم و علوم عملی. علوم نظری علومی است كه مستقیماً به عمل ارتباط ندارد و مقصود از آن كشف واقعیات و حقایقی است در عالم. علوم عملی علومی است كه اساساً برای عمل است كه چگونه باید عمل كرد. قطب الدین شیرازی یك حرف خوبی در این زمینه دارد كه مرحوم آخوند در اول تعلیقات شفا آورده است. او می گوید علوم عملی (حكمت عملی) بر سه مورد اطلاق می شود. مورد اول علومی هستند كه اساساً برای عمل است و جنبه نظری ندارد، و به قول آقای طباطبائی علوم اعتباری، مثل علم اخلاق، تدبیر منزل و [سیاست ] مدن و نظایر آنها. مورد دوم علومی كه نظری هستند و مبنای نظری دارند ولی كسی كه آنها را فرا بگیرد می تواند در عمل از آنها استفاده كند مثل هندسه و ریاضیات كه مبانی نظری دارند ولی كسی كه آنها را بیاموزد می تواند ساختمان بسازد، راه بسازد، مسّاحی كند. مورد سوم علومی كه اساساً ضمن عمل ملكه ی آنها برای انسان پیدا می شود، مانند مهارتهای فنی و هنری نظیر بنّایی و خطّاطی.
[2] . سؤال: به قول اینها ماركسیسم دانش مبارزه را داراست، اما اینكه باید مبارزه كرد یعنی اصل مبارزه را از كجا می شود اثبات كرد؟ جواب: این حرف از یك نظر به همان اشكالی كه قبلاً گفتیم برمی گردد: فلسفه ای كه به جبر تاریخ معتقد است نمی تواند دعوت به مبارزه كند، و ما این مطلب را در فصل بعد بحث می كنیم.

- ممكن است اینها بگویند روی حساب تز و آنتی تز و سنتز، مبارزه و نبرد ضروری است و نیازی به دلیل ندارد.

جواب: بله، و این حرف اینجا [كه مبارزه و نبرد ضروری است ] نفی این جهت را نمی كند كه ماركسیسم به اصل مبارزه هم دعوت می كند. قبلاً هم دیدیم كه ماركسیسم دعوت به مبارزه است؛ یعنی وقتی منطق، منطق دیالكتیك است [قهراً مبارزه را در بر دارد] و نه تنها دستور مبارزه می دهد، طرز مبارزه را هم روشن می كند؛ [و این مسأله ی دعوت به مبارزه است كه با جبر تاریخ جور درنمی آید] .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است