طرفداران منطق تعقلی (قیاسی یا ارسطویی) دلایلی بر رد نظریّه ی این افراد
داشتند كه خوشبختانه امروز بعضی از همان دلایل و افكار- و از یك نظر می شود گفت
با بیانی رساتر- دوباره مطرح شده است، البته نه به حمایت از منطق ارسطویی بلكه به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 474
این عنوان كه این منطق هم دیگر قابل قبول نیست. وقتی این منطق هم قابل قبول
نباشد، دیگر منطقی برای انسان باقی نمی ماند.
این دلایل چیست؟ می گویند تو می گویی تنها عمل است كه محك و معیار
شناخت است؛ من یك شناخت را با عمل می سنجم، اگر آن شناخت، حقیقی باشد، در
عمل نتیجه ی مثبت می دهد و اگر حقیقی نباشد در عمل نتیجه ی مثبت نمی دهد؛ پس چون
در عمل نتیجه ی مثبت داد حقیقی است. می گویند تو فكر نكردی كه خود اینكه «عمل
معیار اندیشه است» یك اندیشه است، یعنی خودش یك شناخت است. تو خودت داری
ارسطویی فكر می كنی و نمی دانی
[1]. همین كه می گویی «عمل معیار اندیشه است»
معنایش این است كه «اگر این فرضیه درست باشد در عمل نتیجه می دهد، در عمل
نتیجه داد پس درست است، در عمل نتیجه نداد پس درست نیست» . خود این یك
قیاس ارسطویی است، یك شناخت است. تو این را معیار قرار داده ای. بازهم در اینجا
شناخت وابسته به عمل است كه معیار قرار گرفته است.
ممكن است كسی بگوید: همین فكر كه تو می گویی «اگر این فرضیه درست
باشد در عمل نتیجه می دهد و چون در عمل نتیجه می دهد پس درست است» از كجا
معلوم كه درست باشد و غلط نباشد؟ خود این، یك شناخت است و معیار می خواهد. تو
می گویی همیشه یك رابطه میان اندیشه ی حقیقی و نتیجه ی عملی دادن وجود دارد. همین
كه «همیشه یك رابطه میان شناخت و عمل وجود دارد» یك شناخت از جهان است. خود این شناخت از كجا درست شد؟ شاید اصلا این شناخت كه «رابطه ای میان
شناخت و عمل هست» غلط باشد؛ یك شناخت، حقیقی باشد و در عمل نتیجه ندهد و
یك شناخت، غلط باشد و در عمل نتیجه ی درست بدهد. این را با چه معیاری ثابت
می كنی؟ نمی توانی بگویی كه این را هم با عمل می توانم ثابت كنم. آخرش می گویی
این دیگر بدیهی است؛ یعنی باز رسیدی به «شناخت خودمعیار» ، به همان حرفی كه
ارسطوییها رسیده بودند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 475
[1] . من در علمای جدید، تنها راسل را دیدم كه متوجه این نكته شده است، البته او هم به طور كامل به همه ی جهات توجه
نكرده است.