در
کتابخانه
بازدید : 322486تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Collapse بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
طبّ قدیم بر اساس فرضیه ی عناصر چهارگانه (آب، آتش، هوا، خاك) و طبایع چهارگانه (رطوبت، یبوست، حرارت، برودت) و اخلاط چهارگانه (خون، بلغم، سودا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 477
و صفرا) استوار بود. پزشكی امروز هیچكدام از اینها را قبول ندارد؛ نه عناصر چهارگانه را قبول دارد، نه طبایع چهارگانه را و نه اخلاط چهارگانه را. از نظر علم امروز ثابت شده است كه هیچكدام از اینها درست نیست. آیا طب دیروز بر اساس فرضیه های غلط خودش معالجه نمی كرد؟ ! واقعا اطبای قدیم هیچ مریضی را معالجه نمی كردند؟ ! حصبه را معالجه نمی كردند؟ ! آیا بوعلی سینا مریضها را معالجه نمی كرد؟ ! بلكه می توان گفت در بعضی از بیماریها كه دارویش اخیرا كشف شده، مثل دیفتری، طبّ قدیم در عمل موفّق تر از طبّ جدید بوده است؛ یعنی بر اساس همان فرضیه ی غلط به نتیجه ی درست می رسید. پس این كه «اگر فرضیه ای درست باشد به نتیجه ی درست می رسد» درست است اما این كه «اگر فرضیه ای به نتیجه ی درست رسید حتما خود فرضیه درست است» غلط است. شاید فرضیه ی غلطی به نتیجه ای برسد كه فرضیه ی صحیح به همان نتیجه می رسد.

مثال دیگر عرض می كنم: قطاری با سرعت 50 كیلومتر در ساعت از تهران به سوی مشهد حركت می كند و قطار دیگری با سرعت 100 كیلومتر در ساعت از مشهد به سمت تهران حركت می كند. فردی نزد خود چنین پیش بینی می كند: اینها كه روی یك خط حركت می كنند و از وجود یكدیگر اطلاع ندارند سر فلان ساعت و فلان ثانیه با یكدیگر تصادف می كنند. اتفاقا قضیّه برعكس باشد: قطاری كه از تهران به مشهد می رود با سرعت 100 كیلومتر در ساعت طیّ مسیر كند و قطاری كه از مشهد به تهران می آید با سرعت 50 كیلومتر در ساعت حركت كند. حال این فرد كه می گوید قطار تهران با سرعت 50 كیلومتر و قطار مشهد با سرعت 100 كیلومتر حركت می كند و مثلاً در ساعت 8 شب با یكدیگر تصادف می كنند فرضیه اش غلط است، [ولی پیش بینی او كه ] سر فلان دقیقه با هم تصادف می كنند [درست است ] ، چرا؟ چون ممكن است در آن واحد دو فرضیه، یكی غلط و یكی درست، به یك نتیجه برسند.

پس «فرضیه ی درست به نتیجه ی درست می رسد» را قبول می كنیم- كه البته خود این هم در برخی موارد عمومیّت ندارد- ولی اینكه «هرچه به نتیجه ی درست رسید پس فرضیّه اش درست است» دلیلی برایش نیست. اینجاست كه به قول معروف «سر گاو تو خمره گیر می كند» . راسل به اینجا كه می رسد می گوید: من می گویم: این فرضیه ی من اگر درست باشد به نتیجه می رسد، و بعد می گویم به نتیجه رسید پس فرضیه ی من درست است. این حرف من وقتی درست است كه فرضیه ی دیگری غیر از فرضیه ی من در كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 478
نباشد، بدانم كه جز یك فرضیه در اینجا بیشتر نمی شناسم، و من هرگز نمی توانم بفهمم كه جز یك فرضیه در كار نیست. اینجاست كه این منطق از این نظر به بن بست می رسد [1].

در مورد رابطه ی شناخت و عمل چند مسئله ی دیگر هم هست كه چون به اینجا رسیده ایم، حیف است در جلسات بعد به آنها نپردازیم. یك مسئله اینكه آیا عمل كلید شناخت است؟ (معیار شناخت یك مسئله است و كلید شناخت مسئله ی دیگر) . مسأله ی خیلی عالی دیگری كه در اینجا هست كه این مسئله از مختصّات فلسفه ی هگلی به بعد است و بالخصوص در ماركسیسم [مطرح است ] این است كه می گویند: تنها كسانی حق اظهارنظر در مسائل- بالخصوص در مسائل اجتماعی- را دارند كه درگیری عملی اجتماعی داشته باشند، كسانی كه در كنار هستند حق اظهارنظر ندارند. آنهایی كه در «برج عاج» (اصطلاح معروف شده است) نشسته اند حق ندارند درباره ی مسائل اجتماعی اظهارنظر كنند، فقط افرادی كه از برجها پایین آمده و در جمع رفته اند و با مردم هستند، حق اظهارنظر دارند. از نظر ماركسیسم مثلاً یك كارگر وارد در اجتماع و فعالیتهای اجتماعی، شناخت بهتری از یك فیلسوف خیلی بزرگ در حدّ برتراند راسل دارد اگر او در كاخ خودش نشسته باشد و بیاید پشت تریبون دانشگاه اظهارنظر كند. آن وقت این مسئله را با مسئله ی مهم «رابطه ی علم و عمل در اسلام [2]» - كه علم به انسان عمل می دهد و در مواردی جز از راه عمل انسان به علم دست نمی یابد- [مقایسه می كنیم ] كه خیال می كنم مسأله ی بسیار جالبی باشد؛ یعنی- چنانكه در جلسه ی گذشته عرض كردم- اینجاست كه با همه ی اختلاف شدیدی كه میان ماركسیسم و اسلام در این نوع مسائل وجود دارد، در یك جا خیلی به یكدیگر نزدیك می شوند، ولی دوباره از هم دور می شوند. ان شاء اللّه آن را هم در جلسه ی آینده برایتان مطرح می كنم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 479

[1] . علاوه بر این، یك سلسله اشكالات دیگری در «منطق عمل» - به اصطلاح- وجود دارد كه چون نمی رسیم همه ی آنها را عرض كنیم به جلسه ی بعد موكول می كنیم.
[2] . در «اسلام» می گویم نه در «منطق اسلامی» ، آن یك مسئله ی دیگری است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است